Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English
Persian
center of gravity envelope
تصویر نموداری محدوده عقب و جلوی تغییرات مجازگرانیگاه
Other Matches
maps
نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
map
نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
colour
برنامههای گرافیکی برای ذخیره سازی محدوده رنگها در تصویر استفاده می کنند
colours
برنامههای گرافیکی برای ذخیره سازی محدوده رنگها در تصویر استفاده می کنند
pattern
محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
patterns
محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
CLUT
جدول شماره ها در ویندوز و برنامههای گرافیکی برای ذخیره سازی محدوده رنگهای یک تصویر
schematic
نموداری
coaxial graphical correlation
همبستگی نموداری
flow diagram
نموداری که ترتیب مراحل در یک فرآیند یا برنامه را نشان دهد
flowchart
نموداری که ترتیب مراحل در یک فرآیند یا برنامه را نشان دهد
charactristic curve
نموداری برای نمایش خواص نیروهای برا و پسای حاصل از یک ایرفویل
map
نموداری که طرح داخل حافظه کامپیوتر یا نواحی ارتباطی را نشان میدهد
maps
نموداری که طرح داخل حافظه کامپیوتر یا نواحی ارتباطی را نشان میدهد
process
نموداری که هر مرحله از توابع کامپیوتری مورد نیاز سیستم را نشان میدهد
processes
نموداری که هر مرحله از توابع کامپیوتری مورد نیاز سیستم را نشان میدهد
cabling
نموداری که محل کابلها را در یک اداره نشان میدهد از جمله نقاط اتصال را
images
سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر
image
[سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر]
crops
کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
tweening
محاسبه تصاویر میانی که از تصویر ابتدایی شروع تا تصویر دیگر برسد
cropped
کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
crop
کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
picture
آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
picturing
آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
pictures
آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
pictured
آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
video
متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
acrobat
که یک تصویر گرافیکی را شرح میدهد و نمایش تصویر را در سخت افزارهای مختلف ممکن میکند
acrobats
که یک تصویر گرافیکی را شرح میدهد و نمایش تصویر را در سخت افزارهای مختلف ممکن میکند
videoed
متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videos
متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videoing
متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
image
[تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود.]
images
تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود
flickered
تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
flicker
تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
flickers
تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
spherization
جلوه ویژه برنامه گرافیک کامپیوتری که تصویر را به کره تبدیل میکند یا تصویر را حول یک شکل کروی می چرخاند
lossless compression
روشهای فشرده سازی تصویر که تعداد بیتهای هر پیکس در تصویر را کاهش میدهد بدون از دست دادن اطلاع یا کیفیت
refreshed
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refreshes
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refresh
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
autos
الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
auto
الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
cumulative delivery diagram
منحنی تحویل تراکمی نموداری که نحوه تحویل کالاها را نشان میدهد
persistence
مدت زمان یک CRT یک تصویر را نمایش میدهد پس از توقف دنبال کردن مسیر اشعه تصویر روی صفحه نمایش
hypertext
روش اتصال کلمه یا تصویر به صفحه بعد پس از انتخاب کلمه یا تصویر توسط کاربر
pen drawing
تصویر خطی تصویر مدادی
tracing
تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
tracings
تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
orthographic
تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست
background
تصویر نمایش داده شده به عنوان صفحه پشتی در برنامه یا ویندوز GUI. این تصویر حرکت نمیکند و اختلافی در برنامه ایجاد نمیکند
backgrounds
تصویر نمایش داده شده به عنوان صفحه پشتی در برنامه یا ویندوز GUI. این تصویر حرکت نمیکند و اختلافی در برنامه ایجاد نمیکند
images
نقش کردن تصویر کردن نشان دادن تصویر
image dissector tube
لامپ تجزیه کننده تصویر لامپ دیسکتور تصویر
raster scan
ردیابی افقی محل تصویر پیمایش محل تصویر
image formation
تولید تصویر تصویر
scope
محدوده
spanning
محدوده
confine
محدوده
ranges
محدوده
ranged
محدوده
confining
محدوده
range
محدوده
spanned
محدوده
spans
محدوده
span
محدوده
former
جلوی
feont
جلوی
frontward
جلوی
soft cell boundaries
محدوده ازاد سل
floors
محدوده زمین
time limit
محدوده زمانی
time limits
محدوده زمانی
range
حدود محدوده
zone
حیطه محدوده
zones
حیطه محدوده
floored
محدوده زمین
playing area
محدوده زمین
floor
محدوده زمین
ranged
حدود محدوده
ranges
حدود محدوده
sin bin
محدوده پنالتی
normal range
محدوده عادی
grades
سطح یا محدوده
range check
بررسی محدوده
grade
سطح یا محدوده
error range
محدوده خطا
number range
محدوده اعداد
transmission limit
محدوده فرافرستی
fair territory
محدوده خطا
prior
پیشین جلوی
in the way
جلوی راه
forward
جلوی گستاخ
fore
جلوی درجلو
sincipital
واقع در جلوی سر
before my very eyes
جلوی چشمهایم
forwarded
جلوی گستاخ
at the fore
در جلوی کشتی
fore
جلوی قایق
balking billiard
بیلیارد فرانسوی با 4 خط محدوده
bank switching
راه گزینی محدوده
in
توپ در محدوده زمین
frequency range
محدوده فرکانس نامی
bands
محدوده فرکانس ها بین دو حد
in-
توپ در محدوده زمین
band
محدوده فرکانس ها بین دو حد
oscilliations
تغییرات
variations
تغییرات
variation
تغییرات
transaction code
کد تغییرات
ackermanaxle
محور جلوی اتومبیل
I walked past the shop ( store ) .
