Dictiornary-Farsi | توده حساس | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
critical mass	توده حساس


Other Matches

tentacle	شاخک حساس ریشه حساس
tentacles	شاخک حساس ریشه حساس
tump	توده درختان واقع بر روی تپه توده
sensitive to corrosion	حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
gradient circuit	مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
tendered	حساس
tenderest	حساس
tendering	حساس
tender	حساس
critical	حساس
prominent	حساس
passible	حساس
sensate	حساس
sensitive clay	رس حساس
sharp nosed	حساس
sensor	حساس
sensitive	حساس
elastic	حساس
alive	حساس
sentimental	حساس
acute	حساس
activator	حساس گر
elastic demand	حساس
feisty	حساس
ticklish	حساس
delicate	حساس
vigilant	حساس
supersensitive	حساس
thin skinned	حساس
exquisite	حساس
key <adj.>	حساس
susceptive	حساس
techy	حساس
critical facility	تاسیسات حساس
critical item	اماد حساس
keop soo	نقاط حساس
critical position	پوزیسیون حساس
key points	نقاط حساس
insensitivity	غیر حساس
hyperaesthetic	زیاده از حد حساس
insensitive	غیر حساس
elastic supply	عرضه حساس
feelingly	بطور حساس
it touched him on the raw	بنقطه حساس
gleg	حساس باهوش
high strung	بسیار حساس
a sensitive subject [topic]	موضوعی حساس
jumpy	بیقرار حساس
sensitized	حساس کردن
sensitize	حساس شدن
sensitize	حساس کردن
sensitising	حساس شدن
perceptive	حساس و باهوش
sensitising	حساس کردن
sensitises	حساس شدن
sensitises	حساس کردن
sensitised	حساس شدن
sensitised	حساس کردن
sensitized	حساس شدن
sensitizes	حساس شدن
sensitizing	حساس کردن
sensitizing	حساس شدن
starkly	حساس سفت
starkest	حساس سفت
tenderizing	حساس کردن
tenderizes	حساس کردن
tenderized	حساس کردن
tenderize	حساس کردن
tenderising	حساس کردن
tenderises	حساس کردن
tenderised	حساس کردن
starker	حساس سفت
insensible	غیر حساس
tenderest	حساس بودن
vibrissa	موی حساس
pixilated	خیلی حساس
sensitization	حساس شدن
sensitization	حساس کردن
tendered	حساس بودن
sensitization	حساس سازی
sensitizes	حساس کردن
tender	حساس بودن
skinless	خیلی حساس
overstrung	خیلی حساس
palpi	شاخک حساس
kittle	هوشیار حساس
sensitive plant	گیاه حساس
tendering	حساس بودن
hygrosensitive	حساس به رطوبت
mimosa	گیاه حساس
sensitively	بطور حساس
sensitive zone	منطقه حساس
supersensitive	فوق حساس
key position	شغل حساس
key terrain	زمین حساس
supersensitive	حساس شده
stark	حساس سفت
sensitizer	حساس کننده
sensory nerves	پیهای حساس
senseful	خیلی حساس
sensitive to light	حساس نسبت به روشنایی
susceptible to pain	حساس نسبت بدرد
soft boiled	نیم بند حساس
supersensitive	فوق العاده حساس
tentacles	موی حساس جانور
palpus	شاخک حساس سبیل
tender minded	دارای فکر حساس
tentacular	دارای شاخک حساس
pressure sensitive pen	قلم حساس به فشار
dipneedle circuit	مدار حساس مغناطیسی
laminitis	اماس لایههای حساس
vital points	نقاط حساس بدن
electrosensitive paper	کاغذ حساس الکترونیکی
kyusho	نقاط حساس بدن
key terrain features	عوارض حساس زمین
hypergolic fuel	سوخت فوق حساس
inelastic demand	تقاضای غیر حساس
detecting circuit	مدار حساس مین
context sensitive	حساس نسبت به متن
context sensitive help	کمک حساس به قرینه
touch panel	صفحه حساس به تماس
tentacle	موی حساس جانور
touch sensitive panel	صفحه حساس به تماس
youch sensitive screen	صفحه حساس به تماس
touch sensitive tablet	تابلو حساس به تماس
tentacular	شبیه شاخک حساس
key position	موضع حساس و مهم
touchy	نازک نارنجی حساس
sensitivity	حساس بودن به چیزی
susceptible	حساس مستعد پذیرش
touchier	نازک نارنجی حساس
touchiest	نازک نارنجی حساس
sensitivities	حساس بودن به چیزی
sentient	حساس دستخوش احساسات
sensitive	حیاتی از نظرعملیاتی منطقه حساس
photodiode	دیود حساس نسبت به نور
photoconductor	هادی حساس نسبت به نور
pressure sensitive keyboard	صفحه کلید حساس به فشار
homing mine	مین حساس به انعکاس امواج
sensory	وابسته به مرکز احساس حساس
touch sensitive display	صفحه نمایش حساس لمسی
fluxgate	وسیله حساس به مین مغناطیسی
hypergolic fuel	سوخت خیلی حساس به اشتعال
panchromatic	حساس نسبت بهمه رنگها
dunnite	نوعی ماده منفجر حساس
light sensitive resistor	مقاومت حساس در برابر نور
electrosensitive	چاپ با کاغذ حساس به الکترون
detector paper	کاغذ حساس دستگاه اکتشاف ش م ر
light sensitive layer	لایه یا قشر حساس در برابرنور
light sensitive cell	سلول حساس در برابر نور
otocyst	عضو حساس شنوایی بی مهرگان
dermis	قسمت حساس وعروقی میان پوست
supersensitive	ماسوره یا مین فوق العاده حساس
influence mine	مین حساس به تاثیر امواج رادیویی
jelly bean	ادم حساس و بی اراده و سست عنصر
photocell	یاخته حساس نسبت به نور فتوسل
spicula	سیخک شاخک حساس نوک تیز سنبله
heliogravure	گراورسازی بوسیله نور برروی صفحه حساس
hypersensitive	دارای حساسیت فوق العاده خیلی حساس
spicule	سیخک شاخک حساس نوک تیز سنبله
vital point	حرکت غیرمجاز ضربه به نقاط حساس بدن
epicritic	تمیز دهنده گرما وسرما حساس بسرماوگرما
tag line	جمله نهایی نمایش وغیره نقطه حساس
case sensitive	حساس نسبت به بزرگ یاکوچک بودن حرف
agglomerative	توده شو
hill	توده
agglomeration	توده
cumuli	توده
dollops	توده
cumulus	توده
hills	توده
cumulation	توده
massive	توده
blocks	توده
aggregation	توده
wads	توده
esquillage	توده
volume	توده
volumes	توده
congeries	توده
the vulgar	توده
varletry	توده
shell	توده
shelling	توده
massively	توده
shells	توده
dollop	توده
accumulation	توده
plebs	توده
the many	توده
stacks	توده
tag rag	توده
heaps	توده
clot	توده
lot	توده
heaping	توده
heap	توده
blocked	توده
the masses	توده
clots	توده