English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (24 milliseconds)
English Persian
fee tail تقسیم مالکیت اراضی بین مالک و دیگری به نحوی که نصف ان برای خود مالک ونیم دیگر به منتقل الیه
Other Matches
fee tail تقسیم تناصفی اراضی از طرف مالک ملک موقوف یا حبس شده
dedications در CL ممکن است این تاسیس به وسیله فعل صریح و رسمی مالک ایجادشود و یا به موجب قانون از برخی از افعال مالک
dedication در CL ممکن است این تاسیس به وسیله فعل صریح و رسمی مالک ایجادشود و یا به موجب قانون از برخی از افعال مالک
reputed owner در CL تاجرورشکسته مالک اعتباری کلیه اموالی که در تصرف داردتلقی میشود ولو اینکه واقعا" مالک انها نباشد و این از نظر حفظ حقوق غرماء است
escheat در CLاراضیی را گویند که پس ازفوت مالک به علت عدم وجودوراث قانونی به مالکیت دولت درمی اید
purchaser منتقل الیه
transferee منتقل الیه
assignee منتقل الیه
purchasers منتقل الیه
transferee منتقل الیه متصالح
daisy chain باسهای ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند و هر وسیله میتواند داده را که به ماشین دیگر منتقل میشود دریافت
seisin مالکیت اراضی
grantee انتقال گیرنده متهب منتقل الیه
angel مالک
owners مالک
angels مالک
proprietress مالک
proprietresses مالک
homeowners مالک
possessors مالک
possessor مالک
landed مالک
lord مالک
owner of a property مالک
ownerless بی مالک
owner مالک
proprietors مالک
proprietor مالک
having مالک
have مالک
homeowner مالک
landlords مالک
landlord مالک
lords مالک
absentee landlord مالک غایب
householder مالک خانه
freeholder مالک مطلق
smallholders خرده مالک
joint owner مالک مشاع
to possess مالک بودن
holding company شرکت مالک
yeomanly مالک جزء
to hold مالک بودن
to have مالک بودن
shipowner مالک کشتی
seis مالک شدن
goodman خرده مالک
owning مالک بودن
car owner مالک اتومبیل
sole owner مالک منحصر
timocracy مالک سالاری
to have possession of مالک بودن
yeoman مالک جزء
apollyon مالک دوزخ
owns مالک بودن
own مالک بودن
owned مالک بودن
householders مالک خانه
absentee مالک غایب
ground landlord مالک عرصه
yeomen مالک جزء
at the owner's risk بعهده مالک
absentees مالک غایب
reputed owner مالک اعتباری
smallholder خرده مالک
yeomanly خرده مالک کشاورز
yeomen خرده مالک کشاورز
yeoman خرده مالک کشاورز
at owner's risks ریسک به عهده مالک
esquire مالک زمین ارباب
owner of root or seed مالک اصله یا حبه
to have something at one's disposal مالک چیزی بودن
fixed stock مالک انحصاری سهام
laird ملاک خرده مالک
deforce بزورمالی را از مالک گرفتن
lairds ملاک خرده مالک
to have something مالک چیزی بودن
owelty سرانه نقدی که شریکی برای برابر شدن کالای تقسیم شده به دیگری میدهد
benefical owner of an estate مالک بهره برداریک دارایی
tenant by sufference متصرف با رضایت ضمنی مالک
tenant at will متصرف به میل و اراده مالک
proprietary متعلق به ملاک وابسته به مالک
ship's husband مباشر و مالک نماینده کشتی
foreclose a mortgage فک رهن ملکی را از مالک ان سلب کردن
derelict ترک شده بوسیله مالک یا قیم
at the owner's risk با قید اینکه هرگونه خسارت بعهده مالک
unearned increment افزایش بهای ملک در نتیجه اباد شدن محل نه کوشش مالک
theft بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
unearned icremrnt افزایش بهای ملک در نتیجه اباد شدن محل نه کوشش مالک
thefts بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
holding company شرکتی که مالک سهام یک یاچند شرکت میباشدودرسیاست انان مداخله میکند
tenant by sufference مالک معترض اونشود و تصرفش ادامه پیداکند این عنوان به او اطلاق میشود
ejectment باز پس گرفتن زمین غصبی ازغاصب بعلاوه کلیه خسارات وارده به مالک اصلی
agrarianism تساوی در پخش زمین طرفداری از تقسیم اراضی بتساوی بین مردم
genitive حالت مالکیت حالت مضاف الیه
cruelty در CLعبارت است از سوء رفتار یکی از زوجین با دیگری به نحوی که احتمال منجر شدن ان به صدمات بدنی
estate at will در CLواگذاری ملکی است که به کسی به عنوان اجاره با قیداین شرط که مستاجر عین مستاجره را به میل مالک اداره کند
otherwise <adv.> به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
conversions 1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
conversion 1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
hire purchase کرایه چیزی به این ترتیب که کرایه کننده با پرداخت یک عده اقساط مالک ان شی بشود
supercargo نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
equitable estate در CL مرتهن بالقوه مالک عین مرهونه میشود و بعلاوه تاسیسی وجوددارد که به موجب ان می توان حق از گرو دراوردن ملک را از راهن سلب کرد
usura maritima دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
divisor عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
declaration of trust افهارنامه تکلیف به قبض افهارنامهای که ناقل به منتقل الیه یا مصالح به متصالح میدهد و در ان به او تکلیف میکند که اداره مورد انتقال یا مال الصلح رابه عهده بگیرد و ان را قبض کند
root of title منشاء سمت در CL فروشنده اراضی بایدترتیب ایادی را ضمن 03سال گذشته در موقع معامله روشن و منشاء سمت مالکیت خود را مشخص کند
expandsionism اعتقاد به لزوم بسط اراضی کشور از طریق اعمال قدرت نظامی یااقتصادی یا هر وسیله دیگر
to second somebody ماموریت کسی را به جای دیگری منتقل کردن [اصطلاح رسمی]
use and occupation عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
shared استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
share استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
shares استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
recode کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letter نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
chain روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
jump instruction دستوری که کنترل را از یک نقط ه برنامه به دیگری منتقل میکند بدون هیچ شرطی
chains روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
have مالک بودن ناگزیر بودن
having مالک بودن ناگزیر بودن
inherits مالک شدن جانشین شدن
inheriting مالک شدن جانشین شدن
inherit مالک شدن جانشین شدن
modulus باقی مانده پس از تقسیم یک عدد بر دیگری
unconditional دستوری که کنترل را از یک بخش برنامه به دیگری منتقل میکند , بدون بستگی داشتن به وقوع شرایط ی .
