Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
oblique projection
تصویر مایل
Search result with all words
oblique weir
در تصویر افقی سرریزی استکه تاج ان نسبت به جریان اب مایل باشد
Other Matches
crops
کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
image
[سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر]
tweening
محاسبه تصاویر میانی که از تصویر ابتدایی شروع تا تصویر دیگر برسد
cropped
کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
crop
کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
images
سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر
picture
آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
picturing
آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
pictures
آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
pictured
آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
videos
متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
acrobat
که یک تصویر گرافیکی را شرح میدهد و نمایش تصویر را در سخت افزارهای مختلف ممکن میکند
videoed
متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
acrobats
که یک تصویر گرافیکی را شرح میدهد و نمایش تصویر را در سخت افزارهای مختلف ممکن میکند
video
متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videoing
متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
image
[تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود.]
images
تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود
flicker
تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
flickers
تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
flickered
تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
spherization
جلوه ویژه برنامه گرافیک کامپیوتری که تصویر را به کره تبدیل میکند یا تصویر را حول یک شکل کروی می چرخاند
lossless compression
روشهای فشرده سازی تصویر که تعداد بیتهای هر پیکس در تصویر را کاهش میدهد بدون از دست دادن اطلاع یا کیفیت
autos
الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
auto
الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
refresh
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refreshes
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refreshed
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
persistence
مدت زمان یک CRT یک تصویر را نمایش میدهد پس از توقف دنبال کردن مسیر اشعه تصویر روی صفحه نمایش
hypertext
روش اتصال کلمه یا تصویر به صفحه بعد پس از انتخاب کلمه یا تصویر توسط کاربر
pen drawing
تصویر خطی تصویر مدادی
tracings
تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
tracing
تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
orthographic
تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست
background
تصویر نمایش داده شده به عنوان صفحه پشتی در برنامه یا ویندوز GUI. این تصویر حرکت نمیکند و اختلافی در برنامه ایجاد نمیکند
backgrounds
تصویر نمایش داده شده به عنوان صفحه پشتی در برنامه یا ویندوز GUI. این تصویر حرکت نمیکند و اختلافی در برنامه ایجاد نمیکند
raster scan
ردیابی افقی محل تصویر پیمایش محل تصویر
image dissector tube
لامپ تجزیه کننده تصویر لامپ دیسکتور تصویر
images
نقش کردن تصویر کردن نشان دادن تصویر
image formation
تولید تصویر تصویر
scan
درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
scans
درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
scanned
درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
rath
مایل
willful
مایل
f. of books
مایل به کت اب
propense
مایل
bevel
مایل
declivous
مایل
bevel
پخ مایل
pitching
مایل
oblique
مایل کج
oblique
مایل
skew
مایل
inclinable
مایل
miles
مایل
sloping
مایل
agreeable
مایل
interested
مایل
gauche
مایل
lickerish
مایل
slantingly
کج یا مایل
nothing loath
مایل
bevelled
مایل
sidling
مایل
italic
