English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
roughly speaking تقریبا بدون رعایت دقت
Other Matches
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
indelicately بدون رعایت نزاکت یا فرافت
without regard for decency بدون رعایت نزاکت یاادب
military testament وصیتنامه فرد نظامی در جبهه جنگ که مشمول قواعد وصیتنامههای عادی نمیباشد و بدون رعایت تشریفات قانونی معتبراست
dogmatic marxism مارکسیسم دگماتیک اصطلاح ابداعی لنین برای مارکسیسم اولیه و نیزبیان طرز فکر کسانی که معتقد به رعایت بی کم وکاست اصول اولیه ابراز شده به وسیله مارکس بدون جرح و تعدیل و تصحیح بودند
roughly تقریبا"
nighly تقریبا
next door to تقریبا
sort of تقریبا
nears تقریبا
nearing تقریبا
much تقریبا
feckly تقریبا
just about <idiom> تقریبا
pretty much تقریبا
wellnigh تقریبا
about <adv.> تقریبا
about two years تقریبا`
approx تقریبا
all but تقریبا
some تقریبا
inexactly تقریبا
almost تقریبا
circa تقریبا
approximately تقریبا
proximately تقریبا"
roughly <adv.> تقریبا
near- تقریبا
near تقریبا
not much of <idiom> تقریبا بد
nearly تقریبا
well-nigh تقریبا
well nigh تقریبا
practically تقریبا"
nearest تقریبا
nearer تقریبا
neared تقریبا
by a تقریبا
gravel blind تقریبا کور
semis تقریبا نصف
subovate تقریبا بیضی
about two years تقریبا` دو سال
semi تقریبا نصف
near vertical تقریبا عمودی
squarish تقریبا مربع
scarcely ever تقریبا هیچوقت
next to impossible تقریبا نشدنی
sort of <idiom> تقریبا تا یک حدی
approximately تقریبا به درستی
nip and tuck تقریبا برابر
without any reservation بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
around 3 in the morning تقریبا ساعت ۳ صبح
nlq کیفیت تقریبا" عالی
thereabout درهمان نزدیکی تقریبا
disobedience تقریبا" معادل desertion
it is much the same تقریبا همان است
go near to do something تقریبا کاری را کردن
nigh تقریبا نزدیک شدن
unformed بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
approximated نه دقیق ولی تقریبا درست
approximate نه دقیق ولی تقریبا درست
approximating آنچه تقریبا درست است
two cents <idiom> تقریبا هیچ ،چیزی بی ارزش
It's about 2 miles from ... آن تقریبا 2 مایل دور از ... است.
anasarca ورم تقریبا شدید پشام
about as high تقریبا` همان اندازه بلند
approximates نه دقیق ولی تقریبا درست
observance رعایت
ovservation رعایت
respect رعایت
respects رعایت
formally با رعایت
consideration رعایت
considerations رعایت
observancy رعایت
observingly با رعایت
flat ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
whyŠthere is the answer شرط در امده تقریبا معنی میدهد
independently آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
keep to رعایت کردن
esteem رعایت ارزش
non observance of ..... عدم رعایت .....
non compliance عدم رعایت
legality رعایت قانون
observing رعایت کردن
observed رعایت کردن
inobservance عدم رعایت
to pass by any thing رعایت نکردن
observes رعایت کردن
to go through رعایت کردن
ceremoniousness رعایت تعارف
observe رعایت کردن
nonconformity عدم رعایت
heeded ملاحظه رعایت
disrespect عدم رعایت
heed ملاحظه رعایت
heeding ملاحظه رعایت
regarded رعایت توجه
heeds ملاحظه رعایت
regard رعایت توجه
observe silence رعایت سکوت
regards رعایت توجه
regardful رعایت کننده
regard for others رعایت دیگران
side cast پرتاب نخ ماهیگیری بحالت قوس تقریبا" افقی
economizes رعایت اقتصاد کردن
formalism رعایت ائین و اداب
respectfulness رعایت احترام وادب
circuit discipline رعایت انضباط مدار
multitudinism رعایت حال توده
inobservance of a law عدم رعایت قانون
economization رعایت اصول اقتصادی
observe silence سکوت را رعایت کنید
observantly از روی ملاحظه و رعایت
for short برای رعایت اختصار
economising رعایت اقتصاد کردن
to go to رعایت کردن گذشتن از
economises رعایت اقتصاد کردن
economize رعایت اقتصاد کردن
economized رعایت اقتصاد کردن
Please behave yourself . Please be courteous. ادب را رعایت کنید
to stand چیزیرادقیقا رعایت کردن
gradualism رعایت اصول تدریج
breach of propriety عدم رعایت اداب
formality رعایت اداب ورسوم
regarded رعایت راجع بودن به
in deference to بملاحظه برای رعایت
economised رعایت اقتصاد کردن
regard رعایت راجع بودن به
fashionableness رعایت سبک پسندیده
regards رعایت راجع بودن به
Taoism روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
jetstream باد تقریبا افقی با سرعت بیش از 08 کیلومتر بر ساعت
The book runs to nearly 600 pages. این کتاب تقریبا بالغ بر ۶۰۰ صفحه می شود.
