English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
automatic focusing تمرکز خودکار
Search result with all words
self focus تنظیم تمرکز خودکار
Other Matches
concentrates تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrating تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrate تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
automating بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automate بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automates بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automated بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
concentrations تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
concentration تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
synchroreceiver دستگاه گیرنده خودکار یا بستن خودکار فرامین کنترل اتش به توپ ضد هوایی
automatic error correction تصحیح خودکار اشتباه اصلاح خودکار خطا
automatic programming روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
automatics خودکار مربوط به ماشینهای خودکار
automatic خودکار مربوط به ماشینهای خودکار
submachinegun مسلسل خودکار یانیمه خودکار
autoloader اسلحه خودکار یا نیمه خودکار
automatic check کنترل خودکار بررسی خودکار
automatic pilot وسیله تثبیت خودکار مسیرتقرب هواپیما تثبیت کننده خودکار مسیر
automatic pilots وسیله تثبیت خودکار مسیرتقرب هواپیما تثبیت کننده خودکار مسیر
goldie علامت درگیر شدن سیستم کنترل پرواز خودکار و پرتاب بمب خودکار هواپیما با هدف و انتظار هواپیما برای دریافت فرمان کنترل از زمین
battery control central مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
aided tracking سیستم ردیابی خودکار سیستم تعقیب خودکار هدفها
automated teller machine ماشین سخنگوی خودکار ماشین تحویل خودکار
concentrations تمرکز
focusing تمرکز
yeep joung تمرکز
centering تمرکز
centralization تمرکز
concentration تمرکز
centralisation تمرکز
centred تمرکز یافتن
concentrate تمرکز دادن
line concentrator تمرکز کننده خط
retain تمرکز دادن
concentrates تمرکز کردن
period of concentration زمان تمرکز
concentrating تمرکز کردن
centre تمرکز یافتن
retaining تمرکز دادن
centers تمرکز یافتن
retained تمرکز دادن
retains تمرکز دادن
horizontal integration تمرکز افقی
post deflection focusing تمرکز پس از انحراف
centralist طرفدار تمرکز
centralists طرفدار تمرکز
stress concentration تمرکز تنش
centered تمرکز یافتن
concentrating تمرکز دادن
concentrate تمرکز کردن
concentration of fire تمرکز اتش
centering tool ابزار تمرکز
magnetic focusing تمرکز الکترومغناطیسی
electron focusing تمرکز الکترون
electrostatic focusing تمرکز الکتروستاتیکی
center spuare زاویه تمرکز
focalization تمرکز در کانون
focusing coil پیچک تمرکز
concentative تمرکز دهنده
electromagnetic focusing تمرکز الکترومغناطیسی
decentralization عدم تمرکز
concentration ratio نسبت تمرکز
totalitarianism تمرکز گرایی
cost center تمرکز هزینه
cathexis تمرکز روانی
crossover تمرکز نخستین
data concentration تمرکز داده
degree of centralization درجه تمرکز
concentration تمرکز عده ها
center تمرکز یافتن
visual focusing تمرکز دیداری
focusing magnet مغناطیس تمرکز ده
concentrates تمرکز دادن
concentration ratio نرخ تمرکز
ionic focusing تمرکز با گاز
focusing control تنظیم تمرکز
gas focusing تمرکز با گاز
concentrations تمرکز عده ها
massing تمرکز قوای جنگی
mass تمرکز قوای جنگی
centralized design طراحی تمرکز یافته
massing of fire تمرکز دادن اتشها
decentralizing عدم تمرکز دادن
concentrates تمرکز دادن تغلیظ
decentralize عدم تمرکز دادن
decentralising عدم تمرکز دادن
decentralises عدم تمرکز دادن
decentralised عدم تمرکز دادن
critical concentration میزان تمرکز بحرانی
masses تمرکز قوای جنگی
concentrating تمرکز دادن تغلیظ
concentration area منطقه تمرکز اتش
decentralizes عدم تمرکز دادن
concentrate تمرکز دادن تغلیظ
bourrelet ورم تمرکز گلوله
centralize تمرکز دادن تمرکزی کردن
concenter تمرکز دادن تغلیظ کردن
electron beam focusing تمرکز دهی اشعه الکترونی
centralising تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralizes تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralises تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralism سیستم تمرکز در اداره مملکت
centralised تمرکز دادن تمرکزی کردن
