Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (13 milliseconds)
English
Persian
devaluate
تنزل قیمت دادن
devalue
تنزل قیمت دادن
devalued
تنزل قیمت دادن
devalues
تنزل قیمت دادن
devaluing
تنزل قیمت دادن
Other Matches
exchange depareciation
تنزل ارزش پول خارجی تنزل قیمت ارز
cut rate
تنزل قیمت
deflation
تنزل قیمت
mark down
تنزل قیمت
devaluation
تنزل قیمت پول
demonetization
تنزل ارزش پول نسبت به قیمت قانونی خود
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
put option
خیار بایع در مورد بالا بردن قیمت قبل از تسلیم مبیع ارزش پول تنزل کند
nose dive
شیرجه ناگهانی در هواپیما تنزل ناگهانی قیمت
reducing
تنزل دادن
reduces
تنزل دادن
lowers
تنزل دادن
lower
تنزل دادن
degrades
تنزل دادن
reduce
تنزل دادن
lowered
تنزل دادن
lowering
تنزل دادن
degrade
تنزل دادن
demote
تنزل رتبه دادن
degrades
تنزل رتبه دادن
degrade
تنزل رتبه دادن
demoting
تنزل رتبه دادن
roll back
عمل تنزل دادن
demotes
تنزل رتبه دادن
demoted
تنزل رتبه دادن
bear
کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bears
کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
playdown
تنزل دادن کوچک کردن
write down
تنزل دادن بهای اسمی سهام
declassifies
تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
declassified
تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
declassifying
تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
declassify
تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
write down
یادداشت کردن تنزل دادن بهای اسمی سهام
kinked demand curve
و اگر فروشنده قیمت کالا راکاهش دهد فروش وی بیشترنخواهد شد زیرا سایرفروشندگان قیمت خود راپائین اورده و از کاهش قیمت تبعیت میکنند .
exchange devaluation
تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
quoted
قیمت دادن
quote
قیمت دادن
quotes
قیمت دادن
reserve price
قیمت پنهانی
[در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
current standard cost
مقیاس سنجش قیمت کالای تولیدی یا مواد اولیه با قیمت پایه است
cost plus pricing
تعیین قیمت فروش با افزودن ضریب مخصوص منفعت به قیمت تمام شده
unbundled software
نرم افزاری که قیمت آن همراه با قیمت قطعه نیست
underprice
قیمت پایین تراز قیمت بازار
value added
قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
skimming
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
pareto optimality
حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری
stock watering
سهام تاسیسات گرانقیمتی رابا قیمت اختیاری در بورس فروختن که مالا" به تقلیل قیمت سایر سهام منتهی شود
paasche price index
یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
list price
فهرست قیمت اجناس فهرستی که در ان قیمت اجناس یا اگهی ویاکالاهای تجارتی رانوشته اند
normal price
قیمت عادی قیمت معمولی
last price
اخرین قیمت حداقل قیمت
shadow price
شبه قیمت قیمت ضمنی
quantum valebat
در مواقعی که جنسی بدون تعیین قیمت دقیق فروخته و شرط شود که قیمت بر مبنای قاعده فوق بعدا" پرداخت شود
spiral of wages and prices
حرکت تسلسلی مزدها و قیمت ها مارپیچ مزدها و قیمت ها
decadence
تنزل
reduction
تنزل
regress
تنزل
fall
تنزل
abating
تنزل
contractions
تنزل
abates
تنزل
decadency
تنزل
decreases
تنزل
set back
تنزل
decreased
تنزل
step backwards
تنزل
decrease
تنزل
regression
تنزل
degression
تنزل
reductions
تنزل
declined
تنزل
depreciation
تنزل
contraction
تنزل
declining
تنزل
abate
تنزل
abated
تنزل
declines
تنزل
degradation
تنزل
decline
تنزل
tacit collusion
حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
demotion
تنزل رتبه
graceful degradation
