English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
I found a hair in the soup . توی سوپ یک موبود (پیدا کردم )
Search result with all words
i am through with my work ازکارفراغت پیدا کردم
i had a quiet read فرصت پیدا کردم
Other Matches
What have I done to offend you? من چه کارت کردم؟ [من چطور تو را دلخور کردم؟]
I was keeping my fingers crossed . خدا خدا می کردم ( دعامی کردم )
I am freezing ( to death) . از سرمایخ کردم
i hid my self را پنهان کردم
i knocked at the door دق الباب کردم
iwas late دیر کردم
the trusty is that i forgot it فراموش کردم
I made a mistake . I was wrong. من اشتباه کردم
It slipped my mind. آن را فراموش کردم.
eureka >من کشف کردم <
I am late. من دیر کردم.
i asked him a question پرسشی از او کردم
I have a reservation. من قبلا رزرو کردم.
Much as I tried , I couldnt do it . I simply couldnt do it . هر چه سعی کردم نشد
i was too indulgent to him زیاد به او گذشت کردم
i managed to do it ان کار را درست کردم
I incurred a heavy loss. ضرر زیادی کردم
i made him go او راوادار به رفتن کردم
i profited by his advice از نظر او استفاده کردم
i made him go او را وادار کردم برود
What have I done to offend you? من چطور تو را ناراحت کردم؟
I've run out of petrol. بنزین تمام کردم.
i did that of my own free will این کار را کردم
i forgot all about it به کلی فراموش کردم
I invited her to lunch . I stood her a lunch . ناهار مهمانش کردم
i a the beauties of nature من از زیبائیهای طبیعت حظ کردم
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong. هر طور کردم غلط درآمد
I had a long talk with him. با ایشان مفصلا" صحبت کردم
I stayed up reading until midnight. تا نصف شب بیدارماندم ومطالعه کردم
I thought so. منم همینطور فکر کردم.
I have entangled myself with the banks . خودم را گرفتار بانک ها کردم
I was a fool ( naïve enough) to believe her . من را بگه که حرفهایش را باور کردم
If I find the time . اگر وقت کنم ( کردم )
i repaid his kindress in kind مهربانی او را عینا` تلافی کردم
i did all in my power انچه در توانم بود کردم
i did my best منتهای کوشش خود را کردم
i saw him off the premises کردم تا ازعمارت بیرون رفت
the trusty is that i forgot it حقیقا امراینست که فراموش کردم
i provided for his safety وسائل سلامت او را فراهم کردم
the two books are a like با هردو یک جور معامله کردم
Since I left school. ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
I sent him packing. دست به سرش کردم. [اصطلاح]
i stated the facts چگونگی را بدانسان که بودبیان کردم
i made him my proxy او رااز جانب خود وکیل کردم
i gave up the idea ازان خیال صرف نظر کردم
i did it only for your sake تنها به خاطرشما این کار را کردم
i did it for show برای نمایش یا فاهر ان کاررا کردم
i am & out پنج لیره اشتباه حساب کردم
I reckoned him as my friend. اورا دوست خود حساب می کردم
i waved him nearer با دست اشاره کردم که نزدیکتر بیا
Upon reflection , I realized that … دوباره که فکر کردم متوجه شدم که ...
I have settled all my accounts. همه حساب هایم را صاف کردم
I've shoveled snow all the morning. من تمام صبح برف پارو کردم.
I stayed in concealment until the danger passed. خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
I weighed myself today . امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
I had a hell of a time to fix the engine. پدرم درآمد موتور رادرست کردم
I expended all my capital on equipment. تمام سرمایه ام راصرف خرید لوازم کردم
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
I ran away lest I should be seen . فرار کردم رفتم که مبادا دیده بشوم
i owe for all my books پول همه کتابهای خود راقرض کردم
I played every trick in the book . هر کلکی را که فکر کنی سوار کردم ( زدم )
I stamped on the spider . عنکبوت رابا پایم کوبیدم ( وله کردم )
I shared out the money among four persons. پول را بین چهار نفر قسمت کردم
Did I say anything different? مگر من چیز دیگری گفتم [ادعا کردم] ؟
I stand corrected. من اشتباه کردم. [همه چیز را که گفتم پس می گیرم.]
I was a thoussand tomans out of pocket in that transaction. د رآن معامله هزارتومان هم از جیب دادم ( ضرر کردم )
The news shocked me. این خبر مرا تکان داد (هول کردم )
I have been deceived in you . درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
I accidentally locked myself out of the house. من به طور تصادفی خانه ام را روی خودم قفل کردم.
