Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (20 milliseconds)
English
Persian
track
تعقیب مسیر کردن
tracked
تعقیب مسیر کردن
tracks
تعقیب مسیر کردن
Other Matches
pursuit course
مسیر تعقیب
merged
اعلام مسیر تعقیب
pursuit
تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
pursuits
تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
track off
انحراف از مسیر تعقیب هدف رد شدن نقطه نشانی از روی هدف در نشانه روی
neutralize track
هدف را تعقیب نکنید دررهگیری هوایی تعقیب موقوف
witch hunt
محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch-hunt
محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch-hunts
محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
elevation tracking
دستگاه تعقیب صعود هواپیما تعقیب صعود یا بالا رفتن
pursue
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
suing
تعقیب کردن
tracks
تعقیب کردن
ensues
تعقیب کردن
chivied
تعقیب کردن
chivies
تعقیب کردن
chivvied
تعقیب کردن
chivvies
تعقیب کردن
chivvy
تعقیب کردن
ensued
تعقیب کردن
chivvying
تعقیب کردن
chivying
تعقیب کردن
lay by the heels
تعقیب کردن
tracked
تعقیب کردن
chive
تعقیب کردن
pursues
تعقیب کردن
to follow up
تعقیب کردن
pursuing
تعقیب کردن
lay fast by the heels
تعقیب کردن
pursued
تعقیب کردن
sued
تعقیب کردن
tails
تعقیب کردن
tailed
تعقیب کردن
tail
تعقیب کردن
track
تعقیب کردن
chace
تعقیب کردن
pursue
تعقیب کردن
chases
تعقیب کردن
chased
تعقیب کردن
chase
تعقیب کردن
practises
تعقیب کردن
prosecutes
تعقیب کردن
practicing
تعقیب کردن
practise
تعقیب کردن
prosecuting
تعقیب کردن
follow up
تعقیب کردن
chasing
تعقیب کردن
trace
تعقیب کردن
ensue
تعقیب کردن
prosecute
تعقیب کردن
traced
تعقیب کردن
traces
تعقیب کردن
practising
تعقیب کردن
prosecuted
تعقیب کردن
sue
تعقیب کردن
sues
تعقیب کردن
litigated
تعقیب قانونی کردن
indicts
تعقیب قانونی کردن
prosecuting
تعقیب قانونی کردن
prosecutes
تعقیب قانونی کردن
indicted
تعقیب قانونی کردن
indicting
تعقیب قانونی کردن
prosecuted
تعقیب قانونی کردن
prosecute
تعقیب قانونی کردن
indict
تعقیب قانونی کردن
litigating
تعقیب قانونی کردن
suing
تعقیب قانونی کردن
sue
تعقیب قانونی کردن
sued
تعقیب قانونی کردن
sues
تعقیب قانونی کردن
follow
تعقیب کردن فهمیدن
followed
تعقیب کردن فهمیدن
litigates
تعقیب قانونی کردن
litigate
تعقیب قانونی کردن
follows
تعقیب کردن فهمیدن
suit
خواست دادن تعقیب کردن
coursed
تعقیب کردن شکار از طرف سگ
bloodhound
بااشتیاق وتیزهوشی تعقیب کردن
suits
خواست دادن تعقیب کردن
courses
تعقیب کردن شکار از طرف سگ
bloodhounds
بااشتیاق وتیزهوشی تعقیب کردن
suited
خواست دادن تعقیب کردن
practise or tice
توط ئه دیدن تعقیب کردن
course
تعقیب کردن شکار از طرف سگ
hounding
باتازی شکار کردن تعقیب کردن
hound
باتازی شکار کردن تعقیب کردن
hounded
باتازی شکار کردن تعقیب کردن
hounds
باتازی شکار کردن تعقیب کردن
push along
راه خود را باعجله تعقیب کردن
To shadow someone.
