Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (28 milliseconds)
English
Persian
produce
تولید کردن محصول
produced
تولید کردن محصول
produces
تولید کردن محصول
Other Matches
oem
شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
production
تولید محصول
productions
تولید محصول
fabric
محصول تولید
fabrics
محصول تولید
cads
محصول کمکی کامپیوتر واسط ی که بین کامپیوتر هایی که برای طراحی هستند و آنهایی که برای تولید محصول هستند
cad
محصول کمکی کامپیوتر واسط ی که بین کامپیوتر هایی که برای طراحی هستند و آنهایی که برای تولید محصول هستند
product
ول مواد لازم برای تولید یک محصول
products
محصول تولید شده برای فروش
piece parts
قطعاتی که در تولید محصول بکاربرده میشود
product
محصول تولید شده برای فروش
development
برنامه ریزی تولید محصول جدید
products
ول مواد لازم برای تولید یک محصول
developments
برنامه ریزی تولید محصول جدید
modular
با اتصال بلاکهای کوچک به هم برای تولید محصول مط ابق میل کاربر
multimedia
محصول ماکروسافت که امکان تولید برنامههای کاربردی چند رسانهای با استفاده از کتابخانه توابع برای کنترل گردش ویدیو
off the shelf
محصول سخت افزار یا نرم افزار با تولید انبوه
product
محصول تولید شده یا ساخته شده
products
محصول تولید شده یا ساخته شده
value added
قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
exchanges
دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
exchanging
دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
exchanged
دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
exchange
دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
punches
کارتی همراه با محصول یک مغازه , با سوراخهای پانچ شده حاوی داده درباره محصول
punch
کارتی همراه با محصول یک مغازه , با سوراخهای پانچ شده حاوی داده درباره محصول
punched
کارتی همراه با محصول یک مغازه , با سوراخهای پانچ شده حاوی داده درباره محصول
soil conservation
مهیا کردن خاک برای محصول بخصوصی
represented
عمل کردن به عنوان فروشنده برای یک محصول
represents
عمل کردن به عنوان فروشنده برای یک محصول
represent
عمل کردن به عنوان فروشنده برای یک محصول
capacity cost
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
embryophyte
گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
pilot line operation
کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
component
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
components
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
iso product curve
منحنی برابری محصول منحنی محصول یکسان
producer's goods
هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
seconded
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
second
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
euler theorem
در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
production overheads
هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
increasing cost industry
حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
grader
ماشینی که برای درجه بندی کردن مواد و محصول بکارمیرودو بانها شیب منظم میدهد
manufactures
تولید کردن
turn out
تولید کردن
supplied
تولید کردن
supply
تولید کردن
supplying
تولید کردن
put out
<idiom>
تولید کردن
begets
تولید کردن
ingenerate
تولید کردن
begetting
تولید کردن
generating
تولید کردن
beget
تولید کردن
manufacture
تولید کردن
manufactured
تولید کردن
generations
تولید کردن
fetch up
تولید کردن
generates
تولید کردن
produced
تولید کردن
generated
تولید کردن
procreate
تولید کردن
procreated
تولید کردن
raise
تولید کردن
produces
تولید کردن
bring forward
تولید کردن
raises
تولید کردن
productions
تولید کردن
production
تولید کردن
procreating
تولید کردن
produce
تولید کردن
generation
تولید کردن
procreates
تولید کردن
inbreed
تولید کردن
generate
تولید کردن
begat
تولید کردن
planar
روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
cost fraction
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
derived demand
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
declassified cost
هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
generating
حاصل کردن تولید نیرو کردن
generated
حاصل کردن تولید نیرو کردن
generate
حاصل کردن تولید نیرو کردن
set up
اقامه یا طرح کردن تولید کردن
generates
حاصل کردن تولید نیرو کردن
spawn
تولید مثل کردن
reproductions
تولید کردن مجدد
processes
تهیه و تولید کردن
engendered
تولید نسل کردن
engendering
تولید نسل کردن
engenders
تولید نسل کردن
to raise up seed
تولید نسل کردن
rubefy
تولید قرمزی کردن در
vacuumize
تولید خلا کردن
engender
تولید نسل کردن
process
تهیه و تولید کردن
spawned
تولید مثل کردن
spawning
تولید مثل کردن
reproduction
تولید کردن مجدد
spawns
تولید مثل کردن
stridulate
تولید صدای گوشخراش کردن
ovulated
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
ovulating
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
ulcerate
تولید قرحه کردن ریش شدن
ovulate
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
verminate
تولید حشرات یا جانوران موذی کردن
ovulates
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
oversold
بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
overselling
بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
oversells
بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
oversell
بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
matrix
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrixes
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
crackle
صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
crackled
صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
crackles
صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
breeds
تولید کردن تربیت کردن
breed
تولید کردن تربیت کردن
generated
تولید کردن احداث کردن
generate
تولید کردن احداث کردن
process
تقویم کردن تولید کردن
generating
تولید کردن احداث کردن
generates
تولید کردن احداث کردن
processes
تقویم کردن تولید کردن
acceleration principle
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
clocks
مداری که برای همگام کردن اجزا باس تولید میکند
clock
مداری که برای همگام کردن اجزا باس تولید میکند
spermary
غده تولید کننده منی محل تولید منی
families
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
picture
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
picturing
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
processor
کامپیوتر کوچک برای کار کردن با لغات , تولید متن , گزارش , نامه و...
pictures
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
pictured
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
mixed capitalism
نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
fullest
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
licences
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licence
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licenses
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
baud rate
وسیلهای که سیگنالهای زمانی متفاوت برای یکسان کردن دادههای با نرخ مختلف را تولید میکند
baud
وسیلهای که سیگنالهای زمانی متفاوت برای یکسان کردن دادههای با نرخ مختلف را تولید میکند
gnp gap
شکاف تولید ناخالص ملی اختلاف بین تولید ناخالص ملی واقعی وتولیدناخالص ملی بالقوه
half
جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
intensive cultivation
اضافه کردن مقدار تولید از طریق افزایش عامل کار یا سرمایه بدون اینکه سطح زیر کشت زیادشود
cropped
محصول
outputs
محصول
total product
محصول کل
crop
محصول
crops
محصول
product
محصول
output
محصول
harvests
محصول
fabric
محصول
harvest
محصول
fabrics
محصول
proceeds
محصول
yield
محصول
yielded
محصول
line
محصول
lines
محصول
yields
محصول
harvested
محصول
return
[on something]
محصول
commodity
محصول
products
محصول
commodities
محصول
clattering
تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
clatters
تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
clattered
تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
clatter
تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
incrossbreed
تولید شده در اثر امیزش نژاد امیزش نژادی کردن
eluate
محصول شویش
product liability
مسئولیت محصول
diversity of product
تنوع محصول
net product
محصول خالص
off year
سال کم محصول
production
فراورده محصول
last year's produce
محصول پارسال
brand
نام محصول
production
محصول عمل
branding
نام محصول
crop rent
اجاره محصول
brands
نام محصول
average output
محصول متوسط
average product
محصول متوسط
fehling solution
محصول فهلینگ
fehling reagent
محصول فهلینگ
produce
ساختن محصول
cash crop
محصول فروشی
gross yield
محصول ناخالص
intermediate product
محصول واسطه
product mix
ترکیب محصول
release
گونه یک محصول
released
گونه یک محصول
universal product code
کد جامع محصول
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com