Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
risibility
توانایی خندیدن
Other Matches
intelligence
1-توانایی پاسخ دادن . 2-توانایی وسیله برای اجرای و پردازش برنامه
giggling
ول خندیدن
giggled
ول خندیدن
giggle
ول خندیدن
to smile at
خندیدن به
chortling
خندیدن
in stitches
<idiom>
خندیدن
chortles
خندیدن
chortled
خندیدن
chortle
خندیدن
giggles
ول خندیدن
simpered
سفیهانه خندیدن
sniggering
زیر لب خندیدن
to force a laugh
بزور خندیدن
laugh in one's sleeve
زیر لب خندیدن
giglot
خندیدن است
giglet
خندیدن است
sniggered
زیر لب خندیدن
snickers
باصدا خندیدن
snickering
باصدا خندیدن
snickered
باصدا خندیدن
tolaugh.atany thing
بچیزی خندیدن
yuk
قاهقاه خندیدن
snicker
باصدا خندیدن
simpering
بیجا خندیدن
simpered
بیجا خندیدن
simper
سفیهانه خندیدن
simper
بیجا خندیدن
simpering
سفیهانه خندیدن
sniggers
زیر لب خندیدن
simpers
سفیهانه خندیدن
snigger
زیر لب خندیدن
simpers
بیجا خندیدن
chuckle
بادهان بسته خندیدن
laugh
خندیدن خندان بودن
laughed
خندیدن خندان بودن
chuckling
پیش خود خندیدن
laughs
خندیدن خندان بودن
chuckling
بادهان بسته خندیدن
chuckle
پیش خود خندیدن
chuckles
پیش خود خندیدن
chuckled
بادهان بسته خندیدن
chuckled
پیش خود خندیدن
chuckles
بادهان بسته خندیدن
whicker
بع بع کردن زیر لب خندیدن
to laugh boisterously
باصدای بلند خندیدن
to laugh to scorn
خندیدن به ریشخند کردن
To laugh in someones face.
به ریش کسی خندیدن
tittered
پوزخند زدن ترتر خندیدن
The laugh(talk) loudly.
بلند خندیدن (حرف زدن )
titter
پوزخند زدن ترتر خندیدن
tittering
پوزخند زدن ترتر خندیدن
titters
پوزخند زدن ترتر خندیدن
derided
بکسی خندیدن استهزاء کردن
deride
بکسی خندیدن استهزاء کردن
deriding
بکسی خندیدن استهزاء کردن
derides
بکسی خندیدن استهزاء کردن
Langhing is improper at a funeral.
خندیدن در مراسم تدفین کار صحیحی نیست
skill
توانایی
competence
توانایی
expertise
توانایی
able-bodied
توانایی
credential
توانایی
capability
توانایی
qualification
توانایی
faculty
توانایی
reaching
توانایی
reaches
توانایی
reach
توانایی
energy
توانایی
energies
توانایی
might
توانایی
potentialities
توانایی
potentiality
توانایی
potence
توانایی
potently
با توانایی
puissance
توانایی
strenght
توانایی
reached
توانایی
faculties
توانایی
means
توانایی
power
توانایی
abilities
توانایی
powered
توانایی
influencing
توانایی
ably
با توانایی
powers
توانایی
powering
توانایی
influences
توانایی
authority
توانایی
ability
توانایی
influence
توانایی
influenced
توانایی
working capacity
توانایی کار
capacities
توانایی گنجایش
special ability
توانایی اختصاصی
capacities
توانایی کار
capacity
توانایی گنجایش
authority
توانایی اجازه
capacity
صلاحیت توانایی
capacity
توانایی کار
vim
انرژی توانایی
convertibility
توانایی تغییر
mental ability
توانایی ذهنی
to the best of ones ability
بامنتهای توانایی
energies
توانایی کار
ability test
آزمون توانایی
verbal ability
توانایی کلامی
energy
توانایی کار
capacities
صلاحیت توانایی
general ability
توانایی عمومی
if possible
در صورت توانایی
numerical ability
توانایی عددی
powerlessly
با عدم توانایی
reasoning ability
توانایی استدلال
feasibility
توانایی انجام
sentience
توانایی حسی
strength
قوه توانایی
strengths
قوه توانایی
potency
توانایی نیرومندی
non ability
عدم توانایی
have (something) going for one
<idiom>
توانایی داشتن
capability
توانایی مقدورات
spatial ability
توانایی فضایی
starting power
توانایی راه اندازی
nonscrollable
عدم توانایی انتقال
nondeletable
عدم توانایی حذف
solvency
توانایی پرداخت بدهی
capable
توانایی انجام کاری
get to
<idiom>
توانایی داشتن برای
almightiness
توانایی برهمه چیز
one-upmanship
<idiom>
توانایی سر بودن از دیگران
(have) what it takes
<idiom>
توانایی انجام کار
authority
توانایی انجام کاری
absorptive
توانایی مکش یا جذب
psi ability
توانایی فرا روانی
ability grouping
گروه بندی بر پایه توانایی
mac quarrie test for mechanical ability
آزمون توانایی فنی مک کواری
as far as in me lies
تا انجاکه در حدود توانایی من است
authorization
اجازه یا توانایی انجام کاری
authorisations
اجازه یا توانایی انجام کاری
potential
<adj.>
[توانایی برای انجام کاری]
I don't have it in my power to help you.
