Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 205 (2 milliseconds)
English	Persian
preparation of food	تهیه خوراک
Search result with all words
pot shot	تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد
pot-shot	تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد
pot-shots	تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد
the garden provides food	باغ خوراک تهیه میکند
Other Matches
gastronome	EPICURE) خوراک شناس خوش خوراک
laying up	تهیه کردن سر پل دریایی تهیه سرپل ساحلی
purvey	تهیه اذوقه تهیه سورسات
purveyed	تهیه اذوقه تهیه سورسات
purveying	تهیه اذوقه تهیه سورسات
purveys	تهیه اذوقه تهیه سورسات
skeletonizer	تهیه کننده استخوان بندی یا کالبد چیزی تهیه کننده رئوس مطالب
the food was smoked	خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود
map compilation	تهیه نقشه جدید یا جمع اوری اطلاعات جدید برای تهیه نقشه
projection	سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
projections	سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
purveys	تهیه کردن سورسات تهیه کردن
purvey	تهیه کردن سورسات تهیه کردن
purveyed	تهیه کردن سورسات تهیه کردن
purveying	تهیه کردن سورسات تهیه کردن
repasts	خوراک
victuals	خوراک
viands	خوراک
passage money	خوراک
mess	:یک خوراک
butterpump	غم خوراک
messes	:یک خوراک
tucker	خوراک
nutriment	خوراک
foods	خوراک
food	خوراک
pabulum	خوراک
nutrition	خوراک
fare	خوراک
fared	خوراک
fares	خوراک
nourishment	خوراک
feeds	خوراک
feed	خوراک
faring	خوراک
messmate	هم خوراک
oligotrophic	کم خوراک
meat	خوراک
meats	خوراک
keep	خوراک
tack	خوراک
tacked	خوراک
tacking	خوراک
tacks	خوراک
at mess	سر خوراک
nutriments	خوراک
chows	خوراک
chow	خوراک
repast	خوراک
keeps	خوراک
intakes	خوراک
intake	خوراک
dish	سینی خوراک
dosages	یک خوراک دارو
gourmets	خوراک شناس
dosage	یک خوراک دارو
regaling	خوراک لذیذ
to d. up	خوراک گذاردن
health foods	خوراک بهداشتی
food stamps	تمبر خوراک
food stamp	تمبر خوراک
meal time	موقع خوراک
queasiness	سنگینی خوراک
gourmet	خوراک شناس
nourished	خوراک دادن
regales	خوراک لذیذ
health food	خوراک بهداشتی
regaled	خوراک لذیذ
regale	خوراک لذیذ
grubs	خوراک خواربار
nourish	خوراک دادن
plats du jour	خوراک روز
grubbed	خوراک خواربار
grub	خوراک خواربار
junk foods	گنده خوراک
junk food	گنده خوراک
plat du jour	خوراک روز
eating	خوش خوراک
dosed	یک خوراک دارو
doses	یک خوراک دارو
slops	خوراک ابکی
dosing	یک خوراک دارو
timbale	خوراک دلمه
piece de resistance	خوراک اصلی
hors d'oeuvre	پیش خوراک
hors d'oeuvres	پیش خوراک
to give to eat	خوراک دادن
suave	خوش خوراک
boarding house	خوابگاه و خوراک
boarding houses	خوابگاه و خوراک
cannon fodder	خوراک توپ
eating	خورد و خوراک
dishes	سینی خوراک
treat	خوراک رایگان
treated	خوراک رایگان
treats	خوراک رایگان
recipe	خوراک دستور
recipes	خوراک دستور
sitophobia	خوراک هراسی
dose	یک خوراک دارو
slipslop	خوراک ابکی