authoritarianism فلسفهء تمرکز قدرت یا استبداد
centralizing تمرکز دادن تمرکزی کردن
link encryption خودکار کردن سیستم رمز اتصال سیستم رمز به یک سیستم مخابراتی خودکار
Zionism نهضت تمرکز بنی اسرائیل درفلسطین
permanent magnet focusing تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
localization تمرکز درنقطه بخصوصی محلی کردن
permanent magnet centering تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
pool قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
centralize تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralising تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
pools قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
centralised تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
hit the high spots <idiom> روی نکته اصلی تمرکز کردن
centralizes تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralizing تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate. فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
statism تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
pooled قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
gather writer تمرکز اطلاعات در داخل یک رکورد فیزیکی
center کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
centralises تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
decentralism سیستم عدم تمرکز در اداره مملکت
cathectic وابسته به تمرکز روانی شهوانی شده
condenser الت جمع کردن و تمرکز دادن برق
authoritarian طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
grommet حلقه ثبات لوله ورم تمرکز گلوله
Zionist طرفدار نهضت تمرکز یهود در فلسطین صهیونیست
authoritarians طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
gyro pilot سیستم هدایت خودکار ناو هدایت ژیروسکوپی ناو هدایت نجومی خودکار ناو
automatic coding برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه نویسی خودکار
automatic toss روش پرتاب خودکار بمب پرتاب خودکار بمب
tabbing ترتیب حرکت تمرکز از یک دگمه یا میدان به دیگر با انتخاب کلید tab
neoclassical economics در این اقتصاد تمرکز بیشتر بروی تقاضای مصرف کننده وروشهای ریاضی است
silicon valley محلی در دره سانتاکلارای کالیفرنیا باگسترده ترین تمرکز تجارت وکار تکنولوژی عالی در جهان
departmentalism اعنقاد به روش تمرکز دراداره کشور و تفویض اختیارات وسیع به مسئولین اداره امور تقسیمات کوچک مملکتی
self-starter خودکار
self-starters خودکار
automatics خودکار
automatic pipet پی پت خودکار
automaticity خودکار
unmanned خودکار
automatic خودکار
pen خودکار
ballpoint pens خودکار ها
ballpoints خودکار ها
ball pens خودکار ها
ballpens خودکار ها
automatous خودکار
preset خودکار
unattended خودکار
autonomic خودکار
automotive خودکار
auyomated خودکار
self acting خودکار
mechnical خودکار
sabot کمربند گلوله حلفه تمرکز یا وسیله ثبات گلوله در مسیر بوش استقرار لوله جوفی
automatic control کنترل خودکار
autotrack تعقیب خودکار
coach screw پیچ خودکار
automated office دفتر خودکار
automatic tracking تعقیب خودکار
automatic aiming تعقیب خودکار
automatic door switch کلید خودکار در
ball point pen قلم خودکار
automatic cutout قطع خودکار
autofeather فدر خودکار
automatic testing ازمایش خودکار
automatic telephone system تلفن خودکار
automatic telephone تلفن خودکار
automatic throttle ساسات خودکار
autogenous welding جوشکاری خودکار
automatic steering device سکان خودکار
automatic titrator تیترکننده خودکار
automatic treatment تسویه خودکار
automatic circuit breaker مدارشکن خودکار
automatic check ازمایش خودکار
automatic computer کامپیوتر خودکار
automatic tuning میزانساز خودکار
automatic rifle توپ خودکار
autotype چاپ خودکار
autotrace اثر خودکار
autosave ضبط خودکار
automatic interrupt قطع خودکار
automatic interrupt وقفه خودکار
automatic loader بارکن خودکار
automatic behavior رفتار خودکار
automatism بطور خودکار
automatic machine دستگاه خودکار
automatic carriage تعویض خودکار
automatic buret بورت خودکار
automatization خودکار شدن
automatization خودکار کردن
automatic bass compensation بمرسان خودکار
auyomated خودکار شده
automatic controller مراقب خودکار
automatic rifle تفنگ خودکار
automatic regulation تنظیم خودکار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com