red tapism رعایت تشریفات اداری به حدافراط
bluntness عدم رعایت نزاکت یاتعارف
Protocol must be observed. تشریفات باید رعایت شود
disregard اعتنا نکردن عدم رعایت
disregarded اعتنا نکردن عدم رعایت
disregarding اعتنا نکردن عدم رعایت
disregards اعتنا نکردن عدم رعایت
bureaucrasy رعایت تشریفات اداری بحدافراط
hardshell سخت در رعایت ایین دینی
bureaucracy رعایت تشریفات اداری بحدافراط
bureaucracies رعایت تشریفات اداری بحدافراط
welfare رعایت کردن خدمات اجتماعی
indecorum عدم رعایت ایین معاشرت
unconventionality عدم رعایت اداب و رسوم
moralism رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
electronic security رعایت حفافت ارتباط الکترونیکی
quite the thing رعایت کننده سبک روز
parataxis مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
prettyism اصول رعایت قشنگی درهنرهاو ادبیات
to play the game رعایت قانون راکردن باشرافت رفتارکردن
bureaucrat فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
bureaucrats فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
expressionism هنرپیشهای که درکارش رعایت حالت رامیکند
ritualistic مبنی بر رعایت ایین ومراسم دینی
ceremonialism اعتقاد به لزوم رعایت کامل تشریفات
expressionist هنرپیشهای که درکارش رعایت حالت رامیکند
unbranched بدون انشعاب بدون شعبه
achylous بدون کیلوس بدون قیلوس
unstressed بدون اضطراب بدون کشش
offhand بدون مقدمه بدون تهیه
differentiating cicuit مداری که ولتاژ برون گذاشت ان تقریبا با میزان تغییرولتاژ متناسب است
fjeld فلات مرتفع وصخره داری که تقریبا هیچ درختی نداشته باشد
red tapery رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
internationalism عقیده بحفظ و رعایت مصالح عمومی ملل
to respect oneself رعایت شرافت نفس نمودن خودراباشرف ومحترم نگاهداشتن
multitudinist کسیکه توده مردم را بیشتر ازافراد رعایت میکند
ceremonialist کسیکه پای بند رعایت ایین وتشریفات است
p sexual relations امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
pacts قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
pact قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
nihilism شورش و شدت عمل را توصیه کند مفهومی تقریبا" معادل نهیلیسم و انارشیسم از خودگذشتگی و تن به فنا دادن
injunction دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
injunctions دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
ecdysiast زن رامشگری که در حین رقص تکه تکه لباس خود رادرمی اورد و تقریبا عریان می رقصد
preventive detention تمدید مدت حبس مجرم به عادت که تقریبا" به سیستم اجرای نظرتشدید مجازات و یا مواردپیش بینی شده در قانون اقدامات تامینی شباهت دارد
bureaucreacy رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
syntactic error خطای برنامه نویسی به علت اینکه عبارت برنامه دستور زبان را رعایت نکرده است
cumuli ابرهای سفید متراکمی که باقائده تقریبا افقی وارتفاع قائم زیاد با راس گنبدی شکل که در مسیر جریانهای بالارونده قوی شکل میگیرند
cumulus ابرهای سفید متراکمی که باقائده تقریبا افقی وارتفاع قائم زیاد با راس گنبدی شکل که در مسیر جریانهای بالارونده قوی شکل میگیرند
interfaces تخته جانبی که به کامپیوتر امکان میدهد تا با وسایل مشخصی واسط باشد یا استاندارد مشخصی را رعایت کند
interface تخته جانبی که به کامپیوتر امکان میدهد تا با وسایل مشخصی واسط باشد یا استاندارد مشخصی را رعایت کند
formulism رعایت کامل فرمول یا قاعده فرمول دوستی
communication مجموعه اصلی از برنامه ها که پروتکل ها را رعایت می کنند.کنترل کنندههای فرمت و وسیله و خط برای نوع وسیله یا خط استفاده میشود
recoilless جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
inoperculate بدون سرپوش جانور بدون سرپوش
levee en masse عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
contiguous zone منطقهای ازابهای متصل به ابهای ساحلی کشور را گویند که هرچند قواعد مربوط به ابهای ساحلی در مورد انها رعایت نمیشود ولی برای کشورمجاور در محدوده ان حقوق استیلایی خاص و محدودی وجود دارد
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
obtrusively بدون حق
undoubted بدون شک
indubitable بدون شک
but بدون
acheilous بدون لب
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com