من توانایی کمک به شما را ندارم.
feel up to (do something)
<idiom>
توانایی انجام کاری رانداشتن
overload
تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
may
توانایی داشتن قادر بودن
insolvency
عدم توانایی در پرداخت بدهی
insolvent
فاقد توانایی پرداختن دیون
with might and main
با تمام نیرو با همه توانایی
overloads
تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
with all one's might
با تمام نیرو با همه توانایی
overloaded
تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
conduction
توانایی یک ماده برای هدایت جریان
waiting delay
تاخیر ناشی از عدم توانایی پرداخت
circuit
اطلاعات مربوط به توانایی یک مدار مخصوص
circuits
اطلاعات مربوط به توانایی یک مدار مخصوص
otis lennon mental ability test
آزمون توانایی ذهنی اوتیس-لنون
to be out of one's depth
از توانایی و یا مهارت
[کسی]
خارج بودن
degradation
کمبود توانایی پردازش به علت خرابی
potential
توانایی انرژی برای کار کردن
school and college ability test
آزمون توانایی تحصیل درمدرسه و دانشگاه
terman group test of mental ability
آزمون گروهی توانایی ذهنی ترمن
knowledge is power
دانایی توانایی است توانابودهرکه دانابود
random access
توانایی دستیابی سریع به محلهای حافظه به هر ترتیبی
conductive
مربوط به توانایی ماده برای هدایت جریان
civil nuclear powers
کشورهایی که توانایی استفاده از سلاح اتمی را دارند
to see what
[mettle]
he is made of
<idiom>
تا ببینیم او
[مرد]
چقدر توانایی
[تحمل]
دارد
reliability
توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیارموثروبدون خطا
arithmetic
توانایی یک وسیله برای انجام توابع ریاضی
Stress reduces an employee's working capacity'
استرس توانایی کاری کارمندان را کاهش می دهد.
Let's see how much you can take.
<idiom>
ببینیم تا چه حد توانایی
[استقامت]
داری .
[اصطلاح روزمره]
channels
ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
channel
ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
channeled
ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
channeling
ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
channelled
ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
maintainability
توانایی ترمیم سریع و کارا در صورت بروز خرابی
computing
میزان سرعت یا توانایی کامپیوتر برای انجام یک محاسبات
capacitance
توانایی یک عنصر برای ذخیره سازی بار الکتریکی
interoperability
توانایی دو وسیله یا کامپیوتر برای رد و بدل کردن اطلاعات
design load
حداکثر بار یا نیرویی که اجزاء سازهای توانایی ان را دارند
otis quick scoring mental ability test
آزمون توانایی ذهنی اوتیس با نمره گذاری سریع
HRG
توانایی نمایش تعداد زیادی پیکس در واحد مساحت
to prove oneself
نشان دادن
[ثابت کردن]
توانایی انجام کاری
noises
توانایی یک مدار برای نادیده گرفتن یا حفافت در مقابل اختلال
stability
توانایی صفحه نمایش برای تولید تصویر بدون لکه
auto
توانایی مودم برای پاسخ خودکار به تلفن پس از زنگ زدن
noise
توانایی یک مدار برای نادیده گرفتن یا حفافت در مقابل اختلال
fault
توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
faulted
توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
faults
توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
multi tasking
توانایی سیستم کامپیوتری برای اجرای دو یا چند برنامه همزمان
multitasking
توانایی سیستم کامپیوتری برای اجرا دو یا چند برنامه همزمان
nanocomputer
کامپیوتری که توانایی پردازش داده ها را دربیلیونیمهای یک ثانیه دارا میباشد
to be unable to hold a candle to somebody
<idiom>
در برابر کسی پائین رتبه بودن
[در توانایی یا مهارت و غیره]
numerical indicator tube
هر گونه لامپ الکترونی که توانایی نمایش اشکال عددی را دارد
autos
توانایی مودم برای پاسخ خودکار به تلفن پس از زنگ زدن
resolution
توانایی نمایش یا تشخیص تعداد زیادی پیکسل در واحد مساحت
reliability
[توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیار موثر و بدون خطا]
failure safety
[توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیار موثر و بدون خطا]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com