English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 174 (8 milliseconds)
English Persian
gunner's mate تعمیر کارتوپ
Other Matches
deadline منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
deadlines منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
utilities'man متخصص تعمیر دستگاههای حرارتی و برقی تعمیر کارتاسیسات
disrepair احتیاج به تعمیر نیازمند تعمیر
dock receipt قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
renovation تعمیر
mending تعمیر
upkeep تعمیر
maintenance تعمیر
instauration تعمیر
repairing تعمیر
remaking تعمیر
repairs تعمیر
spot repair تعمیر در جا
service تعمیر
serviced تعمیر
repair تعمیر
face lifting تعمیر
repaired تعمیر
reparation تعمیر عوض
to patch up تعمیر کردن
to do up تعمیر رکدن
mend تعمیر کردن
serviceability قابلیت تعمیر
mended تعمیر کردن
refitted تعمیر کردن
spot repair تعمیر در محل
refits تعمیر کردن
refit تعمیر کردن
mends تعمیر کردن
refitting تعمیر کردن
fixes تعمیر کردن
repair kit جعبه تعمیر
refashion تعمیر کردن
aircraft repair تعمیر هواپیما
base repair تعمیر اساسی
out of repair نیازمند تعمیر
over haul تعمیر اساسی
emergency repair تعمیر اضطراری
field service تعمیر در محل
in disrepair محتاج تعمیر
fix تعمیر کردن
repair time مدت تعمیر
retread process تعمیر مجدد
restore تعمیر کردن
restored تعمیر کردن
restores تعمیر کردن
restoring تعمیر کردن
rehash تعمیر کردن
rehashed تعمیر کردن
rehashes تعمیر کردن
reconditioning تعمیر مجدد
serviceability تعمیر پذیری
in bad repair نیازمند تعمیر
under repair در دست تعمیر
darner تعمیر کننده
maintenance تعمیر و نگهداری
maintenance نگهداری و تعمیر
serviceman تعمیر کار
repaired تعمیر کردن
servicemen تعمیر کار
repair تعمیر کردن
serviced تعمیر کردن
under repairing دردست تعمیر
darn [conservate] تعمیر کردن
under repair تحت تعمیر
patch up <idiom> تعمیر کردن
service تعمیر کردن
patches تعمیر کردن
patch تعمیر کردن
dry docks محل تعمیر کشتی
repair kit دست ابزاروسایل تعمیر
plate layer متصدی تعمیر خط اهن
pattern generator مولد تعمیر کار
mean repair time زمان میانگین تعمیر
communication technician تعمیر کارفنی مخابرات
mean time to repair زمان میانگین تعمیر
maintenance work کار تعمیر و نگهداری
docking report گزارش تعمیر ناو
repair pit چاهک تعمیر اتومبیل
dry dock محل تعمیر کشتی
upkeep هزینه نگهداری و تعمیر
rebuild نوسازی تعمیر مجدد
rebuilds نوسازی تعمیر مجدد
vamp وصله تعمیر کردن
dock حوضچه تعمیر ناو
docked حوضچه تعمیر ناو
maintenance routine روال تعمیر و نگهداری
steam fitter تعمیر کارلوله بخار
docks حوضچه تعمیر ناو
to repair the roof بام [خانه] را تعمیر کردن
motor tool ابزار و وسایل تعمیر اتومبیل
mending گردآوری شده برای تعمیر
maintenance programmer برنامه نویس تعمیر ونگهداری
maintenance shop کارگاه تعمیر و نگهداری تعمیرگاه
remote servicing تعمیر و نگهداری از راه دور
remote maintenance تعمیر و نگهداری از راه دور
deffered maintenance تعمیر ونگهداری غیر معمولی
terminal خرابی که قابل تعمیر نیست
serviced بررسی یا تعمیر یا نگهداری سیستم
service بررسی یا تعمیر یا نگهداری سیستم
customer نگهداری و تعمیر یک وسیله مشتری
customers نگهداری و تعمیر یک وسیله مشتری
fit call رده یکم تعمیر و نگهداری
floating dock حوضچه شناور تعمیر کشتی
dry docks استخر تعمیر کشتی در لنگرگاه
dry dock استخر تعمیر کشتی در لنگرگاه
terminals خرابی که قابل تعمیر نیست
awaiting aircraft availability زمان انتظار درخط تعمیر
relaying برداشتن و دوباره جاگذاری سنگفرشهابرای تعمیر
Can you repair my car? آیا میتوانید اتومبیلم را تعمیر کنید؟
unserviceable غیرقابل تعمیر غیر قابل توزیع
bodywork ساختن یا تعمیر اتاق و بدنهی اتومبیل
to mend a puncture لاستیک پنچر شده را تعمیر کردن