trellis coding روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
quotients نتیجه تقسیم یک عدد بر دیگر
quotient نتیجه تقسیم یک عدد بر دیگر
subinfeudate اعطای اراضی تیول از طرف امیری به امیردیگری برای بیعت با او
literal چاپ خطا وقتی که حرفی با دیگری جایگزین شود و یا وقتی دو حرف منتقل شوند
mods باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
mod باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
chips قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
double استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
doubled up استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
doubled استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
hold down برای اثبات مالکیت در تصرف داشتن
compiler اسمبلر یا کامپایلری که یک برنامه را برای یک کامپیوتر کامپایل و در همان زمان برای دیگری اجرا میکند
hetero پیشوندیست بمعانی بغیر از و دیگر و از جنس دیگری یا ازنوع مختلف
heter پیشوندیست بمعانی بغیر از و دیگر و از جنس دیگری یا ازنوع مختلف
modulating سیگنال ارسالی برای توابع منتقل شونده
modulates سیگنال ارسالی برای توابع منتقل شونده
modulate سیگنال ارسالی برای توابع منتقل شونده
conversions وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
prior possession تصرف به عنوان مالکیت دلیل مالکیت است مگر انکه خلاف ان ثابت شود
denationalization تبدیل مجدد مالکیت عمومی به مالکیت خصوصی بازگشت به وضع قبل از ملی کردن
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
unmoderated list لیست پست که هر مادهای که در لیست باشد را به زیرنویس دیگر منتقل میکند بدون اینکه کسی آنرا بخواند یا بررسی کند
scratching حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
scratches حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
scratched حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
scratch حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
plug compatible دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
outputs اطلاع یا دادهای که از CPU یا حافظه اصلی به وسیله دیگر منتقل شود و مثل صفحه نمایش یا چاپگر و وسیله ذخیره سازی جانبی
output اطلاع یا دادهای که از CPU یا حافظه اصلی به وسیله دیگر منتقل شود و مثل صفحه نمایش یا چاپگر و وسیله ذخیره سازی جانبی
apostrophes در اخر اسم مضاف برای ثبوت مالکیت مثل book s"Ali
apostrophe در اخر اسم مضاف برای ثبوت مالکیت مثل book s"Ali
invitations عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitation عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
IEC connector استانداردی برای اتصال سر سوزنه در سوکتی که الکتریسیته اصلی را به کامپیوتر منتقل میکند
B register 1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
transfer زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود
transferring زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود
transfers زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود
modulo arithmetic شاخهای از ریاضی که از باقی ماندن عدد وقتی بر عدد دیگر تقسیم میشود استفاده میکند
joint ownership اشتراک در مالکیت مالکیت مشاع
his right of ownership lapsed حق مالکیت از او سلب شد حق مالکیت او ساقط شد
to feel for another برای دیگری متاثرشدن
trusts تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
trusted تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
trust تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
fibre optics لایههای مناسب شیشهای یا پلاستیکی محافظت شده برای ارسال سیگنالهای نوری که داده سریع منتقل می کنند
pur autre vie برای مدت عمر دیگری
traingulation تقسیم بقطعات سه گوش برای پیمایش یا نقشه برداری
pre imaging تولید فریم نقاشی متحرک یا ویدیو در بافر حافظه پیش از آنکه روی صفحه منتقل شود برای نمایش
HTML مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
Kids of varying heights and ages . بچه های قد ونیم قد
lap joint اتصال نیم ونیم
sesquipedalian دارای یک وتد ونیم
outsource به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
farm out <idiom> شخص دیگری برای انجام کار
compurgator یادکننده سوگند برای تبرئه دیگری
hyphens علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
collusion برای تعیین قیمت مشترک و یا تقسیم بازار کالامیان خود
emergency establishment تعدیل و تقسیم سربازان بین یکانها برای موارد اضطراری
hyphen علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
saving قرارداد بین سوارکاران مسابقه برای تقسیم جایزه برنده
token bus network EEEL استاندارد برای شبکههای محلی به صورت کابل توپولوژی باس . ایستگاههای کاری داده را با عبور Token منتقل می کنند
modes وضعیت تقسیم که در آن سیگنالهای کنترلی برای انتخاب توابع دریافت می شوند
mode وضعیت تقسیم که در آن سیگنالهای کنترلی برای انتخاب توابع دریافت می شوند
pedestal میز یا پشتیبان فیزیکی دیگری برای یک ترمینال
pedestals میز یا پشتیبان فیزیکی دیگری برای یک ترمینال
cascade connection خروجی یکی ورودی برای دیگری است
heroify درگروه گردان ونیم خدایان دراوردن
texture mapping 2-پوشاندن یک تصویر با دیگری برای ایجاد یک بافت در اولی
to provide interpretation [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com