Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 248 (36 milliseconds)
English
Persian
demand
تقاضا کردن
demanded
تقاضا کردن
demands
تقاضا کردن
requisition
تقاضا کردن
requisitioned
تقاضا کردن
requisitioning
تقاضا کردن
requisitions
تقاضا کردن
sue
تقاضا کردن
sued
تقاضا کردن
sues
تقاضا کردن
suing
تقاضا کردن
adjure
تقاضا کردن
Search result with all words
demand
تقاضا کردن تقاضا
demand
مطالبه تقاضا کردن
demanded
تقاضا کردن تقاضا
demanded
مطالبه تقاضا کردن
demands
تقاضا کردن تقاضا
demands
مطالبه تقاضا کردن
solicit
تقاضا کردن جلب کردن
solicit
درخواست یا تقاضا کردن از
solicited
تقاضا کردن جلب کردن
solicited
درخواست یا تقاضا کردن از
soliciting
تقاضا کردن جلب کردن
soliciting
درخواست یا تقاضا کردن از
solicits
تقاضا کردن جلب کردن
solicits
درخواست یا تقاضا کردن از
request
تقاضا کردن درخواست کردن
requested
تقاضا کردن درخواست کردن
requesting
تقاضا کردن درخواست کردن
requests
تقاضا کردن درخواست کردن
clamour
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
clamoured
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
clamouring
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
clamours
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
beseech
تقاضا کردن استدعا کردن
beseeched
تقاضا کردن استدعا کردن
beseeches
تقاضا کردن استدعا کردن
obtrude
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtruded
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtrudes
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtruding
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
adjure
به اصرار تقاضا کردن
clamor
غریو کشیدن مصرانه تقاضا کردن
cry off
تقاضا کردن درخواست کردن
put in
تقاضا کردن پیشنهاد دادن
to put in for
تقاضا کردن خودرا نامزد کردن
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
to invite somebody to do something
از کسی تقاضا انجام کاری را کردن
Other Matches
arc elasticity of demand
عبارت از کشش تقاضا بین دو نقطه روی منحنی تقاضا که بوسیله فرمول زیر محاسبه میشود :
giffen good
نوعی کالای پست که اثر درامدی ان بزرگتر ازاثر جانشینی بوده و تقاضا بابالا رفتن قیمت افزایش مییابدمنحنی تقاضا در مورد کالای گیفن صعودی است
law of demand
براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
shift of a demand curve
انتقال منحنی تقاضا جابجائی منحنی تقاضا
requisitions
تقاضا
exigence
تقاضا
requisitioned
تقاضا
requisitioning
تقاضا
requesting
تقاضا
requisition
تقاضا
prayers
تقاضا
postulate
تقاضا
requests
تقاضا
demanded
تقاضا
importance
تقاضا
suits
تقاضا
postulated
تقاضا
prayer
تقاضا
postulates
تقاضا
postulating
تقاضا
demand
تقاضا
solicitation
تقاضا
rogation
تقاضا
demands
تقاضا
suited
تقاضا
requested
تقاضا
suit
تقاضا
request
تقاضا
demandant
تقاضا کننده
measurement of demand
تخمین تقاضا
excess demand
فزونی تقاضا
information on demand
اطلاعات با تقاضا
requisitioned
چیزمورد تقاضا
applier
تقاضا کننده
demand surface
میزان تقاضا
demandable
قابل تقاضا
pleas
تقاضا استدعا
change in demand
تغییر تقاضا
plea
تقاضا استدعا
elasticity of demand
کشش تقاضا
on demand
بنا به تقاضا
requisitions
چیزمورد تقاضا
offer and demand
عرضه و تقاضا
peak demand
بیشترین تقاضا
supply and demand
عرضه و تقاضا
requisitioning
چیزمورد تقاضا
requisition
چیزمورد تقاضا
peak demand
حداکثر تقاضا
demand surface
سطح تقاضا
requesting
تقاضا خواسته
law of demand
قانون تقاضا
demand factors
عوامل تقاضا
demanded
<adj.>
<past-p.>
تقاضا شده
claimed
<adj.>
<past-p.>
تقاضا شده
income elasticity of demand
درامدی تقاضا
demand pattern
الگوی تقاضا
asked
<adj.>
<past-p.>
تقاضا شده
within three days of demand
در طی سه روز پس از تقاضا
demand function
تابع تقاضا
requests
تقاضا خواسته
requested
تقاضا خواسته
demand management
مدیریت تقاضا
request
تقاضا خواسته
demand schedule
جدول تقاضا
demand curve
منحنی تقاضا
applications
فرم تقاضا
demand shift
انتقال تقاضا
quantity of demand
مقدار تقاضا
demand shift
جابجائی تقاضا
demand shift
تغییر تقاضا
demand side
طرف تقاضا
demand side
ستون تقاضا
demand factor
ضریب تقاضا
requirement
تقاضا احتیاج
application
فرم تقاضا
demand elasticity
کشش تقاضا
glut
عرضه بیش از تقاضا
price elasticity of demand
کشش قیمتی تقاضا
stock requisition
تقاضا جهت کالا
quantity demanded
مقدار تقاضا شده
on demand
به در خواست به مجرد تقاضا
applicants
تقاضا کننده طالب
measurement of demand
اندازه گیری تقاضا
law of supply and demand
قانون عرضه و تقاضا
request for proposal
تقاضا برای پیشنهاد
applicant
تقاضا کننده طالب
gluts
عرضه بیش از تقاضا
supply and demand law
قانون عرضه و تقاضا
requesting unit
