English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
unplayable توپ خارج ازدسترس
Other Matches
discommon ازدسترس عموم بیرون اوردن
out of bounds خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
hooked medallion ترنج قلاب شکل [در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
outside خارج
off side خارج از خط
per خارج از
outside در خارج
abroad خارج
non-combatant خارج از صف
outsides خارج
outsides در خارج
aroint خارج شو
non combatant خارج از صف
non-combatants خارج از صف
off خارج از
external خارج
out of خارج از
externally از خارج
forth of خارج از
out [of] <adv.> خارج [از]
externals خارج
out of tune خارج
outwith [Scotish E] <adv.> خارج [از]
out خارج
out-of- خارج از
outed خارج
outside [of] <adv.> خارج [از]
out- خارج
endarch متشکل در خارج
extraneous خارج از قلمروچیزی
alfresco خارج از منزل
irrelevant خارج از موضوع
ouyby خارج از دور از
abaxile خارج از مرکز
anieoro از داخل به خارج
acentric خارج از مرکز
begone خارج شو عزیمت کن
issues خارج شدن
issued خارج شدن
quotient خارج قسمت
outed خارج از حدود
outed خارج بیرون
blow out به خارج دمیدن
out- خارج از حدود
out- خارج بیرون
out خارج از حدود
issue خارج شدن
beside the mark خارج ازموضوع
beside the question خارج از موضوع
quotients خارج قسمت
out خارج بیرون
popping خارج شدن
out of در خارج بواسطه
derails از خط خارج کردن
derails از خط خارج شدن
derailing از خط خارج کردن
derailing از خط خارج شدن
derailed از خط خارج کردن
derailed از خط خارج شدن
derail از خط خارج کردن
derail از خط خارج شدن
to fall out خارج شدن
To fall out. از صف خارج شدن
The train ran off the rails. قطار از خط خارج شد
ejects خارج کردن
ejecting خارج کردن
ejected خارج کردن
eject خارج کردن
without بطرف خارج
off season خارج از فصل
outdoors خارج از منزل
to rule out خارج کردن
to pass off خارج شدن
overseas خارج ازکشور
out-of- در خارج بواسطه
submultiple خارج قسمت
abroad خارج از کشور
tort خارج از قرارداد
oversea خارج از کشور
over the side خارج از ناو
outbound مربوط به خارج
torts خارج از قرارداد
phase out خارج کردن
eccentrics خارج از مرکز
eccentric خارج از مرکز
off key خارج از مایه
unship خارج کردن
standaway خارج از بدن
soto uke دفاع از خارج
nonsense خارج از منطق
off duty خارج از خدمت
off duty خارج از نگهبانی
outbound خارج ازمحدوده
extraterritorial خارج الارضی
off center خارج از مرکز
exterritorial خارج الملکتی
exits خارج شدن
exit خارج شدن
expulse خارج کردن
foreign market بازار خارج
extra regular خارج ازقاعده
extra-marital خارج از زناشویی
from outside از خارج [از شهر]
from out of town از خارج [از شهر]
inaccessible <adj.> خارج از دسترس
emigration مهاجرت به خارج
extra cosmical خارج ازعالم
extra professional خارج حرفهای
out of question خارج از موضوع
extravascular خارج رگی
not to the point خارج از موضوع
extramundane خارج دنیایی
extramarital خارج از زناشویی
extramarital خارج ازدواجی
fescennine خارج ازاخلاق
extraction خارج کردن
ungracious خارج از نزاکت
neither here nor there خارج ازموضوع
void خارج شدن
extragalactic خارج کهکشانی
extracellular خارج سلولی
extra spectral خارج طیفی
extrauterine خارج رحمی
emissive خارج شونده
bring out خارج کردن
double out 081 خارج
out of action خارج ازنبرد
discharges خارج کردن
out of doors خارج ازمنزل
out of door خارج ازمنزل
out of line خارج از خط جبهه
inaccessible خارج از دسترس
discharge خارج کردن
out of phase خارج از فاز
out of proportion خارج از اندازه
cross country خارج از جاده
out of turn خارج از نوبت
outboard bearing یاتاقان خارج
outbye خارج از دور از
egress خارج شدن
outside به سمت خارج
away دوراز خارج
from the outside از خارج [از جایی]
outsides به سمت خارج
unavailable energy نیروی خارج از دسترس
superempirical خارج از جهان مادی
lie on the table از دستور خارج شدن
derailment از خط خارج شدن ترن
disarmed از ضامن خارج کردن
belching بازور خارج شدن
belch بازور خارج شدن
transfinite خارج ازاعداد محدود
exurbanite ساکن خارج شهر
disarm از ضامن خارج کردن
inbound traffic مسیر خارج از کشور
step out از محلی خارج شدن
rations خارج قسمت سهمیه
rationed خارج قسمت سهمیه
greshams law را از جریان خارج میکند
to put out of court از دستور خارج کردن
belches بازور خارج شدن
belched بازور خارج شدن
immusical خارج ازقواعد موسیقی
thrower in پرتابگر خارج از زمین
tabling از دستور خارج کردن
disarms از ضامن خارج کردن
misifit لباس خارج از اندازه
indelicate language سخن خارج از نزاکت
tables از دستور خارج کردن
tabled از دستور خارج کردن
swap out مبادله کردن به خارج
table از دستور خارج کردن
lay on the table از دستور خارج کردن
derailments از خط خارج شدن ترن
ration خارج قسمت سهمیه
outcaste شخص خارج ازمذهب
outside grasp گرفتن میله از خارج
on side در داخل خط خارج نشده
outwards بطرف خارج بیرونی
outwork سفارش به خارج از شرکت
outworker کارگر خارج ازخانه
ablate بریدن و خارج کردن
anomalous خارج از رسم بیمورد
endarchy امتداد از مرکز به خارج
eversion پیچش کف پا به طرف خارج
outre خارج از حدود معمولی
outrange خارج ازتیررس بودن
outbound cargo بار خارج از کشور
bow out باتعظیم خارج شدن
out of range که خارج از حد سیستم باشد
dead ball توپ خارج ازبازی
decivilize از تمدن خارج کردن
defenestration پرتاب به خارج پنجره
deviate from the main subject از موضوع خارج شدن
out of action از نبرد خارج شده
disseise ازتصرف خارج کردن
exoenzyme انزیم خارج سلولی
expectorate ازشش خارج کردن
extrajudicial خارج ازصلاحیت قضایی
extrajudicial confession اقرار در خارج دادگاه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com