viand	خوراک ماکولات
meal time	وقت خوراک
feed	خوراک علوفه
feedstuff	خوراک حیوانات
feeds	خوراک دادن
feeds	خوراک علوفه
eating house	خوراک پزخانه
snack	خوراک سرپایی
feed	خوراک دادن
snacks	خوراک مختصر
food gathering	خوراک اوری
insect	کرم خوراک
feeders	خوراک دهنده
insects	کرم خوراک
he partook of fare	در خوراک ما شریک شد
feeder	خوراک دهنده
heterotroph	خوراک گیر
frugal food	خوراک ساده
snacks	خوراک سرپایی
snack	خوراک مختصر
support [nourish, feed]	خوراک دادن
aliment	خوراک دادن
chop house	خوراک خانه
kingfisher	ماهی خوراک
autotroph	خوراک ساز
menu	فهرست خوراک
nourishes	خوراک دادن
at meat	سر خوراک یا غذا
menus	فهرست خوراک
kickshaw	خوراک خوش مزه
cooker	چراغ خوراک پزی
piece deresistance	بخش عمده خوراک
Primuses	چراغ خوراک پزی
kitchens	محل خوراک پزی
holozoic	جانور خوراک گیر
trencherman	ادم خوش خوراک
to eat one's mutton	یا کسی خوراک خوردن
cookers	چراغ خوراک پزی
helpings	یک وعده یا پرس خوراک
pitch into	به خوراک حمله کردن
Primus	چراغ خوراک پزی
kitchen	محل خوراک پزی
cresture conforts	خوراک و پوشاک خوب
chili	خوراک لوبیای پر ادویه
heater	چراغ خوراک پزی
sanguification	تبدیل خوراک بخون
rotisserie	مغازه خوراک پزی
revalenta	خوراک عدس واردجو
dozing	دوز یک خوراک دارو
dozes	دوز یک خوراک دارو
Chile	خوراک لوبیای پر ادویه
dozed	دوز یک خوراک دارو
heaters	چراغ خوراک پزی
cuisine	روش اشپزی خوراک
dosing	خوراک دوا یا شربت
thropholyt	لایه خوراک کاه
throphogen	لایه خوراک ساز
he cannot earn his own keep	اونمیتواندخرج خوراک خودرادربیاورد
doses	خوراک دوا یا شربت
dosed	خوراک دوا یا شربت
feed belt	نوار خوراک دهنده
dose	خوراک دوا یا شربت
feeding group	قسمت خوراک دهنده
eating disorder	اختلال خورد و خوراک
doze	دوز یک خوراک دارو
larder	گنجه خوراک خوراکی
nosh	خوراک سبک خوردن
helping	یک وعده یا پرس خوراک
receivers	دستگاه خوراک دهنده
gratin	خوراک ته دیم دار
chilies	خوراک لوبیای پر ادویه
chillies	خوراک لوبیای پر ادویه
chilli	خوراک لوبیای پر ادویه
recipe	دستور خوراک پزی
spaghetti	خوراک رشته فرنگی
recipes	دستور خوراک پزی
larders	گنجه خوراک خوراکی
kitchener	بخاری خوراک پزی
dainty	گوشت یا خوراک لذیذ
receiver	جعبه خوراک دهنده
receiver	دستگاه خوراک دهنده
vegetable diet	خوراک سبزی دار
receivers	جعبه خوراک دهنده
convenience foods	خوراک پیش پخته
hopper	محفظه خوراک دستگاه
hoppers	محفظه خوراک دستگاه
fast food	تند خوراک تندکار
convenience food	خوراک پیش پخته
gourmet	خبره خوراک شراب شناس
gormand	خوش سلیقگی در خوراک پر خوری
haricots	خوراک راگو با لوبیا سبز
table d'hote	خوراک رسمی و روزانه مهمانخانه
gourmets	خبره خوراک شراب شناس
doze	مقدار کافی از یک دارو خوراک
dozed	مقدار کافی از یک دارو خوراک
dozes	مقدار کافی از یک دارو خوراک
it is highly valued as food	برای خوراک بسیارمطلوب است
chemotrophic treatment	تسویه خوراک ساخت شیمیایی
dozing	مقدار کافی از یک دارو خوراک

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com