یکان تقاضا کننده
arc elasticity of demand
کشش کمانی تقاضا
cross elasticity of demand
کشش متقاطع تقاضا
demand and supply market
بازار عرضه و تقاضا
applications
تقاضا برای چیز
application
تقاضا برای چیز
requested
تقاضا برای چیزی
indents
تقاضا یاسفارش جنس
indenting
تقاضا یاسفارش جنس
indent
تقاضا یاسفارش جنس
demand for money
تقاضا برای پول
money demand
تقاضا برای پول
request
تقاضا برای چیزی
send away for something
<idiom>
تقاضا نامه نوشتن
demand forecast
پیش بینی تقاضا
requests
تقاضا برای چیزی
demand paging
صفحه بندی تقاضا
registrant
تقاضا ثبت کننده
requesting
تقاضا برای چیزی
demand
[of]
درخواست
[خواست]
[طلب]
[تقاضا]
[از]
demands
تقاضا برای انجام چیزی
demand
تقاضا برای انجام چیزی
demand pull inflation
تورم ناشی از فشار تقاضا
infinitely elastic demand curve
منحنی تقاضا با کشش نامحدود
overloaded
تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
overloads
تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
overload
تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
demand versus quantity demanded
تقاضا در برابر مقدار تقاضاشده
excess demand inflation
تورم ناشی از مازاد تقاضا
request for quotation
تقاضا برای اعلام قیمت
excess demand
تقاضای زیادی مازاد تقاضا
demanded
تقاضا برای انجام چیزی
invoke
تقاضا از کسی برای انجام کاری
invoking
تقاضا از کسی برای انجام کاری
invoked
تقاضا از کسی برای انجام کاری
demands
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
demanded
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
invokes
تقاضا از کسی برای انجام کاری
demand oriented pricing
قیمت گذاری با توجه به شرایط تقاضا
Application may be filed by ...
مهلت ارائه تقاضا نامه تا ... است.
demand
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
apply
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
call up
تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
applies
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
demand factors
عواملی که درتغییر تقاضا موثرند عبارتنداز : درامد
call-up
تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
call-ups
تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
applying
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
speculative demand for money
تقاضا برای پول بمنظور انگیزه سفته بازی
input/output
سیگنال تقاضا از CPU برای داده ورودی یا خروجی
X series
تقاضا برای ارتباط دادهای روی داده عمومی شبکه
inquiry
کد ارسالی توسط کامپیوتر به ترمینال راه دور و تقاضا برای پاسخ
inquiries
کد ارسالی توسط کامپیوتر به ترمینال راه دور و تقاضا برای پاسخ
layer
بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
layers
بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
income elasticity of demand
تغییر مقدار تقاضابرای یک کالا درنتیجه درامدمصرف- کننده . فرمول کشش درامدی تقاضا : q/I *dI / dq = E
inelastic demand
تقاضای غیر قابل کشش تقاضا برای اجناسی که به علت گرانی بیش از حد فقط طبقه خاصی قادر به خرید ان می باشند
averaged
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
averages
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
average
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
averaging
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
assemble capital stock
بقیه سرمایهای که به محض تقاضا قابل پرداخت است سرمایهای که بر مبنای ان مالیات محاسبه میشود
composite demand
تقاضا برای کالا در موارد استفاده متفاوت مانند استفاده از گازوئیل درمصارف خانگی و مصارف صنعتی
autos
کلمه رمز و نام کاربر که پس از تمام شدن صفحه وقتی توسط یک سیستم از راه دور تقاضا میشود ارسال میشود
auto
کلمه رمز و نام کاربر که پس از تمام شدن صفحه وقتی توسط یک سیستم از راه دور تقاضا میشود ارسال میشود
enquiry
تقاضا برای داده یا اطلاع از وسیله یا پایگاه داده . دستیابی به داده در حافظه کامپیوتر بدون تغییر داده
derived demand
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
dynamic condition
شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
slutsky theorem
براساس این قضیه با کاهش قیمت یک کالا مقدار تقاضا برای ان افزایش یافته و این امر بعلت اثر درامدی و اثر جانشینی امکان پذیر است
transaction demand for money
تقاضای معاملاتی برای پول تقاضا برای پول بمنظورمبادلات
iron law of wage
قانون مفرغ دستمزدها براساس این نظریه که بوسیله مالتوس ارائه شده نرخ بالای زاد و ولد عرضه نیروی کار را در سطحی بالاتر از تقاضا و فرفیت تولیدی جامعه قرار داده و لذادستمزدها بسطح کاهش معیشت تقلیل میابد
precautionary demand for money
تقاضای احتیاطی برای پول تقاضا برای پول بمنظورانگیزه احتیاطی
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com