English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English Persian
kame تپه کوچک متشکله ازسنگ وخاک اب اورد متعلق بدوره یخبندان
Other Matches
ci devant متعلق بدوره سابق
subglacial وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
gabion سبد انباشته ازسنگ
dusts گرد وخاک
dusted گرد وخاک
dust گرد وخاک
The dust was laid ( settled ) . گرد وخاک نشست
Water lays the dust. آب گرد وخاک رامی خواباند
glacial یخبندان
frost یخبندان
frosts یخبندان
Ice Age دوره یخبندان
glaciology یخبندان شناسی
exclave ناحیهای که ازکشوری جداشده وخاک بیگانه انرافراگرفته باشد
frost heave تورم خاک در اثر یخبندان
frost hoil ازدیاد حجم دراثر یخبندان بادکردگی
pliocene وابسته بدوره پلیوسن
to hand down بدوره بعدانتقال دادن
triassic مربوط بدوره تریاسه
constituents ماده متشکله
constituent ماده متشکله
constituent جزء متشکله
constituents جزء متشکله
Elizabethan مربوط به بدوره ملکه الیزابت
prebubertal وابسته بدوره قبل از بلوغ
prepuberal وابسته بدوره قبل از بلوغ
mechanism اجزاء متشکله چیزی
constituent elements of crime عناصر متشکله جرم
mechanisms اجزاء متشکله چیزی
permian وابسته بدوره زمین شناسی پرمیان
postglacial وابسته بدوره بعد از عصریخ بندان
prescientific مربوط بدوره قبل از علوم جدید
precursor ماده متشکله جسم جدید
precursors ماده متشکله جسم جدید
Jacobean مربوط بدوره سلطنت جیمزاول و دوم در انگلیس
teratoma تومور متشکله از انساج مختلف جنینی
glaciology علمی که در باره تجمع برف ویخ و انجماد در دورههای یخبندان بحث میکند
mesolithic وابسته بدوره بین عصر حجر قدیم وجدید میانسنگی
mesozoic وابسته بدوره زمین شناسی بین " پرمیان " و " دوره سوم "
aeolian soil خاکی که از مواد متشکله باد تشکیل یافته است
particularism اعطا استقلال سیاسی به کشورها و اجزاء متشکله یک امپراطوری
qualitative analysis تجزیه جهت تشخیص اجزا متشکله ماده یا مخلوطی
kaolin خاک رس سفید رنگ که ماده اصلی متشکله ان سیلیکات الومینیم هیدراته است
dendrochronology دوران شناسی و مطالعه قدمت محیط از روی حلقههای متشکله در چوب درختان
federal government دولتهای متشکله یک دولت اتحادی که از نظر دول خارجی فقط واحدهای اداری مستقل تلقی می شوند
gifts ره اورد
rivals هم اورد
rivalling هم اورد
rivalled هم اورد
rivaling هم اورد
rivaled هم اورد
gift ره اورد
rival هم اورد
corrival هم اورد
moraine یخ اورد
competitor هم اورد
souvenirs ره اورد
supplementing پس اورد هم اورد
souvenir ره اورد
supplement پس اورد هم اورد
competitors هم اورد
antagonist هم اورد
antagonists هم اورد
supplements پس اورد هم اورد
flotsam اب اورد
supplemented پس اورد هم اورد
thereof=of that متعلق به ان
thereof متعلق به ان
anaclitic متعلق به
dependent متعلق
appurtenant متعلق
cracking شکستن هیدروکربورهای متشکله نفت خام و تبدیل ان به هیدروکربورهای سبکتر
presenting ره اورد اهداء
resulting دست اورد
present ره اورد اهداء
sizes بر اورد کردن
adversaries مبارز هم اورد
consequence دست اورد
jetsam کالای اب اورد
presented ره اورد اهداء
presents ره اورد اهداء
size بر اورد کردن
grievous اندوه اورد
consequences دست اورد
resulted دست اورد
result دست اورد
hereof متعلق باین
conventual متعلق بخانقاه
my متعلق بمن
heraldic متعلق به منادی
therof متعلق بان
alary متعلق به بال
adamic متعلق به ادم
hypnic متعلق بخواب
