Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
antibiosis
تضاد بین دوموجود زنده کوچک که بیش از یکی از انها در محیط باقی نمیماند
Other Matches
nothing remains to be told
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
living environment
محیط زنده
ecology
علم عادت وطرز زندگی موجودات ونسبت انها با محیط
achalasia
عدم انبساط عضلات مجاری بدن و باقی ماندن انها در حال انقباض دائم
shorter
کوچک باقی دار
shortest
کوچک باقی دار
short
کوچک باقی دار
bionics
مطالعه سیستمهای زنده به منظور ارتباط دادن ویژگی هاو اعمال انها به توسعه سخت افزار مکانیکی و الکترونیکی کاربرد علم بیولوژی درمهندسی الکترونیک و سایرعلوم مهندسی
that is nothing like it
هیچ به ان نمیماند
mutualism
همزیستی دوموجود
notobranchiate
در باب ماهیانی گفته میشود که نفس کش انها در روی پشت انها است
helmzhold resonator
محفظه توخالی که تنها با یک سوراخ کوچک به محیط خارج مرتبط است و در ازای فرکانس معینی به تشدید درمی اید
rezone
محیط چیزی را اصلاح کردن محیط را تغییر دادن
bioecology
رشتهای از محیط شناسی که روابط گیاهان و حیوانات رابا محیط اطراف خود موردبحث قرار میدهد
vivisection
زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisectional
زنده شکافی تشریح جانور زنده
symbiosis
همزیستی وتجانس دوموجود مختلف یا دوگروه مختلف باهم
to tip something
[British E]
رسوب کردن چیزی
[محیط زیست]
[بوم شناسی]
[حفاظت محیط زیست]
to tip something
[British E]
ذخیره کردن چیزی
[محیط زیست]
[بوم شناسی]
[حفاظت محیط زیست]
to tip something
[British E]
ته نشین شدن چیزی
[محیط زیست]
[بوم شناسی]
[حفاظت محیط زیست]
polarization
تضاد
opposition
تضاد
polarities
تضاد
polarity
تضاد
confliction
تضاد
antitheses
تضاد
oppositeness
تضاد
antithesis
تضاد
contradiction
تضاد
contradictions
تضاد
economic conflict
تضاد اقتصادی
self contradiction
تضاد نفس
conflicted
ناسازگاری تضاد
opposition
مقاومت تضاد
conflict of interest
تضاد منافع
conflicts
ناسازگاری تضاد
conflict
ناسازگاری تضاد
residue check
بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
color contrast
تضاد رنگی در زمینه فرش
vivisect
موجود زنده را تشریح کردن تشریح زنده
environmental test
ازمایش محیط زیست ازمایش محیط فیزیکی
petty cash
صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
gemmule
یاخته کوچک که ازان جانورتازه پدیدمیاید غنچه کوچک
widget
آلت کوچک
[ابزار ]
[اسباب مکانیکی کوچک]
pig board
تخته کوچک برای موجهای کوچک
increments
فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
jigger
بادبان کوچک یکجور کرجی کوچک
increment
فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
those
انها
yond
انها
they
انها
over
باقی
over-
باقی
the most that i can do
بیشتر انها
most of them
بیشتر انها
one of them
یکی از انها
who are they?
انها کی هستند
many of them
بسیاری از انها
survived
باقی بودن
impress
باقی گذاردن
survives
باقی بودن
impressed
باقی گذاردن
behinds
باقی کار
surviving
باقی بودن
behinds
باقی دار
behind
باقی دار
out of
<idiom>
باقی نمانده
dregs
باقی مانده
remnant
باقی مانده
storing
می باقی می ماند
organzine
ابریشم باقی
come through
باقی ماندن
store
می باقی می ماند
otherworld
عالم باقی
behind
باقی کار
surplus
باقی مانده
reopen
باقی بودن
conservation force
نیروی باقی
remnants
باقی مانده
holdover
باقی مانده
surpluses
باقی مانده
remains
باقی مانده
gleanings
ریزه باقی
impressing
باقی گذاردن
impresses
باقی گذاردن
reopening
باقی بودن
reopened
باقی بودن
leave
باقی گذاردن
aliquant
باقی اورنده
remainder
باقی مانده
holdovers
باقی مانده
hold over
باقی ماندن
left over
باقی مانده
scantling
باقی مانده
preserving
باقی نگهداشتن
leaving
باقی گذاردن
extant
باقی مانده
to be in arrear
باقی داربودن
survive
باقی بودن
to be on the safe side
باقی نباشد
preserve
باقی نگهداشتن
to leave behind
باقی گذاردن
debris
باقی مانده
reopens
باقی بودن
preserves
باقی نگهداشتن
many of them
عده زیادی از انها
i saw none of them
هیچکدام از انها را ندیدم
to pass muster
در بازدیدارتش و مانند انها
he rolled them by
سواره از پهلوی انها رد شد
neither of them know
هیچکدام از انها نمیدانند
knobble
برامدگی کوچک گره کوچک
pannikin
لیوان کوچک پیمانه کوچک
trails
اثرپا باقی گذاردن
