Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
coarse setting
تنظیمات دقیق دوربین یازاویه یاب بستن تنظیمات جزیی به زاویه یاب
Other Matches
coarse sight
زاویه یاب مخصوص تنظیمات جزئی ودقیق
set-up
تنظیمات
configuration
تنظیمات
constellation
تنظیمات
maintenance calibration
تنظیمات مربوط به نگهداری تنظیم تعمیراتی
set value
تنظیمات از پیش تعیین شده
[رایانه شناسی]
[مهندسی]
default setting
تنظیمات از پیش تعیین شده
[رایانه شناسی]
[مهندسی]
default value
تنظیمات از پیش تعیین شده
[رایانه شناسی]
[مهندسی]
default
تنظیمات از پیش تعیین شده
[رایانه شناسی]
[مهندسی]
default setting
تنظیمات در کارخانه تعیین شده
[رایانه شناسی]
[مهندسی]
default value
تنظیمات در کارخانه تعیین شده
[رایانه شناسی]
[مهندسی]
set value
تنظیمات در کارخانه تعیین شده
[رایانه شناسی]
[مهندسی]
default
تنظیمات در کارخانه تعیین شده
[رایانه شناسی]
[مهندسی]
angle of view
زاویه رویت دوربین عکاسی میدان دید دوربین
instrument
وسیله دوربین یا زاویه یاب
fine sight
تنظیم دقیق زاویه توپ
theodolites
زاویه یاب دقیق ثانیهای
theodolite
زاویه یاب دقیق ثانیهای
angular velocity bombsight
دوربین سنجش زاویه رهایی بمب
theodolites
دوربین مهندسی زاویه سنج طول یاب
floating reticle
تار موی مواج زاویه یاب یا دوربین
theodolite
دوربین مهندسی زاویه سنج طول یاب
crab angle
زاویه بین مسیر حرکت هواپیما و محور دوربین عکاسی
leading line
خط بستن زاویه سبقت به توپ
tincture
اثر جزیی رنگ جزیی
tinctures
اثر جزیی رنگ جزیی
sniper scope
دوربین تیراندازی بوسیله تیراندازان ماهر دوربین مادون قرمز دیدبانی در شب
infinity method
روش موازی کردن دو خط تارموی دوربین تنظیم دوربین در بینهایت
sight alinement
تنظیم محور زاویه یاب تنظیم محور دوربین و وسایل نشانه روی با محور لوله
cross line
بعلاوه داخل دوربین خط تار موی دوربین
hyperfocal distance
مسافت بین عدسی دوربین تانزدیکترین اشیاء میدان تصویردوربین وقتی که دوربین روی فاصله بینهایت تنظیم شود
synchroscope
دوربین کنترل اتش خودکارپدافند هوایی دوربین دستگاه توزیع اتش خودکار
graduated circle of an alidade
دایره مدرج زاویه یاب صفحه درجه دار زاویه سنج
longitudinal dihedral
اختلاف زاویهای بین زاویه برخورد بال و زاویه برخوردسکانهای افقی که دومی معمولا کمتر است
grivation
زاویه شبکه مغناطیسی زاویه انحراف دستگاه
collimating sight
دوربین نشانه روی لوله توپ به هدف دوربین منطبق کننده لوله و هدف
quartz clock
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
angular velocity sight
زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
declination
زاویه انحراف زاویه میل
angle of rotation
زاویه دوران زاویه چرخش
loss angle
زاویه تلف زاویه تلفات
angle of repose
زاویه تعادل زاویه ارامش
entering angle
زاویه ورودی زاویه دخول
angle of convergence
زاویه تقرب زاویه پارالاکس
bombing angle
زاویه پرتاب بمب زاویه پروازهواپیما در هنگام رها کردن بمب
distance angle
زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
lens distortion
خطای عدسی دوربین عکاسی انحراف عدسی دوربین عکاسی
mach hold
بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
constant angle arch dam
بند قوسی با زاویه یکسان سد کمانی با زاویه یکسان
Apart of the whole.
