English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (41 milliseconds)
English Persian
exhaust تمام شدن انرژی خسته شدن یا کردن
exhausts تمام شدن انرژی خسته شدن یا کردن
Other Matches
overweary زیاده خسته کردن خسته شدن
poops خسته ومانده شدن تمام شدن
poop خسته ومانده شدن تمام شدن
virtual level تراز انرژی سیستم هستهای داخل اتم که انرژی برانگیزش ان کمتر از کمترین انرژی جداشده از ذره هستهای بیشتر است
wayworn خسته و مانده در اثر سفر خسته و کوفته
terminate تمام شدن تمام کردن
terminated تمام شدن تمام کردن
terminates تمام شدن تمام کردن
pair production تغییر شکل انرژی سینتیک فوتون یا هر ذره پر انرژی به جرم
lapped یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lap یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
intrinsic energy انرژی موجود در یک ترکیب شیمیایی انرژی ذاتی
fag خسته کردن
fatigued خسته کردن
bores خسته کردن
bore خسته کردن
overstrain خسته کردن
tire خسته کردن
tires خسته کردن
tiring خسته کردن
harasses خسته کردن
harass خسته کردن
to do up خسته کردن
fags خسته کردن
fatigue خسته کردن
strain خسته کردن
strains خسته کردن
jade خسته کردن
fatigues خسته کردن
to overwork oneself خود را خسته کردن
play out خسته کردن ماهی
wear out کاملا خسته کردن
to overstrain oneself خود را خسته کردن
trachle تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
overwork خسته کردن به هیجان اوردن
overworked خسته کردن به هیجان اوردن
exhaust خسته کردن ازپای در اوردن
overworking خسته کردن به هیجان اوردن
overworks خسته کردن به هیجان اوردن
waste one's words زبان خود را خسته کردن
waste one's breath زبان خود را خسته کردن
exhausts خسته کردن ازپای در اوردن
to overrun oneself از دویدن زیاد خود را خسته کردن
to poreone's eyes out چشم را از بسیاری مطالعه خسته کردن
wind خسته کردن یاشدن ازنفس افتادن
winds خسته کردن یاشدن ازنفس افتادن
to overexert خود را بیش از اندازه خسته کردن
tasks زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
to strain one's eyes چشم خود رازیاد خسته کردن
task زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
burn off خسته کردن رقیب باگرفتن سرعت اولیه دوچرخه
energy transition عبور انرژی [ عبور عرضه انرژی ازسوخت سنگواره ای به سوخت پایدار ]
raster سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
kill off سرعت گرفتن غیرعادی درمسابقه دو استقامت برای خسته کردن حریفان
interchange energy تبدیل کردن انرژی
potential توانایی انرژی برای کار کردن
to tie into something [ American E] با هیجان و پر انرژی کاری را شروع کردن
european unclear a energy agency اداره انرژی هستهای اروپا یکی از سازمانهایی که درسال 8591 در بطن سازمان همکاری اقتصادی اروپا و به منظور تولید انرژی اتمی وبرای مقاصد صلح امیز درکشورهای اروپای غربی ایجاد شده است
handily ذخیره کردن مقداری از انرژی از طرف اسب
fission to yield ratio توان بمب اتمی نسبت انرژی شکافت اتمی به انرژی حاصله از پرتاب بمب
float ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
floats ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
floated ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
beta software نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
integrates تمام کردن
fulfils تمام کردن
fulfills تمام کردن
to finish off تمام کردن
fulfil تمام کردن
use up تمام کردن
integrate تمام کردن
fulfilled تمام کردن
to see out تمام کردن
to see through تمام کردن
fulfilling تمام کردن
fulfill تمام کردن
get through تمام کردن
integrating تمام کردن
to run away with تمام کردن
run out of تمام کردن
attains تمام کردن
fiddle away تمام کردن
attained تمام کردن
forth تمام کردن
go through with <idiom> تمام کردن
to eat up تمام کردن
to fill out تمام کردن
get (something) over with <idiom> تمام کردن
attain تمام کردن
attaining تمام کردن
nip and tuck <idiom> به سختی تمام کردن
make a day of it <idiom> تمام روزکار کردن
to apply for written testimony استشهاد تمام کردن
exhausts تمام کردن بادقت بحث کردن
exhaust تمام کردن بادقت بحث کردن
processes بانجام رساندن تمام کردن
ends تمام کردن خاتمه دادن
process بانجام رساندن تمام کردن
ended تمام کردن خاتمه دادن
ceasing بند امدن تمام کردن
call it quits <idiom> متوقف کردن تمام کار
end تمام کردن خاتمه دادن
ceases بند امدن تمام کردن
ceased بند امدن تمام کردن
cease بند امدن تمام کردن
unquote نقل قول را تمام کردن
do one's best <idiom> تمام تلاش خودرا کردن
for all one is worth <idiom> تمام سعی خودرا کردن
shoot one's wad <idiom> تمام پول را خرج کردن
use up تمام شدن مصرف کردن
dost بپایان رسانیدن تمام کردن
put one's foot down <idiom> با تمام وجود اعتراض کردن
see out <idiom> تمام کردن وخارج شدن
to get done with خاتمه دادن تمام کردن
done with <idiom> تمام کردن استفاده از چیزی
To consume all ones energy . تمام نیروی خودرا مصرف کردن
finish تمام کردن رنگ وروغن زدن
finishes تمام کردن رنگ وروغن زدن
polish off از جلو کسی درامدن تمام کردن
fish out تمام کردن ذخیره ماهی یک منطقه
erases پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
speeds مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
strike out تمام کردن بازی با سه استرایک پی در پی در بخش دهم
speed مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
erased پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
erase پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
speeding مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
erasing پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
zapped حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zaps حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zapping حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zap حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
to make an end of موقوف کردن تمام کردن
to listen with rapt attention با مجذوبیت تمام گوش کردن با ششدانگ حواس وغیره
To sell at coast price . مایه کاری حساب کردن ( به قیمت تمام شده )
zero in on <idiom> تمام توجه شخصی را جلب کردن(میخ کسی شدن)
clear آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clears آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clearer آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clearest آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
sound absorption خاصیت تبدیل انرژی صوتی خاصیت جذب انرژی صوتی
modulation سوار کردن امواج انرژی روی امواج الکترومغناطیسی برای ارسال
insulating مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulates مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulate مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
outworn خسته
exhausted خسته
played out خسته
wearies خسته
wearied خسته
washed out خسته
ennuied خسته
washed-out خسته
whacked خسته
wind broken خسته
careworn <adj.> دل خسته
tired خسته
weary خسته
blown خسته
footworn خسته
jadish خسته
tiring خسته
tires خسته
tire خسته
aweary خسته
tiredly خسته
spent خسته
wearying خسته
jaded خسته
fatig خسته کننده
fatigable خسته شدنی
tiresome خسته کننده
worn out خسته و کوفته
uninteresting خسته کننده
worn-out خسته و کوفته
fatigue خسته شدن
dulls خسته کننده
fatiguable خسته شدنی
i am weary of writing از نوشتن خسته
way worn خسته راه
way worn خسته سفر
it irks me خسته شدم
dulling خسته کننده
overworked خود را خسته
weariful خسته کننده
dullest خسته کننده
prosish خسته کننده
overworking خود را خسته
wearing خسته کننده
bores خسته کننده
bore خسته کننده
dulled خسته کننده
zonked کاملا خسته
overworks خود را خسته
duller خسته کننده
overwork خود را خسته
fatigued خسته شدن
run ragged <idiom> خسته شدن
he seems to be tired خسته بنظرمیرسد
seared خسته خشکاندن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com