residve
باقی مانده زیادتی
memorising
باقی مانده در حافظه
to stay behind
باقی ماندن جاماندن
the rest lies with you
باقی ان با خودتان است
memorize
باقی مانده در حافظه
memorized
باقی مانده در حافظه
memorizing
باقی مانده در حافظه
memorised
باقی مانده در حافظه
trailing
اثرپا باقی گذاردن
trail
اثرپا باقی گذاردن
residual value
مقدار باقی مانده
memorises
باقی مانده در حافظه
residuary
موصی له باقی مانده
memorizes
باقی مانده در حافظه
hold up
<idiom>
خوب باقی ماندن
hold up
<idiom>
باجرات باقی ماندن
nothing was left over
چیزی باقی نماند
trailed
اثرپا باقی گذاردن
residue
قسمت باقی مانده
residues
قسمت باقی مانده
extant
نسخهء موجود و باقی
odd come short
زیادی باقی مانده
hang over
اثر باقی مانده
bide
درجایی باقی ماندن
brass band
ادوات انها از برنج باشد
they are cured by nature
طبیعت انها را درمان میکند
they are of a doubtful paterni
اصل انها معلوم نیست
logroll
غلتاندن الوار وانداختن انها به اب
they came to a rupture
میانه انها بهم خورد
they were badly officered
افسران انها خوب نبودند
extending
بازشدن صفها از هم یا بازکردن انها
pepo
کدو و خیار ومانند انها
it is a pity of them
دل ادم برای انها میسوزد
curtesy
زوج از انها ارث می برد
extends
بازشدن صفها از هم یا بازکردن انها
brass bands
ادوات انها از برنج باشد
extend
بازشدن صفها از هم یا بازکردن انها
i alone bear the brunt of it
خدمت انها بر من واجب می اید
podiatry
دانش ناخوشیهای پاودرمان انها
jar
اثر نامطلوب باقی گذاردن
for the rest
اما در باره باقی مطالب
jars
اثر نامطلوب باقی گذاردن
hang over
اثر باقی ازهر چیزی
jarred
اثر نامطلوب باقی گذاردن
lie by
غیر فعال باقی ماندن
denominator
[bottom of a fraction]
باقی مانده کسر
[ریاضی]
residual
آنچه در پشت سر باقی می ماند
The would left a mark.
جای زخم باقی ماند
not a scrap is left
ذرهای باقی نمانده است
wrecked
باقی مانده ازکشتی شکسته
much sugar was left
قند زیادی باقی ماند
scrape the bottom of the barrel
<idiom>
گرفتن چیزی که باقی مانده
to satnd good
بقوت خود باقی بودن
to exclude doubt
جای تردید باقی نگذاشتن
cicatrize
جای زخم باقی گذاردن
remain in force
به قوت خود باقی بودن
continue to be valid
به قوت خود باقی بودن
grosbeak
سهره و سینه سرخ و مانند انها
onomastics
علم اشتقاق لغات و طرزاستعمال انها
it filled their hearts with t
ترس زیاد دردل انها انداخت
crackleware
فروفی که سطح انها ترک داریامودارمینماید
pelage
پوشش جانور پستاندارخزوپشم و مانند انها
tzigane
وابسته به کولیهای مجار یاموزیک انها
corrective maintenance
جداسازی وتصحیح خرابی ها پس ازوقوع انها
the exercised thier veto
انها حق وتوی خود را اعمال کردند
their principal food is rice
خوراک عمده انها برنج است
Temerchin motife
نگاره تمرچین
[این نقش هشت ضلعی در فرش های افغانی، ترکمنی و قفقازی بکار رفته و ویژگی خاص آن تکرار حالتی از ماهی در طراحی است و بصورت چهار قاب مشابه با تضاد رنگی می باشد.]
it leaves no room for doubt
جای هیچگونه تردیدی باقی نمیگذارد
He left a large fortuue.
ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
preserve
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
It remained intact.
سالم ودست نخورده باقی مانده
pocket split
باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
modulus
باقی مانده پس از تقسیم یک عدد بر دیگری
That way, it stays in suspension.
به این صورت معلق باقی می ماند.
sour apple
ضربهای که میلههای 5 و01 را باقی میگذارد
let it remain as it is
بگذاری بحال خود باقی باشد
preserves
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
preserving
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
turret guns
توپهایی که کالیبر انها بیش از 6 اینچ است
neck wear
کراوات و یقه و مانند انها گردن پوش
vendor rating
رده بندی فروشندگان براساس سابقه انها
porter house
جایگاه فروش و صرف ابجووکباب و مانند انها
benday
جداکردن دومنطقه بوسیله ایجادشیار بین انها
interdenominational
وابسته به فرقههای مذهبی و روابط انها با یکدیگر
they rate as tonic drugs
انها جزو داروهای نیروبخش بشمار میروند
pile group
دسته شمعهائی که سر انها رادال بتنی می پوشاند
pastries
کماج وکلوچه ومانند انها شیرینی پزی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com