English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 149 (8 milliseconds)
English Persian
double alternation تناوب مضاعف
Other Matches
light period دوره تناوب روشنایی چراغ دریایی دوره تناوب روشن شدن فار دریایی
frequency زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
alternator تناوب گر
shifted تناوب
shifts تناوب
frequentation تناوب
alternation تناوب
off and on تناوب
periodicity تناوب
subalternation تناوب
shift تناوب
frequence تناوب
intermittence تناوب
periods تناوب
alternators تناوب گر
period تناوب
pulse period تناوب پالس
polyphase alternator تناوب گر چندفازی
cycle time زمان تناوب
period of roll دوره تناوب
metagenesis تناوب تولید
orbital period تناوب مداری
aperiodic circuit مدار بی تناوب
metagenesis تناوب نسل ها
recurrence interval دوره تناوب
return perion دوره تناوب
polyphase generator تناوب گر چندفازی
period دوره تناوب
two phase generator تناوب گر دو فازی
single phase generator تناوب گر تک فاز
frequencies فرکانس تناوب
periods دوره تناوب
frequency فرکانس تناوب
three phase generator تناوب گر سه فاز
lift frequency تناوب حمل و نقل
periods زمان تناوب دوره
first long period تناوب بزرگ اول
period زمان تناوب پریود
cycle time زمان تناوب عمل
cycled تناوب پریود سیکل
periods زمان تناوب پریود
continuance تناوب بدون انقطاع
period of roll زمان تناوب چرخش
earthquake period دوره تناوب زلزله
cycle تناوب پریود سیکل
synodic period دوره تناوب هلالی
second long period تناوب بزرگ دوم
sidereal period دوره تناوب نجومی
cycles تناوب پریود سیکل
period زمان تناوب دوره
half life period تناوب یا دوره نیم عمر
wave period زمان تناوب امواج دریا
third long period تناوب بزرگ مرتبه سوم
impluse period زمان تناوب ضربه جریان
arresting system cycle time زمان تناوب سیستم مهارهواپیما
doubled مضاعف
double precision مضاعف
double مضاعف
double line خط مضاعف
multiple مضاعف
bilateral مضاعف
duplex مضاعف
duplexes مضاعف
doubled up مضاعف
frequency medulation تعدیل تناوب یا بسامد موج حامل
fiddle blocks قرقره مضاعف
doubled مضاعف نمودن
doubly linked با پیوند مضاعف
doubliy بطور مضاعف
doubleword کلمه مضاعف
binary جفتی مضاعف
doubled columns ستونهای مضاعف
double word کلمه مضاعف
duplexing مضاعف کردن
dual density تراکم مضاعف
bilateral observation دیدبانی مضاعف
dual nationality تابعیت مضاعف
double مضاعف نمودن
birefringence شکست مضاعف
double beam پرتو مضاعف
doubled up مضاعف نمودن
birefringence انکسار مضاعف
duplexing مضاعف سازی
duplex console پیشانه مضاعف
peak to peak voltage ولتاژ مضاعف
double density تراکم مضاعف
duplex computer کامپیوتر مضاعف
double taxation مالیات مضاعف
double junction اتصال مضاعف
double image تصویر مضاعف
double dissociation گسست مضاعف
double diode دیود مضاعف
double density چگالی مضاعف
double decomposition تجزیه مضاعف
double cropping کشت مضاعف
double counting محاسبه مضاعف
double bond اتصال مضاعف
double lead screw حلزونی مضاعف
double length با طول مضاعف
two throw ladder پلکان مضاعف
double salt ملح مضاعف
double salt نمک مضاعف
double refraction شکست مضاعف
double refraction انکسار مضاعف
double punch منگنه مضاعف
double precision دقت مضاعف
double length طول مضاعف
double blowing دمش مضاعف
sing-song تناوب یکجور و خسته کنندهی نواخت یا تن صدا
sing-songs تناوب یکجور و خسته کنندهی نواخت یا تن صدا
double limiter محدود کننده مضاعف
oversrike چاپ مضاعف دخشه
double blind method روش بی نام مضاعف
double contact lamp لامپ با اتصال مضاعف
doubled pawns پیادهای مضاعف شطرنج
double triode لامپ تریود مضاعف
double taxation مالیات بندی مضاعف
double tape نوار مساحی مضاعف
double piston engine موتور پیستون مضاعف
double linked list لیست پیوندی مضاعف
double beam شعاع مضاعف نور
double irradiation technique روش تاباندن مضاعف
double hardening سخت گردانی مضاعف
double entry دفتر داری مضاعف
double density recording ضبط تراکم مضاعف
electrical double layer لایه مضاعف الکتریکی
low frequency امواج رادیویی دارای تناوب اندک دون بسامد
alum سولفات مضاعف الومینیوم و پتاسیم
addend عدد مضاعف عددافزوده شده
double filament lamp لامپ رشتهای با فیلامان مضاعف
double two high rolling mill دستگاه نورد مضاعف دوبل
camera cycling rate نواخت باز و بسته شدن دیافراگم دوربین دوره تناوب عکاسی
iceland spar کلسیت شفاف دارای خاصیت انکسار مضاعف
polyene ترکیبی الی که دارای پیوستگی مضاعف است
electromagnetic wave موجی که دراثر تاثیرشدت میدان الکتریسته و مغناطیسی یا تناوب همزمان برروی هم ایجاد میشود
double buffering روش انتقال اطلاعات میان کامپیوتر و دستگاه جانبی میانگیر مضاعف
multipe expansion of credit استنباط مضاعف اعتبارات حقی که خزانه داری کل درقبول چک امانتی به مقداری بیش از ذخیره و اعتبار خوددارد
bilateral spotting دیدبانی مضاعف محل اصابت گلوله دیدبانی دو جانبه
cycle per second سیکل بر ثانیه تناوب در ثانیه
multiple مضاعف چند ردیفه چند لولهای
lap turn زمان تناوب مین روبیها فاصله زمانی بین مین روبیها
double مضاعف کردن دولا کردن
doubled مضاعف کردن دولا کردن
duodide دیود مضاعف دیود دوبل
doubled up مضاعف کردن دولا کردن
bight حلقه طناب مضاعف قایق حلقه طناب دوبل
scitovsky double criterion معیار دوگانه سیتووسکی معیار مضاعف سیتووسکی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com