Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (31 milliseconds)
English
Persian
exhaust
تمام شدن انرژی خسته شدن یا کردن
exhausts
تمام شدن انرژی خسته شدن یا کردن
Other Matches
overweary
زیاده خسته کردن خسته شدن
poops
خسته ومانده شدن تمام شدن
poop
خسته ومانده شدن تمام شدن
virtual level
تراز انرژی سیستم هستهای داخل اتم که انرژی برانگیزش ان کمتر از کمترین انرژی جداشده از ذره هستهای بیشتر است
wayworn
خسته و مانده در اثر سفر خسته و کوفته
terminate
تمام شدن تمام کردن
terminated
تمام شدن تمام کردن
terminates
تمام شدن تمام کردن
pair production
تغییر شکل انرژی سینتیک فوتون یا هر ذره پر انرژی به جرم
lapped
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lap
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
intrinsic energy
انرژی موجود در یک ترکیب شیمیایی انرژی ذاتی
fag
خسته کردن
fatigued
خسته کردن
bores
خسته کردن
bore
خسته کردن
overstrain
خسته کردن
tire
خسته کردن
tires
خسته کردن
tiring
خسته کردن
harasses
خسته کردن
harass
خسته کردن
to do up
خسته کردن
fags
خسته کردن
fatigue
خسته کردن
strain
خسته کردن
strains
خسته کردن
jade
خسته کردن
fatigues
خسته کردن
to overwork oneself
خود را خسته کردن
play out
خسته کردن ماهی
wear out
کاملا خسته کردن
to overstrain oneself
خود را خسته کردن
trachle
تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
overwork
خسته کردن به هیجان اوردن
overworked
خسته کردن به هیجان اوردن
exhaust
خسته کردن ازپای در اوردن
overworking
خسته کردن به هیجان اوردن
overworks
خسته کردن به هیجان اوردن
waste one's words
زبان خود را خسته کردن
waste one's breath
زبان خود را خسته کردن
exhausts
خسته کردن ازپای در اوردن
to overrun oneself
از دویدن زیاد خود را خسته کردن
to poreone's eyes out
چشم را از بسیاری مطالعه خسته کردن
wind
خسته کردن یاشدن ازنفس افتادن
winds
خسته کردن یاشدن ازنفس افتادن
to overexert
خود را بیش از اندازه خسته کردن
tasks
زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
to strain one's eyes
چشم خود رازیاد خسته کردن
task
زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
burn off
خسته کردن رقیب باگرفتن سرعت اولیه دوچرخه
energy transition
عبور انرژی
[ عبور عرضه انرژی ازسوخت سنگواره ای به سوخت پایدار ]
raster
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
kill off
سرعت گرفتن غیرعادی درمسابقه دو استقامت برای خسته کردن حریفان
interchange energy
تبدیل کردن انرژی
potential
توانایی انرژی برای کار کردن
to tie into something
[ American E]
با هیجان و پر انرژی کاری را شروع کردن
european unclear a energy agency
اداره انرژی هستهای اروپا یکی از سازمانهایی که درسال 8591 در بطن سازمان همکاری اقتصادی اروپا و به منظور تولید انرژی اتمی وبرای مقاصد صلح امیز درکشورهای اروپای غربی ایجاد شده است
handily
ذخیره کردن مقداری از انرژی از طرف اسب
fission to yield ratio
توان بمب اتمی نسبت انرژی شکافت اتمی به انرژی حاصله از پرتاب بمب
float
ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
floats
ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
floated
ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
beta software
نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
integrates
تمام کردن
fulfils
تمام کردن
fulfills
تمام کردن
to finish off
تمام کردن
fulfil
تمام کردن
use up
تمام کردن
integrate
تمام کردن
fulfilled
تمام کردن
to see out
تمام کردن
to see through
تمام کردن
fulfilling
تمام کردن
fulfill
تمام کردن
get through
تمام کردن
integrating
تمام کردن
to run away with
تمام کردن
run out of
تمام کردن
attains
تمام کردن
fiddle away
تمام کردن
attained
تمام کردن
forth
تمام کردن
go through with
<idiom>
تمام کردن
to eat up
تمام کردن
to fill out
تمام کردن
get (something) over with
<idiom>
تمام کردن
attain
تمام کردن
attaining
تمام کردن
nip and tuck
<idiom>
به سختی تمام کردن
make a day of it
<idiom>
