English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English Persian
reprimand توبیخ رسمی
reprimanded توبیخ رسمی
reprimanding توبیخ رسمی
reprimands توبیخ رسمی
Other Matches
returning گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
chastiesement توبیخ
rebuked توبیخ
rebukes توبیخ
reprimanding توبیخ
rebuking توبیخ
admonishment توبیخ
reprimand توبیخ
reprimands توبیخ
reprimanded توبیخ
vituperation توبیخ
raillery توبیخ
repeimand توبیخ
increpation توبیخ
upbraiding توبیخ
rail توبیخ
rebuke توبیخ
snuff توبیخ
repoach توبیخ
review بازدید رسمی یاسان رسمی
reviews بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewing بازدید رسمی یاسان رسمی
officiary مامور رسمی مقام رسمی
reviewed بازدید رسمی یاسان رسمی
officious نیمه رسمی شبهه رسمی
reprehend توبیخ کردن
reproachable قابل توبیخ
tell off توبیخ کردن
self reproof توبیخ نفس
reproach توبیخ رسوایی
reproached توبیخ رسوایی
reproaches توبیخ رسوایی
snubber توبیخ کننده
reproaching توبیخ رسوایی
comeuppance توبیخ بیجا
chew out توبیخ کردن
redargue توبیخ کردن
blameful شایان توبیخ
vituperate توبیخ کردن
blamable شایان توبیخ
rebuked توبیخ کردن
rebukes توبیخ کردن
talking-to نصیحت توبیخ
rebuking توبیخ کردن
rebuke توبیخ کردن
talking to نصیحت توبیخ
vituperatory توبیخ امیز
bite someone's head off <idiom> توبیخ کردن
solemn form در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
chastises توبیخ وملامت کردن
rebuke توبیخ کردن سرزنش
reproof ملامت توبیخ ملایم
chastise توبیخ وملامت کردن
reprimanding رسما" توبیخ کردن
chastising توبیخ وملامت کردن
keelhaul سخت توبیخ کردن
dirdum توبیخ باصدای بلند
rebuked توبیخ کردن سرزنش
reprimanded رسما" توبیخ کردن
reprimands رسما" توبیخ کردن
chastised توبیخ وملامت کردن
reprimand رسما" توبیخ کردن
to hall over the couls سرزنش یا توبیخ کردن
rebukes توبیخ کردن سرزنش
rebuking توبیخ کردن سرزنش
censurable قابل توبیخ وسرزنش
reproofs ملامت توبیخ ملایم
rail نرده کشیدن توبیخ کردن
exchange devaluation تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
repeimand توبیخ کردن تنبیه کردن
admonitory نصیحت امیز توبیخ امیز
formmal رسمی
official رسمی
formal رسمی
orthodox رسمی
institutional رسمی
solemn رسمی
card-carrying عضو رسمی
protests اعتراض رسمی
protests واخواست رسمی
protesting اعتراض رسمی
protesting واخواست رسمی
throwaway غیر رسمی
Full dress. Formal dress. لباس رسمی
vestment لباس رسمی
tux لباس رسمی
cognizance اخطار رسمی
state religion مذهب رسمی
statute mile مایل رسمی
bonspiel مسابقه رسمی
boarding call بازدید رسمی
aregular cook اشپز رسمی
semiofficial نیمه رسمی
protested اعتراض رسمی
protested واخواست رسمی
careered دوره رسمی
career دوره رسمی
pronouncements اعلامیه رسمی
pronouncement اعلامیه رسمی
officious غیر رسمی
missives نامه رسمی
missive نامه رسمی
officiating مقام رسمی
officiates مقام رسمی
officiated مقام رسمی
officiate مقام رسمی
careering دوره رسمی
careers دوره رسمی
protest اعتراض رسمی
free and easy <idiom> غیر رسمی
protest واخواست رسمی
official channels مجاری رسمی
stand on ceremony <idiom> رسمی بودن
insignia مدال رسمی
insignia نشان رسمی
official موثق و رسمی
official عالیرتبه رسمی
official rate نرخ رسمی
mare's tail هپوریس رسمی
official receipt رسید رسمی
letter de chancellerie نامه رسمی
legalization شناسایی رسمی
official religion دین رسمی
intrant ورود رسمی
insigne مدال رسمی
insigne نشان رسمی
hansard مذاکرات رسمی
nonformal غیر رسمی
noterial document سند رسمی
official document سند رسمی
official prices قیمتهای رسمی
official meeting اجتماع رسمی
official meeting ملاقات رسمی
official language زبان رسمی
official jurnal روزنامه رسمی
official gazette روزنامه رسمی
official deed سند رسمی
official communications ابلاغیه رسمی
official channels طرق رسمی
official authorities مراجع رسمی
officialize رسمی کردن
solemn form طریقه رسمی
driss uniform لباس رسمی
dress uniform انیفرم رسمی
dress suit لباس رسمی شب
speedwell سیزاب رسمی
contracts under seal عقد رسمی
communique ابلاغ رسمی
smallage کرفس رسمی
semiformal نیمه رسمی
semi officially بطورنیم رسمی
formal review بررسی رسمی
formal review سان رسمی
officiously بطورغیر رسمی
formal group گروه رسمی
formal education اموزش رسمی
formal accountability ذیحسابی رسمی
extra official غیر رسمی
prontonotary سردفتراسناد رسمی
prothonotary سردفتراسناد رسمی
public submission مناقصه رسمی
semi official نیمه رسمی
standard time زمان رسمی
placards پروانه رسمی
noting نامه رسمی
officials مقامات رسمی
returned گزارش رسمی
returning گزارش رسمی
returns گزارش رسمی
audiences ملاقات رسمی
audience ملاقات رسمی
positioned شغل رسمی
position شغل رسمی
notes نامه رسمی
return گزارش رسمی
placard پروانه رسمی
asparagus مارچوبهء رسمی
formalised رسمی کردن
formalises رسمی کردن
formalising رسمی کردن
formalize رسمی کردن
formalized رسمی کردن
formalizes رسمی کردن
note نامه رسمی
talking to سرزنش رسمی
talking-to سرزنش رسمی
official receiver اعتصاب رسمی
tuxedo لباس رسمی
functioned ایین رسمی
bank holidays تعطیلات رسمی
formalizing رسمی کردن
function ایین رسمی
tuxedos لباس رسمی
functions ایین رسمی
unofficial غیر رسمی
informal غیر رسمی
plain غیر رسمی جلگه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com