English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (16 milliseconds)
English Persian
f. and fell تمام بودن
Search result with all words
carried سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carries سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carry سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carrying سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
ceteris paribus ثابت بودن تمام عوامل دیگر
dwell on <idiom> تمام مدت به فکر کسی بودن
Other Matches
beta software نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
terminate تمام شدن تمام کردن
terminated تمام شدن تمام کردن
terminates تمام شدن تمام کردن
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
raster سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
lapped یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lap یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
beneficial occupancy اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
panorama تمام نما اینه تمام نما
full track تمام شنی خودرو تمام شنی
panoramas تمام نما اینه تمام نما
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
disagrees مخالف بودن ناسازگار بودن
have مالک بودن ناگزیر بودن
to stand for نامزد بودن هواخواه بودن
slouch خمیده بودن اویخته بودن
owe مدیون بودن مرهون بودن
consisted شامل بودن عبارت بودن از
consist شامل بودن عبارت بودن از
consisting شامل بودن عبارت بودن از
precede جلوتر بودن از اسبق بودن بر
slouched خمیده بودن اویخته بودن
consists شامل بودن عبارت بودن از
discord ناجور بودن ناسازگار بودن
precedes جلوتر بودن از اسبق بودن بر
having مالک بودن ناگزیر بودن
inhere جبلی بودن ماندگار بودن
includes شامل بودن متضمن بودن
include شامل بودن متضمن بودن
conditionality شرطی بودن مشروط بودن
want فاقد بودن محتاج بودن
wanted فاقد بودن محتاج بودن
stravage سرگردان بودن بی هدف بودن
stravaig سرگردان بودن بی هدف بودن
abut مماس بودن مجاور بودن
abuts مماس بودن مجاور بودن
abutted مماس بودن مجاور بودن
look for منتظر بودن درجستجو بودن
appertains مربوط بودن متعلق بودن
appertaining مربوط بودن متعلق بودن
appertained مربوط بودن متعلق بودن
owed مدیون بودن مرهون بودن
owes مدیون بودن مرهون بودن
resides ساکن بودن مقیم بودن
abler لایق بودن مناسب بودن
resided ساکن بودن مقیم بودن
reside ساکن بودن مقیم بودن
ablest لایق بودن مناسب بودن
appertain مربوط بودن متعلق بودن
urgency فوتی بودن اضطراری بودن
pertained مربوط بودن متعلق بودن
disagreeing مخالف بودن ناسازگار بودن
pertain مربوط بودن متعلق بودن
disagreed مخالف بودن ناسازگار بودن
agrees متفق بودن همرای بودن
depends مربوط بودن منوط بودن
govern نافذ بودن نافر بودن بر
disagree مخالف بودن ناسازگار بودن
governed نافذ بودن نافر بودن بر
to be due مقرر بودن [موعد بودن]
pertains مربوط بودن متعلق بودن
agree متفق بودن همرای بودن
depend مربوط بودن منوط بودن
on guard مراقب بودن نگهبان بودن
pend معوق بودن بی تکلیف بودن
slouches خمیده بودن اویخته بودن
depended مربوط بودن منوط بودن
moons سرگردان بودن اواره بودن
slouching خمیده بودن اویخته بودن
governs نافذ بودن نافر بودن بر
haze گرفته بودن مغموم بودن
agreeing متفق بودن همرای بودن
moon سرگردان بودن اواره بودن
full-face تمام رخ
lion's share تمام
all night در تمام شب
incomplete نا تمام
fullest تمام
out and out تمام
entire تمام
full face تمام رخ
full length تمام قد
it is all up تمام شد
off تمام
yame تمام
out-and-out تمام
whole length تمام قد
completes تمام
whole تمام
thorough تمام
complete تمام
full تمام
full-length تمام قد
It's over. تمام شد.
completed تمام
rounded پر تمام
thru تمام
through تمام
completing تمام
Being a junior clerk is a far cry from being a manager . کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
fuller کامل تر تمام تر
fulfil تمام کردن
dyed-in-the-wool تمام و کمال
pass تمام شدن
three whole years سه سال تمام
completive تمام کننده
to blow over تمام شدن
fulfill تمام کردن
passed تمام شدن
dyed-in-the-wool به تمام معنی
passes تمام شدن
full adder تمام افزایشگر
dyed-in-the-wool تمام عیار
fulfils تمام کردن
by all means با تمام وسائل
full-scale تمام عیار
all : همه تمام
all- : همه تمام
full blown تمام کامل
hade شیب تمام
finisher تمام کننده
full blown تمام شکفته
fulfills تمام کردن
fulfilling تمام کردن
fulfilled تمام کردن
through تمام شده
he is fifty تمام دارد
full automatic تمام اتوماتیک
pukka تمام عیار
full-page تمام صفحه
holosymmetric تمام وجه
to see through تمام کردن
to see out تمام کردن
goes تمام شدن
whole hog تمام راه
go تمام شدن
to run away with تمام کردن
A whole week یک هفته تمام
give out تمام شدن
end of mission ماموریت تمام
par excellence به تمام معنی
holohedral تمام وجه
holohedron تمام وجهی
use up تمام کردن
body and soul <idiom> با تمام وجود
f. sixmiles 6میل تمام
spring-clean تمام وکمالتمیزکردن
exhausted تمام شده
depletable تمام شدنی
cosine جیب تمام
cosines جیب تمام
to finish off تمام کردن
consumptible تمام شدنی
consummative تمام کننده
yearlong یکسال تمام
to eat up تمام کردن
to draw to an end تمام شدن
out در بیرون تمام
thoroughgoing تمام وکمال
out- در بیرون تمام
yean round در تمام سال
outed در بیرون تمام
in full تمام وکمال
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com