to repair a flat tire لاستیک پنچر شده را تعمیر کردن
accumulation time زمان تحت تعمیر بودن وسیله
green run اولین گردش موتور نو یا تازه تعمیر
awaiting aircraft availability زمان تحت تعمیر بودن هواپیما
service time window [زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
overhauled پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
maintenance window [زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
overhauling پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
Can you get it repaired? آیا ممکن است آن را بدهید تعمیر کنند؟
overhauls پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhaul پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
Can you mend this puncture? آیا میتوانید این پنچری تایر را تعمیر کنید؟
meaner متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
problems یافتن علامت و روش رفع و تعمیر خطا یا مشکل
problem یافتن علامت و روش رفع و تعمیر خطا یا مشکل
mean متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
meanest متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
steeplejacks بنا یا تعمیر کار برج و مناره و دود کش بخاری
steeplejack بنا یا تعمیر کار برج و مناره و دود کش بخاری
dock trials ازمایشهای بعد از تعمیر ناو ازمایش قبل از دریانوردی
graving dock اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
shipyard کارخانه کشتی سازی کارخانجات دریایی قسمت تعمیر ناوها
shipyards کارخانه کشتی سازی کارخانجات دریایی قسمت تعمیر ناوها
custodians فرد یا سازمانی که مسئول نگهداری و تعمیر داده ذخیره روی فلاپی دیسک ها
custodian فرد یا سازمانی که مسئول نگهداری و تعمیر داده ذخیره روی فلاپی دیسک ها
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car. به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
air man کشی که کارش بنحوی باپرواز تعمیر یا راه اندازی هواپیما مربوط میشود
maintenance قرارداد با شرکت تعمیری که بررسیهای مرتب و تعمیر با قیمت مخصوص در صورت خرابی دارد
heaping مدت زمان که نور نوار یا ویدیو پیش از سرویس شدن تا تعمیر میتواند کار کند
heap مدت زمان که نور نوار یا ویدیو پیش از سرویس شدن تا تعمیر میتواند کار کند
heaps مدت زمان که نور نوار یا ویدیو پیش از سرویس شدن تا تعمیر میتواند کار کند
preventative بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
preventive بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
toolbox جعبه حاوی قط عات لازم برای تعمیر , نگهداری و نصب قط عات
murage مالیاتی که بابت دیوار کشی شهری یا تعمیر دیوار ان بگیرند
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
gas fitter فیتر یا مکانیکی که لولههای گاز و لوازم گاز منازل رانصب و تعمیر میکند
docking plan نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
overhauling برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
service area منطقه تعمیر و نگهداری منطقه عقب یکانهای نظامی
overhauls برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhaul برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
splicing تعمیر سیم بست زدن طناب یا سیم
splice تعمیر سیم بست زدن طناب یا سیم
spliced تعمیر سیم بست زدن طناب یا سیم
splices تعمیر سیم بست زدن طناب یا سیم
repair درست کردن جبران کردن تعمیر
repaired درست کردن جبران کردن تعمیر
reparable اصلاح پذیر تعمیر پذیر
repairable اصلاح پذیر تعمیر پذیر
maintenance تعمیر و نگهداری نگهداری وسایل
remodeling عوض کردن تعمیر کردن
remodelled عوض کردن تعمیر کردن
remodels عوض کردن تعمیر کردن
remodelling عوض کردن تعمیر کردن
remodeled عوض کردن تعمیر کردن
remodel عوض کردن تعمیر کردن
modification kit جعبه تعمیر یا اصلاح وسیله جعبه وسایل مربوط به اصلاح مدل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com