جزیی از کل
trifler
جزیی
mean
جزیی
vain
جزیی
triploid
سه جزیی
two-bit
جزیی
triaxial
سه جزیی
trifid
سه جزیی
trimerous
سه جزیی
triplex
سه جزیی
two bit
جزیی
triplet
سه جزیی
minor
جزیی
partial
جزیی
tripling
سه جزیی
triples
سه جزیی
tripled
سه جزیی
triple
سه جزیی
trivial
جزیی
tripartite
سه جزیی
smallest
جزیی
smaller
جزیی
meanest
جزیی
meaner
جزیی
small
جزیی
one component system
سیستم یک جزیی
single component gases
گازهای تک جزیی
trifle
چیز جزیی
partial mobilization
بسیج جزیی
trifles
چیز جزیی
mean
جزیی ناچیز
partial pressure
فشار جزیی
partial view
نمای جزیی
partial volume
حجم جزیی
meaner
جزیی ناچیز
liquation
گداز جزیی
partial loss
خسارت جزیی
tinct
اثریارنگ جزیی
tincture
طعم جزیی
tetramerous
چهار جزیی
tetrastichous
چهار جزیی
practical entropy
انتروپی جزیی
tinges
رنگ جزیی
tinge
رنگ جزیی
part plan
نقشه جزیی
partial charge
بار جزیی
partial ionization
یونش جزیی
tinctures
طعم جزیی
component drawing
رسم جزیی
duplicity theory
نظریه دو جزیی
meanest
جزیی ناچیز
partial differential equation
معادله دیفرانسیل جزیی
whisked
حرکت سریع و جزیی
partial molar volume
حجم جزیی مولی
multicomponent system
سیستم چند جزیی
partial
غرض الود جزیی
partial ionioc character
خصلت جزیی یونی
partial derivative
مشتق جزیی
[ریاضی]
internal discharge
تخلیه جزیی داخلی
avocation
کار جزیی مشغولیت
work unit
یک قسمت جزیی از کار
law of partial pressure
قانون فشارهای جزیی
whisks
حرکت سریع و جزیی
whisk
حرکت سریع و جزیی
whisking
حرکت سریع و جزیی
partial molar properties
خواص جزیی مولی
angle offset method
روش عکاسی تحت یک زاویه معین روش تهیه تصویراشیاء تحت یک زاویه
superelevation
تصحیح تکمیلی تراز توپ زاویه تصحیح زاویه پرش لوله توپ زاویه تصحیح تکمیلی تراز
To be out to do some thing .
کمر همت بستن ( کمر انجام کاری را بستن )
parallactic angle
زاویه تقارب نصف النهارات زاویه تقارب
This is only a slight difference.
این فقط یک اختلاف جزیی است
minor sort
مرتب سازی جزیی جورسازی فرعی
micrometer scale
طبله اعدادجزیی مقیاس اعداد جزیی
gear cluster
مجموعه چرخ دنده هایی که جزیی از یک محور میباشد
tenantable repair
تعمیراتی که بر عهده مستاجراست تعمیرات جزیی عین مستاجره
lied
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lie
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
apogee
زاویه انحراف ثقل موشک زاویه انحراف مرکز ثقل موشک در روی مسیر
apex angle
زاویه راسی هدف زاویه راسی
presbyopic
دوربین
far-sighted
دوربین
far sighted
دوربین
cameras
دوربین
binocular
دوربین
camera
دوربین
far seeing
دوربین
long sighted
دوربین
longsighted
دوربین
night glass
دوربین شب
opera glasses
دوربین
telescope
دوربین
telescopes
دوربین
the penetration of a telescope
دوربین
box cameras
دوربین قوطی
the penetration of a telescope
قوه دوربین
theodo;ite
دوربین مهندسی
telescope
دوربین نجومی
metascope
دوربین تک چشمی
telescopy
فن استعمال دوربین
miniature camera
دوربین مینیاتوری
drawtube
لوله دوربین
telescopes
دوربین نجومی
elbow telescope
دوربین بازویی
vial
حباب دوربین
closed-circuit camera
دوربین امنیتی
gun sight
دوربین توپ
optician
دوربین فروش
field glass
دوربین صحرایی
hypermetrope
ادم دوربین
eye piece
عدسی سر دوربین
camera-shy
بیزار از دوربین
opticians
دوربین فروش
kodak
دوربین عکاسی
box camera
دوربین قوطی
lens
عدسی دوربین
electron camera
دوربین الکترونی
director sight
دوربین هادی
CCTV camera
دوربین نظارت
camera tube
دوربین تلویزیونی
surveillance camera
دوربین نظارت
camera nadir
خط لولای دوربین
closed-circuit camera
دوربین نظارت
CCTV camera
دوربین امنیتی
observation camera
دوربین امنیتی
security camera
دوربین امنیتی
sights
دوربین دیدن
binocular
دوربین دوچشمی
binocular
دوربین دو چشم
sight
دوربین دیدن
surveillance camera
دوربین امنیتی
reflex sight
دوربین منشوری
pickup tube
دوربین تلویزیونی
reticle
عدسی دوربین
cross hair
خط داخل دوربین
computing sight
دوربین محاسب
spyglass
دوربین کوچک
color camera
دوربین رنگی
observation camera
دوربین نظارت
coarse sight
دوربین یدکی
security camera
دوربین نظارت
television camera tube
دوربین تلویزیونی
stringent
دقیق
stringently
دقیق
precision
دقیق
advertent
دقیق
exact solution
حل دقیق
wistful
دقیق
astute
دقیق
literal
دقیق
punctilious
دقیق
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com