تمام روزکار کردن
to apply for written testimony
استشهاد تمام کردن
exhausts
تمام کردن بادقت بحث کردن
exhaust
تمام کردن بادقت بحث کردن
processes
بانجام رساندن تمام کردن
ends
تمام کردن خاتمه دادن
process
بانجام رساندن تمام کردن
ended
تمام کردن خاتمه دادن
ceasing
بند امدن تمام کردن
call it quits
<idiom>
متوقف کردن تمام کار
end
تمام کردن خاتمه دادن
ceases
بند امدن تمام کردن
ceased
بند امدن تمام کردن
cease
بند امدن تمام کردن
unquote
نقل قول را تمام کردن
do one's best
<idiom>
تمام تلاش خودرا کردن
for all one is worth
<idiom>
تمام سعی خودرا کردن
shoot one's wad
<idiom>
تمام پول را خرج کردن
use up
تمام شدن مصرف کردن
dost
بپایان رسانیدن تمام کردن
put one's foot down
<idiom>
با تمام وجود اعتراض کردن
see out
<idiom>
تمام کردن وخارج شدن
to get done with
خاتمه دادن تمام کردن
done with
<idiom>
تمام کردن استفاده از چیزی
To consume all ones energy .
تمام نیروی خودرا مصرف کردن
finish
تمام کردن رنگ وروغن زدن
finishes
تمام کردن رنگ وروغن زدن
polish off
از جلو کسی درامدن تمام کردن
fish out
تمام کردن ذخیره ماهی یک منطقه
erases
پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
speeds
مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
strike out
تمام کردن بازی با سه استرایک پی در پی در بخش دهم
speed
مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
erased
پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
erase
پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
speeding
مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
erasing
پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
zapped
حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zaps
حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zapping
حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zap
حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
to make an end of
موقوف کردن تمام کردن
to listen with rapt attention
با مجذوبیت تمام گوش کردن با ششدانگ حواس وغیره
To sell at coast price .
مایه کاری حساب کردن ( به قیمت تمام شده )
zero in on
<idiom>
تمام توجه شخصی را جلب کردن(میخ کسی شدن)
clear
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clears
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clearer
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clearest
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
sound absorption
خاصیت تبدیل انرژی صوتی خاصیت جذب انرژی صوتی
modulation
سوار کردن امواج انرژی روی امواج الکترومغناطیسی برای ارسال
insulating
مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulates
مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulate
مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
outworn
خسته
exhausted
خسته
played out
خسته
wearies
خسته
wearied
خسته
washed out
خسته
ennuied
خسته
washed-out
خسته
whacked
خسته
wind broken
خسته
careworn
<adj.>
دل خسته
tired
خسته
weary
خسته
blown
خسته
footworn
خسته
jadish
خسته
tiring
خسته
tires
خسته
tire
خسته
aweary
خسته
tiredly
خسته
spent
خسته
wearying
خسته
jaded
خسته
fatig
خسته کننده
fatigable
خسته شدنی
tiresome
خسته کننده
worn out
خسته و کوفته
uninteresting
خسته کننده
worn-out
خسته و کوفته
fatigue
خسته شدن
dulls
خسته کننده
fatiguable
خسته شدنی
i am weary of writing
از نوشتن خسته
way worn
خسته راه
way worn
خسته سفر
it irks me
خسته شدم
dulling
خسته کننده
overworked
خود را خسته
weariful
خسته کننده
dullest
خسته کننده
prosish
خسته کننده
overworking
خود را خسته
wearing
خسته کننده
bores
خسته کننده
bore
خسته کننده
dulled
خسته کننده
zonked
کاملا خسته
overworks
خود را خسته
duller
خسته کننده
overwork
خود را خسته
fatigued
خسته شدن
run ragged
<idiom>
خسته شدن
he seems to be tired
خسته بنظرمیرسد
seared
خسته خشکاندن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com