I have thought long and hard about it. خیلی عمیق و دراز مدت درباره اش فکر کردم.
i lost my a دار و ندار خود را گم کردم همه چیز از دستم رفت
i thanked him for his trouble برای زحمتی که کشیده بود ازاو سپاس گزاری کردم
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car. به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
What should I do when I get the following message: The connection to the server has failed چکاری لازم هست انجام بدهم وقتی که پیغام زیر را دریافت کردم: ارتباط با سرور میسر نمیباشد؟
in a good light پیدا
axiomatical پیدا
phenomenally پیدا
apparent پیدا
indiscernible able نا پیدا
visible پیدا
phenomenal پیدا
a rare bird کم پیدا
visibility پیدا
prosilient پیدا
i thought of you جای شما را خالی کردم همواره فکر شما را میکردم
gained پیدا کردن
find پیدا کردن
tracks پیدا کردن
tracked پیدا کردن
track پیدا کردن
averaged پیدا کردن
finder پیدا کننده
finds پیدا کردن
exposure پیدا شدن
gains پیدا کردن
average پیدا کردن
averages پیدا کردن
averaging پیدا کردن
detect پیدا کردن
turn up <idiom> پیدا شدن
detected پیدا کردن
detecting پیدا کردن
acquire پیدا کردن
detects پیدا کردن
exposures پیدا شدن
to look up پیدا کردن
raise its head پیدا شدن
smell out با بو پیدا کردن
scholastic agent شاگرد پیدا کن
to search out پیدا کردن
pin point پیدا کردن
open roof بام پیدا
to figure up پیدا کردن
to pluck up one's heart دل پیدا کردن
to pick up پیدا کردن
gain پیدا کردن
trover چیز پیدا ده
spottable پیدا کردنی
to work out something حل چیزی را پیدا کردن
get at able یافتنی پیدا کردنی
he looks malice ازسیمای او پیدا است
take to تمایل پیدا کردن به
to spring a leaguer رخنه پیدا کردن
hade تمایل پیدا کردن
take to تمایل پیدا کردن
to become a necessity لزوم پیدا کردن
in the doghouse <idiom> مشکل پیدا کردن با
To find a way out. To find a remedy. چاره پیدا کردن
converges تقارت پیدا کردن
to win fame شهرت پیدا کردن
show up <idiom> سر و کله اش پیدا می شود
to think out با فکر پیدا کردن
new discovered تازه پیدا شده
to take umbra at رنجش پیدا کردن از
preempt حق تقدم پیدا کردن
It showed on his face. از صورتش پیدا بود
primigenial نخست پیدا شده
to take a ply تمایل پیدا کردن
prove opplicable مصداق پیدا کردن
pvogenous از چرک پیدا شده
luff لنگر پیدا کردن
qualify شایستگی پیدا کردن
liaised ارتباط پیدا کردن
dampened رطوبت پیدا کردن
liaises ارتباط پیدا کردن
liaising ارتباط پیدا کردن
dampen رطوبت پیدا کردن
dampening رطوبت پیدا کردن
touts خریدار پیدا کردن
dampens رطوبت پیدا کردن
qualifies شایستگی پیدا کردن
stammer لکنت پیدا کردن
stammered لکنت پیدا کردن
stammers لکنت پیدا کردن
converging تقارت پیدا کردن
converged تقارت پیدا کردن
converge تقارت پیدا کردن
liaise ارتباط پیدا کردن
decline شیب پیدا کردن
trove چیز پیدا شده
touted خریدار پیدا کردن
touting خریدار پیدا کردن
demonetize تنزل پیدا کردن
equation of payments قاعده پیدا کردن
declining شیب پیدا کردن
shield حفاظ پیدا کردن
shields حفاظ پیدا کردن
declines شیب پیدا کردن
escrow اجرایی پیدا میکند
declined شیب پیدا کردن
come to an agreement موافقت پیدا کردن
tout خریدار پیدا کردن
to nerve oneself قوت قلب پیدا کردن
pot luck هرچه دردیگ پیدا شود
to rummage out با جستجوی زیاد پیدا کردن
respire امید تازه پیدا کردن
respired امید تازه پیدا کردن
to pick out باگوش پیدا کردن دریافتن
self born پیدا شده در نفس انسان
to make the pot boi; معاش خود را پیدا کردن
respiring امید تازه پیدا کردن
respires امید تازه پیدا کردن
radar trapping اختلال پیدا کردن رادار
to come to an understanding پیدا کردن سازش پیداکردن
to pick up فراگرفتن دوباره پیدا کردن
The mountain peak is not in sight. قله کوه پیدا نیست
shocked هول وهراس پیدا کردن
shock هول وهراس پیدا کردن
cabbage کش رفتن رشد پیدا کردن
shocks هول وهراس پیدا کردن
Fetch a doctor at once. زود یک دکتر پیدا کن بیاور
Help me find my keys. کمک کن کلیدهایم را پیدا کنم
pay dirt <idiom> زیر خاکی پیدا کردن
It I get the time . If I could spare sometime. If I round to it. اگر رسیدم( فرصت پیدا شد )
wavers فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavering فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavered فتور پیدا کردن دو دل بودن
waver فتور پیدا کردن دو دل بودن
hit on/upon <idiom> پیدا کردن چیزی که میخواهی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com