مایل
loxodrome
خط مایل
studious of doing a thing
مایل
studious to do a thing
مایل
sideling
مایل
willing
مایل
desirous
مایل
mile
مایل
inclined
مایل
slanting
مایل
rathe
مایل
skews
مایل
skewing
مایل
xanthic
مایل به زردی
reddish
مایل بقرمز
purply
مایل به ارغوانی
side flow weir
سر ریز مایل
fondest
مایل مشتاق
purplish
مایل به ارغوانی
fonder
مایل مشتاق
aslant
حرکت مایل
fond
مایل مشتاق
slant range
برد مایل
whitey
مایل به سفید
viridescent
مایل به سبز
whity
مایل به سفید
bluish
مایل به ابی
blueish
مایل به ابی
recessive
مایل ببازگشت
yellowish
مایل بزردی
statute mile
مایل رسمی
greyish
مایل به خاکستری
caramel
مایل به قرمز
caramels
مایل به قرمز
nautical miles
مایل دریایی
nautical mile
مایل دریایی
solicitous
مایل نگران
sourish
مایل به ترشی
the mast has raked
مایل شدن
liked
مایل بودن
gaff
میله مایل
wilful
مشتاق مایل
to incline to green
یا مایل بودن
three point perspective
پرسپکتیو مایل
likes
مایل بودن
like
مایل بودن
solicitous to go
مایل به رفتن
the mast has raked
مایل کردن
solicitously
مایل نگران
comatant
مایل بجنگ
awry
بطور مایل
obliquely
بطور مایل
lief
مطلوب مایل
oblique section
مقطع مایل
he has a good mind
مایل است
chamfer
مایل شدن
oppositive
مایل به ضدیت
he was found of her
مایل او بود
inclined drilling
حفاری مایل
bitterish
مایل به تلخی
oblique perspective
پرسپکتیو مایل
oblique lattice
شبکه مایل
inclined face of dam
نمای مایل سد
centripetal
مایل به مرکز
inclined compression
فشار مایل
flavescent
مایل بزردی
oblique rotation
چرخش مایل
greeny
مایل بسبز
geographical mile
مایل جغرافیایی
mile ohm
مایل- اهم
cant
سطح مایل
he is f. her
مایل اوست
incline plane
سطح مایل
oblique system
سیستم مایل
albescent
مایل به سفیدی
aslant
بطور مایل
to be prepared to go
مایل به رفتن بودن
incilnable to do something
مایل کردن بکاری
rubicund
رنگ مایل به قرمز
sloping barrel vault
طاق ضربی مایل
oblimin rotation
چرخش مایل کمینه
roll piercing process
روش نورد مایل
cuesta
جلگه مایل یااریب
homosexual
مایل به جنس خود
homosexuals
مایل به جنس خود
grege
اردهای مایل به خاکستری
swart
سبزه مایل به سیاه
green with a blue tint
سبز مایل به ابی
he is indisposed to go
مایل نیست برود
oblique shock wave
موج ضربهای مایل
he is not willing to go
مایل برفتن نیست
he was found of her
باو مایل بود
suntan
قهوه مایل بسرخ
he was not inclined to go
مایل برفتن نبود
griseous
خاکستری مایل به ابی
they canŠif they so wishŠ.....
اگر مایل باشندمیتوانند...........
i am unwilling to go
مایل نیستم بروم
purple red
قرمز مایل به ارغوانی
tattletale gray
سفید مایل بخاکستری
sloping barrel vault
سقف گهوارهای مایل
mph
مخفف مایل در ساعت
loxodromics
کشتی رانی در خط مایل
brownish
مایل به قهوهای یاخرمایی
bay
سرخ مایل به قرمز
umber
قهوه ای مایل به زرد
low oblique
عکس مایل پایین
blackish
مایل به سیاه تیره
auburn
قهوهای مایل به قرمز
bayed
سرخ مایل به قرمز
baying
سرخ مایل به قرمز
bays
سرخ مایل به قرمز
reddish
مایل بسرخی زننده
isabella
زرد مایل به خاکستری
isabel
زرد مایل به خاکستری
oblimax rotation
چرخش مایل بیشینه
hoary
سفید مایل به خاکستری
suntans
قهوه مایل بسرخ
scarlet
قرمز مایل به زرد
inclined barrel arch
طاق گهوارهای مایل
inclined barrel arch
طاق ضربی مایل
inclined coil meter
سنجه با پیچک مایل
pinkish
مایل به رنگ صورتی
inclined shear plane
سطح برش مایل
canescent
سفید مایل به تار
pea green
زرد مایل بسبز
buffyy
مایل به رنگ نخودی
luteovirescent
زرد مایل بسبز
declined
مایل شدن رو بزوال گذاردن
mikado
رنگ زرد مایل به قرمز
declines
مایل شدن رو بزوال گذاردن
declining
مایل شدن رو بزوال گذاردن
shell pink
رنگ قرمز مایل به زرد
nautical mile
مایل دریایی معادل 0581متر
sea green
رنگ سبز مایل بابی
decline
مایل شدن رو بزوال گذاردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com