chromic متعلق به کرومیوم
arcadian متعلق به ارکاد
attached مربوط متعلق
hempen متعلق به شاهدانه
bridal متعلق بعروس
our متعلق بما
subscriber's line خط متعلق به مشترک
he brought more money باز پول اورد
opprobriously چنانکه رسوایی اورد
funnily چنانکه خنده اورد
he called his kindred together خوبشاوندان خودرافراهم اورد
annual accumulation of sediment سال اورد ته نشست
perniciously چنانکه زیان اورد
snowdrifts برف باد اورد
gruesomely چنانکه وحشت اورد
snowdrift برف باد اورد
waterside متعلق به کناردریا ساحل
acromial متعلق بنوک شانه
subscriber's loop حلقه متعلق به مشترک
archiepiscopal متعلق به اسقف بزرگ
government owned industries صنایع متعلق بدولت
eolithic متعلق به اغاز عصرسنگ
oversea متعلق بماوراء دریاها
It belongs to him personally. متعلق بشخص اوست
then متعلق بان زمان
preschool وابسته بدوره پیش کودکستان کودکستان
he brought more money قدری دیگر پول اورد
nauseant دارو و یا چیزدیگری که تهوع اورد
epispastic مشمع یاچیزدیگری که تاول اورد
accipitrine متعلق به مرغان شکاری بازمانند
non-human غیر متعلق به نژاد انسان
non human غیر متعلق به نژاد انسان
hostile متعلق به دشمن خصومت امیز
stablemate اسب مسابقه متعلق به یک گروه
epigraphical سرلوحهای متعلق به کتیبه یاسرلوحه
proprietary متعلق به ملاک وابسته به مالک
epigraphic سرلوحهای متعلق به کتیبه یاسرلوحه
alar متعلق به پیوندگاه درخت یابرگ
milch cow کسیکه باسانی میتوان پول از او در اورد
he lined up his men مردان خود را در صف اورد صف ارایی کرد
colourably چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
can one p a soul out of hell? ایاکسی میتواندبدعاروحی راازدوزخی بیرون اورد
quicquid plantatur solo , solo cedit منضمات و نمائات زمین متعلق به ان است
zoon هر یک از حیوانات منفرد متعلق به حیوان مرکب
piscary ازادی ماهیگیری در ابهای متعلق به غیر
this house belong tome این خانه متعلق بمن است
domain اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
portfolio entry قلم متعلق به موجودی اوراق بهادار
domains اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
scissors سگک از رو که فشار زیاد به کمر وارد می اورد
petty cash صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
commonest متعلق بودن به چندین نفر یا برنامه به به همه کس
commoners متعلق بودن به چندین نفر یا برنامه به به همه کس
extra atmospheric متعلق بفضای بیرون ازجو خارج الجوی
transmarine واقع در انسوی دریا متعلق به ماوراء بحار
common متعلق بودن به چندین نفر یا برنامه به به همه کس
associated company شرکتی که 05درصد سرمایه ان متعلق به دیگری است
libraries مجموعهای از برنامه یا بلاکها که متعلق به کسی هستند
privates متعلق به شخصی یا شرکتی بودن , غیر عمومی
private متعلق به شخصی یا شرکتی بودن , غیر عمومی
library مجموعهای از برنامه یا بلاکها که متعلق به کسی هستند
no man's land سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
gemmule یاخته کوچک که ازان جانورتازه پدیدمیاید غنچه کوچک
office of the future ارتباطات داده و سایر تکنولوژیهای الکترونیکی بعمل می اورد
teething ring حلقه لاستیکی مخصوص گازگرفتن کودک تا دندان در اورد
chain store فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
preatorian وابسته به متعلق گارد ویژه سربازی که جزگاردویژه است