از جلوی فروشگاه گذشتم
windshields
شیشه جلوی اتومبیل
anticum
جرز جلوی معبد
windshield
شیشه جلوی اتومبیل
camber
انحنای جلوی اسکی
cambers
انحنای جلوی اسکی
wind screen
شیشه جلوی اتومبیل
to get in the way
جلوی راه را گرفتن
bowling crease
خط موازی جلوی پایه ها
to stop the bus
جلوی اتوبوس را گرفتن
decked
سکوی جلوی تانک
forward echelon
رده جلوی نبرد
bow
قسمت جلوی قایق
head sail
بادبان جلوی دکل
bowed
قسمت جلوی قایق
bowing
قسمت جلوی قایق
bows
قسمت جلوی قایق
front wing
گلگیر جلوی اتومبیل
decks
سکوی جلوی تانک
front mud guard
گلگیر جلوی اتومبیل
deck
سکوی جلوی تانک
forward area
منطقه جلوی رزم
foresheets
فضای جلوی قایق
prowords
کلمات جلوی جملات
Get out of my face!
<idiom>
از جلوی چشمم دور شو!
nose spray
بسکهای جلوی گلوله
under one's nose
<adv.>
جلوی چشم کسی
googol
عدد یک با صد صفر در جلوی ان
afterleech
بادبان جلوی قایق
Get out of my sight!
<idiom>
از جلوی چشمم دور شو!
touch in goal
محدوده بین خط دروازه و خط مرزی
leg hit
ضربه بسمت محدوده توپزن
trap shot
ضربه به گوی از محدوده ماسهای
palettes
محدوده رنگهایی که استفاده می شوند
palette
محدوده رنگهایی که استفاده می شوند
depth varies
عمق تغییرات
deflection shift
تغییرات انحراف
f. and reflux
تغییرات روزگار
flux and reflux
تغییرات زمانه
taste changes
تغییرات سلیقه
technological changes
تغییرات فنی
isothermal change
تغییرات هم دما
tolerances
دامنه تغییرات
range
دامنه تغییرات
ranged
دامنه تغییرات
ranges
دامه تغییرات
ranges
دامنه تغییرات
range
دامه تغییرات
lateral shifts
تغییرات عرضی
lateral shifts
تغییرات جانبی
output variability
تغییرات تولید
incrementally
تغییرات پلهای
physical change
تغییرات فیزیکی
ranged
دامه تغییرات
transaction file
فایل تغییرات
tolerance
دامنه تغییرات
social changes
تغییرات اجتماعی
quantitative changes
تغییرات کمی
qualitative changes
تغییرات کیفی
flux
تغییرات پی در پی جریان
chance variations
تغییرات تصادفی
calculation variation
انالیز تغییرات
rate of changes
نرخ تغییرات
coefficient of variation
ضریب تغییرات
seasonal variations
تغییرات فصلی
adiabetic changes
تغییرات ادیابتیک
calculus of variations
حساب تغییرات
jib
بادبان سه گوشه جلوی دکل
forebody
بدنه قسمت جلوی ناو
nip in the bud
<idiom>
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
foreshores
لبه جلوی ساحل دریا
foreshore
لبه جلوی ساحل دریا
to block
[hold up]
(the) traffic
جلوی رفت و آمد را گرفتن
front wheel suspension
اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
Accidents wI'll happen .
جلوی اتفاق رانتوان گرفت
forward bow spring
فنر جلوی سینه کشتی
hold one's fire
<idiom>
جلوی زبان خود را گرفتن
To keep prices down.
جلوی افزایش قیمتها را گرفتن
To teach grandma to suck eggs.
جلوی لوطی معلق زدن
to nip something in the bud
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
jibs
بادبان سه گوشه جلوی دکل
jibbing
بادبان سه گوشه جلوی دکل
jibbed
بادبان سه گوشه جلوی دکل
metopon
قسمت جلوی زائده جلومغز
forwards
سه بازیگر جلوی تور والیبال
to bridle one's own tongue
جلوی زبان خودرا گرفتن
foresail
بادبان سه گوش در جلوی دکل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com