مثل سایه کسی را تعقیب کردن
push along forward
راه خود را باعجله تعقیب کردن
law
قانون مدنی تعقیب قانونی کردن
laws
قانون مدنی تعقیب قانونی کردن
push along on
راه خود را باعجله تعقیب کردن
lock on
باعلائم مخابراتی و رادارچیزی را تعقیب کردن
processes
جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
process
جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
estreat
ازدفاتراستخراج کردن وبرای تعقیب بدادگاه دادن
fastest
سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fasts
سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fast
سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fasted
سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
lane
مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
lanes
مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
groove
خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
switched network backup
انتخاب کاربر برای مسیر جانبی از شبکه وقتی که مسیر اول مشغول است
grooves
خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
multithread
طرح برنامه که از بیش یک مسیر منط قی استفاده میکند و هر مسیر همزمان اجرا میشود
landing approach
مسیر نشستن هواپیما مسیر پیاده شدن به ساحل
ball cushion
دیوار پشتی دار در انتهای مسیر گوی بولینگ که مانع برگرداندن میله به مسیر میشود
crane rail
مسیر حرکت پاتیل جرثقیل مسیر بالابر
homing
روش تعقیب و ردیابی امواج رادیویی یا رادار و پیدا کردن ایستگاه فرستنده ان
follow up
تعقیب کردن دنباله داستان را شرح دادن تماس با بیمارپس ازتشخیص یا درمان
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
path sweeping
پاک کردن مسیر
staking
پیاده کردن مسیر
direction
مسیر هدایت کردن
setting out
پیاده کردن مسیر
taxiway
مسیر تاکسی کردن
tracks
دنبال کردن یک مسیر به درستی
route
مسیر چیزیرا تعیین کردن
track
دنبال کردن یک مسیر به درستی
tracked
دنبال کردن یک مسیر به درستی
routes
مسیر چیزیرا تعیین کردن
lock on
قفل کردن توپ روی هدف هنگام تعقیب ادامه مستمرتعقیب هدف
invisible hand
فرد در تعقیب منافع شخصی خود بطورخودکار به حداکثر کردن منافع جامعه کمک میکند
summits
حداکثر ارتفاع قله مسیر بلندترین قله مسیر گلوله
summit
حداکثر ارتفاع قله مسیر بلندترین قله مسیر گلوله
midcourse guidance
هدایت موشک در مسیر میانه یا مسیر پرواز ازاد موشک
transit route
مسیر دریایی بین المللی مسیر ترانزیت راه ترانزیت
arraign
احضار متهم زندانی به دادگاه جهت پاسخگویی به مفاد کیفرخواست تعقیب یا متهم کردن به طور اعم
balisage
مشخص کردن مسیر جاده باچراغهای راهنما
stabilization
برقرار کردن تعادل یاثبات گلوله در مسیر
meanders
پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
lead the way
<idiom>
جلو رفتن ونشان دادن مسیر،راهنماییی کردن
monroe effect
اصل مونرو متمرکز کردن نیروهای انفجاری در یک مسیر
vectors
راه یا مسیر هواپیما بازگشتن در حال طی کردن بودن
vector
راه یا مسیر هواپیما بازگشتن در حال طی کردن بودن
maeander
پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
meander
پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
meandered
پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
meandering
پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
base of trajectory
تصویر افقی مسیر گلوله پایه مسیر گلوله
nodes
ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
fire lane
مسیر تیراندازی دریایی مسیر پاک شده تیراندازی
node
ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
to jink
[colloquial]
[British English]
در دویدن
[راه رفتن]
[رانندگی کردن]
ناگهان مسیر را تغییر دادن
steadiest
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
dog leg
شاخه مسیر شاخه انحرافی از مسیر اصلی
steady
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadying
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
plot
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plots
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plotted
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
loft
ضربه زدن هوایی بصورت قوسی رها کردن گوی بولینگ در هوا که به شدت به مسیر بخورد
lofts
ضربه زدن هوایی بصورت قوسی رها کردن گوی بولینگ در هوا که به شدت به مسیر بخورد
trunkair route
مسیر هوایی استراتژیکی مسیر حرکت و حمل و نقل استراتژیکی هوایی
dragway
مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
convoy routing
تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
dragstrip
مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
chasing
تعقیب
chases
تعقیب
pursuant to
در تعقیب
follow-ups
تعقیب
in pursuance of
در تعقیب
chase
تعقیب
follow-up
تعقیب
chased
تعقیب
persecution
تعقیب
following
تعقیب
in continuation of
در تعقیب
further to
در تعقیب
pursuits
تعقیب
litigation
تعقیب
chace
تعقیب
prosecutions
تعقیب
continuation
تعقیب
pursuance
تعقیب
clampdown
تعقیب
venery
تعقیب
pursuit
تعقیب
clampdowns
تعقیب
prosecution
تعقیب
right to sue
حق تعقیب
routing
مشخص کردن یک مسیر مناسب برای پیام از شبکه , روش جدید مسیریابی داده به کامپیوتر مرکزی وجود دارد
suits
تعقیب انطباق
suability
قابلیت تعقیب
automatic aiming
تعقیب خودکار
automatic tracking
تعقیب خودکار
prosecutor
تعقیب قانونی
prosecution
تعقیب کننده
suit
تعقیب انطباق
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com