chain stores فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
widget آلت کوچک [ابزار ] [اسباب مکانیکی کوچک]
encipher تبدیل متعلق به کد محافظت شده توسط سیستم رمز گذار
limit velocity حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
probabiliorism عقیده باینکه بهر طرف بیشتراحتمال درستی دارد بایدروی اورد
bar mitzvahs پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
an ovoviviparous animal جانوری که دردرون شکم تخم می گذاردوبچه خودرادرهمانجا ازتخم بیرون می اورد
bar mitzvah پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
pusher tractor تراکتور چرخ زنجیری که اسکریپر را هنگام خاکبرداری به حرکت درمی اورد
increments فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
increment فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
pig board تخته کوچک برای موجهای کوچک
jigger بادبان کوچک یکجور کرجی کوچک
hard contact printing چاپ تماسی که در ان هدچاپگر با نیروی محسوسی روی لایه زیرین فشار واردمی اورد
setup توپ اسان برای برگرداندن وضع گویهایی که به اسانی می توان امتیاز بدست اورد
knobble برامدگی کوچک گره کوچک
pannikin لیوان کوچک پیمانه کوچک
ethernet نوعی سیستم شبکه که امکان حمل اطلاعات سمعی و بصری را همانند داده کامپیوتری فراهم می اورد
say's law عرضه تقاضای خودرا بوجود می اورد بنابراین تعادل همواره در سطح اشتغال کامل وجود خواهدداشت
bogota نام شهری در جمهوری کلمبیای امریکا که در سال 8491 کنفرانسی در ان منعقدشد و سازمان دولتهای امریکایی را به وجود اورد
neoclassical school مکتبی که براساس ان رقابت و پیروی ازاصول حداکثرساختن مطلوبیت و سود میتواندتخصیص ایده الی از منابع رادر اقتصاد بوجود اورد
neotropical متعلق به امریکای جنوبی ونواحی گرمسیری امریکای شمالی
ecdysiast زن رامشگری که در حین رقص تکه تکه لباس خود رادرمی اورد و تقریبا عریان می رقصد
toolkit software بسته نرم افزاری که به شخص امکان توسعه کاربردهای خاص خود رابسیار ساده تر از حالتی که شخصا" تمام یک برنامه رامی نویسد فراهم می اورد
demarche بعمل می اورد . به این معنی که فرستاده ویژهای برای مذاکره درباره مطلب مورد نظر و تقدیم مدارک کتبی به ان کشور نزد وزیرامور خارجه ان می فرستد
lenz' law جریان القاء شده در یک مدار که نسبت به یک میدان مغناطیسی دارای حرکت نسبی است میدانی در جهت مخالف میدان اصلی بوجودمی اورد
applet 1-برنامههای کاربردی کوچک 2-برنامه کوچک برای بهبود کارایی برنامه کاربردی وب که توسط Activex یا برنامه جا وا تامین میشود3-
private automatic branch exchange یک سیستم تلفن سوئیچینگ خودکار خصوصی که در یک شرکت مخابرات تلفنی رافراهم می اورد و انتقال مکالمه ها را به درون شبکه تلفن عمومی یا خارج از ان کنترل میکند
Medici Mamluk rug قالی مدیسه مملوک [این فرش متعلق به قرن شانزدم میلادی می باشد که به تازگی کشف و در موزه پالازو ایتالیا نگهداری می شود و دارای سه ترنج هشت وجهی است.]
small scale طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
small-scale طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
pertain مربوط بودن متعلق بودن
appertain مربوط بودن متعلق بودن
appertained مربوط بودن متعلق بودن
appertaining مربوط بودن متعلق بودن
appertains مربوط بودن متعلق بودن
pertained مربوط بودن متعلق بودن
pertains مربوط بودن متعلق بودن
your مربوط به شما متعلق به شما
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com