English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
spate تعداد خیلی زیاد هجوم بی مقدمه
Other Matches
wheen تعداد زیاد
quantities تعداد زیاد
quantity تعداد زیاد
infinitely خیلی زیاد
superrabundant خیلی زیاد
exceeding خیلی زیاد
extreme خیلی زیاد
lots خیلی زیاد
far زیاد خیلی
raff خیلی زیاد
superabundant خیلی زیاد
oodles خیلی زیاد
large scale raid حمله ناگهانی تعداد زیاد پلیس
very many book کتابهای خیلی زیاد
an arm and a leg <idiom> پول خیلی زیاد
oodlins خیلی زیاد توده
very high frequency فرکانس خیلی زیاد
abject poverty فقر خیلی زیاد
very long برد خیلی زیاد
barrelful مقدار خیلی زیاد
boat lanes خط سریال هجوم قایقها درعملیات اب خاکی ستون قایقهای هجوم کننده
like crazy <idiom> خیلی سریع با انرژی زیاد
to the full <idiom> خیلی زیاد ،به طور کامل
have one's heart set on something <idiom> چیزی را خیلی زیاد خواستن
assaulted مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
assaults مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
assault مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
slashes تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
no end to (of) <idiom> خیلی زیاد،بهنظر تمام شده
to have one's work cut out [for one] <idiom> کار خیلی زیاد و سخت داشتن
slash تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slashed تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
What brazen cheek ! Ilike your impudence . بنازم که خیلی رویت زیاد است ( پررویی) !
to be on the razzle حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
to have a spree حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
to have a binge حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
multimult پیشوند بمعنی " بسیار وزیاد "و " دارای تعداد زیاد " و "متعدد " و " بیشتر " و" چند "
blockbusters بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
blockbuster بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
prologuize مقدمه نوشتن مقدمه گفتن
prologize مقدمه نوشتن مقدمه گفتن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
combinatorics محاسبه تعداد موارد یکسان تعداد راههای انجام یک کار ترکیب شناسی
roundest تعداد تیر تعداد شلیک دور
round تعداد تیر تعداد شلیک دور
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
go great guns <idiom> موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
i am very keen on going there من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
paint oneself into a corner <idiom> گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
microfilm فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
odd ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
odder ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
oddest ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
sottovoce صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
rattling خیلی تند خیلی خوب
ponderous خیلی سنگین خیلی کودن
I didnt get much sleep. زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
infestation هجوم
offenses هجوم
offence هجوم
assaults هجوم
offense هجوم
assault هجوم
infestaion هجوم
invasion هجوم
assaulted هجوم
invasions هجوم
inbreak هجوم
assail هجوم اوردن بر
assault echelon رده هجوم
assails هجوم اوردن بر
assault waves موجهای هجوم
assault fire تیر هجوم
assailing هجوم اوردن بر
assault force نیروی هجوم
assault phase مرحله هجوم
assailed هجوم اوردن بر
assault schedule برنامه هجوم
scrouge هجوم اوردن
raiding هجوم اوردن
raids هجوم اوردن
infested هجوم کردن در
infest هجوم کردن در
fly strike هجوم مگس
infestant هجوم کننده
inroad تعدی هجوم
inrush هجوم بداخل
infesting هجوم کردن در
infests هجوم کردن در
invade هجوم کردن
influxes ورود هجوم
influx ورود هجوم
assailable هجوم پذیر
raid هجوم اوردن
raided هجوم اوردن
invading هجوم کردن
invades هجوم کردن
invaded هجوم کردن
invasive هجوم کننده
swarmed هجوم اوردن
onset هجوم اصابت
rushed هجوم بردن
swarm هجوم اوردن
rush هجوم بردن
swarms هجوم اوردن
rushing هجوم بردن
thronging هجوم ازدحام کردن
thronged هجوم ازدحام کردن
amphibious assault ship ناومخصوص هجوم اب و خاکی
throngs هجوم ازدحام کردن
preassault اقدامات قبل از هجوم
throng هجوم ازدحام کردن
insectile در معرض هجوم حشرات
prelude مقدمه
sudden بی مقدمه
prefaces مقدمه
prefaced مقدمه
prelusion مقدمه
preambles مقدمه
preludes مقدمه
preliminarily مقدمه
overture مقدمه
overtures مقدمه
isagoge مقدمه
induction مقدمه
inductions مقدمه
incipit مقدمه
inductility مقدمه
front matter مقدمه
foretoken مقدمه
prefacing مقدمه
preface مقدمه
introductions مقدمه
introduction مقدمه
snapped بی مقدمه
preamble مقدمه
lead up مقدمه
prolegomenon مقدمه
snap بی مقدمه
snaps بی مقدمه
lead-up مقدمه
preparatorily مقدمه
protasis مقدمه
preparatory to در مقدمه
prima facia مقدمه
snapping بی مقدمه
sinfonia مقدمه
rushing حمله کردن هجوم با عجله
rush حمله کردن هجوم با عجله
rushed حمله کردن هجوم با عجله
they poured toward that city سوی ان شهر هجوم کردند
preamble of a statute مقدمه قانون
minor premise مقدمه صغری
exordium مقدمه سردفتر
setup مقدمه چینی
cold snap یخ بندان بی مقدمه
popped بی مقدمه اوردن
foreparts سر ودست مقدمه
prelude to a play مقدمه نمایش
preliminarily بطور مقدمه
pop بی مقدمه اوردن
forepart سر ودست مقدمه
preambles مقدمه سند
pops بی مقدمه اوردن
major premise مقدمه کبری
lemma مقدمه موضوع
preamble of a treaty مقدمه معاهده
preamble مقدمه نوشتن
preconidtion شرط مقدمه
antecedent مقدم مقدمه
antecedents مقدم مقدمه
set up مقدمه چینی
preambles مقدمه نوشتن
catastasis دیباچه مقدمه
impulse buying خرید بی مقدمه
preamble مقدمه سند
cold snaps یخ بندان بی مقدمه
proem مقدمه سراغاز
overbuild زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
breakaway هجوم وحشیانه گله گوسفند و گاو رم
exotic نابومی هجوم کننده [گیاه شناسی]
invasive exotic نابومی هجوم کننده [گیاه شناسی]
invasive species نابومی هجوم کننده [گیاه شناسی]
alien species نابومی هجوم کننده [گیاه شناسی]
neophyte نابومی هجوم کننده [گیاه شناسی]
popped بی مقدمه فشار اوردن
prologue مقدمه پیش گفتار
i took him up short بی مقدمه جلو او را گرفتم
prologues مقدمه پیش گفتار
exordial مربوط به اغاز یا مقدمه
introductory وابسته به مقدمه معارفهای
prolegomenous دارای مقدمه طولانی
pops بی مقدمه فشار اوردن
preambles سراغاز مقدمه کتاب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com