تنزل مطبوع
depressions
تنزل افسردگی
pejorative
تنزل دهنده
to go backward
تنزل کردن
to come down with a run
تنزل کردن
fall
تنزل کرد ن
fall
تنزل کردن
retrograde
تنزل کننده
degradation
تنزل رتبه
depression
تنزل افسردگی
depreciative
تنزل دهنده
depression
تنزل ناصافی
depressions
تنزل ناصافی
decay
خرابی تنزل
decaying
خرابی تنزل
magnetic declination
تنزل مغناطیسی
degrades
تنزل کردن
magnetic decay
تنزل مغناطیسی
devaluation
تنزل نرخ
degradation
تنزل درجه
active
تنزل بردار
depreciator
تنزل دهنده
decayed
خرابی تنزل
degrade
تنزل کردن
fall off
<idiom>
تنزل کردن
forfeiture
تنزل ارزش
decays
خرابی تنزل
to sink in the scale
در مقام تنزل کردن
fluctuable
مستعد ترقی و تنزل
declining
تنزل کردن کاستن
decline
تنزل کردن کاستن
fluctuation
ترقی و تنزل نوسان
comedown
تنزل رتبه ومقام
a pejorative term
عبارتی تنزل دهنده
declines
تنزل کردن کاستن
demonetize
تنزل پیدا کردن
currency depreciation
تنزل ارزش پول
declined
تنزل کردن کاستن
declining industry
صنعت درحال تنزل
declining economy
اقتصاددر حال تنزل
decayed
فاسد شدن تنزل کردن
to be reduced to the ranks
بپایه سربازی تنزل یافتن
decays
فاسد شدن تنزل کردن
decay
فاسد شدن تنزل کردن
decaying
فاسد شدن تنزل کردن
downswing
تنزل کارهای تجارتی وغیره
undulation
صعودو نزول ترقی و تنزل
To decrease. To lower.
پایین رفتن ( تنزل وکاهش )
marginal cost pricing
قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
nose dive
ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
bond discount
تنزل مبلغ اسمی اوراق قرضه
bathos
تنزل از مطالب عالی به چیزهای پیش پا افتاده
devaluation
تنزل نرخ برابری پول تضعیف پولی
trover
دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
regressive tax
مالیاتی که به نسبت کم شدن مبلغ پایه مالیات تنزل کند
seller's option to duble
خیار بایع در مورد این که درصورت تنزل ارزش پول پیش از تسلیم مبیع
exchange of full powers
رسمیت یافتن تنزل نرخ ارز مبادله اسناد مربوط به تفویض اختیارات تام
pigou effect
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
put in more
عمل یا بیع خیاری که در ان خیار فسخ در صورت تنزل ارزش پول پیش بینی شده باشد
sags
یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
sagged
یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
sag
یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
equivalent
هم قیمت
worth
قیمت
set (one) back
<idiom>
قیمت
values
قیمت
valuing
قیمت
equivalents
هم قیمت
price limit
حد قیمت
price line
خط قیمت
priceless
بی قیمت
quotations
قیمت
treasure
ذی قیمت
valueless
بی قیمت
wage price guideline
قیمت
wage price spiral
قیمت
above rubies
بی قیمت
nominal
کم قیمت
cost,insurance,freight and exchange(cif&
قیمت
invalued
بی قیمت
all in price
قیمت کل
high priced
پر قیمت
cif
قیمت
quotation
قیمت
bourse
قیمت
cost
قیمت
price
قیمت
prices
قیمت
PR
قیمت
value
قیمت
At the price of. At the cost of .
به قیمت
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
at par
به قیمت اسمی
basic standard cost
قیمت پایه
appraisable
قیمت کردنی
at any cost
بهر قیمت
minimum price
کمترین قیمت
regular price
قیمت عادی
price
قیمت گذاشتن
just price
قیمت منصفانه
middle price
قیمت متوسط
considerations
جایزه قیمت
net cash
قیمت مقطوع
just price
قیمت عادلانه
reasonable price
قیمت معقول
net price
قیمت خالص
reasonable price
قیمت عادله
basis
قیمت واحد
consideration
جایزه قیمت
middle price
قیمت حد وسط
repurchase price
قیمت بازخرید
average price
قیمت متوسط
sale price
قیمت حراج
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com