English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (34 milliseconds)
English Persian
nod تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nodded تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nodding تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nods تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
Other Matches
beck سرتکان دادن
agitate تحریک کردن تکاندادن
agitates تحریک کردن تکاندادن
to give a stir to تکاندادن
We have agreed in princeple . درکل توافق کرده ایم ( توافق درکلیات )
enewal of contract by tacit agreement تجدید توافق بر اساس توافق ضمنی
masurium فلزمازوریوم بعلامت a
As a mark of respect ( esteem) . بعلامت احترام
How very odd. Well I never. چه چیزها ( بعلامت تعجب )
tellurium شبه فلز کمیابی بعلامت Te
terbium عنصر فلزی کمیاب بعلامت Tb
thallium عنصر فلزی مشتق از الومینیوم بعلامت TI
He nodded. سرش راتکان داد ( بعلامت موافقت )
come to an agreement توافق حاصل کردن
compromise توافق مصالحه کردن
compromises توافق مصالحه کردن
compromising توافق مصالحه کردن
beryllium فلز بریلیوم بعلامت Beبرنگ خاکستری فولادی
He shook his head. سرش راتکان داد (بعلامت مخالفتی ونفی )
protest flag پرچم قرمز کوچک بعلامت اعتراض راننده قایق
to come to an agreement یکدل شدن توافق حاصل کردن
hoick فریاد تازی دار بعلامت اعلام کشف مسیر شکار
white flag پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
storm warning پرچم قرمز با مرکز سیاه یا 2چراغ قرمز بعلامت باد شدید
disciplines نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
adaptations توافق
concent توافق
consenting توافق
concerts توافق
agreement توافق
coincidences توافق
adaptation توافق
bands توافق
band توافق
concert توافق
commensurability توافق
commensurableness توافق
consented توافق
concord توافق
agreements توافق
consent توافق
concurrence توافق
accord توافق
accorded توافق
accords توافق
conciliation توافق
consistency توافق
rapport توافق
to come to an understanding توافق
coincidence توافق
consents توافق
accommodations توافق
keeping توافق
accommodation توافق
settlement توافق
maladapted بی توافق
settlements توافق
analogy توافق
analogies توافق
adaption توافق سازش
plea agreement توافق مدافعه
adaptableness قابلیت توافق
maladjusted بی توافق دژسازگار
adaptiveness قوه توافق
adhesion همبستگی توافق
disconformity عدم توافق
discordance عدم توافق
dissidence عدم توافق
reciprocal agreement توافق دو جانبه
agreement of arguments توافق نشانوندها
agreement coefficient ضریب توافق
accordance وفق توافق
adaptation توافق سازش
inadaptable توافق ندادنی
adaptations توافق سازش
inharmoniousness عدم توافق
adaptable قابل توافق
disagreement عدم توافق
disagreements عدم توافق
his painting lacked repose نقاشی وی توافق
harmonometer توافق سنج
disparity عدم توافق
disparities عدم توافق
speaking with prosecutor توافق باشاکی
accompt سازگاری توافق
maladaptation عدم توافق
inconsonantly باعدم توافق
adaptability توافق سازگاری
concordat توافق دوستانه
conformable قابل توافق
consistence توافق سازگاری
consonance توافق صدا
mutual agreement توافق طرفین
reach an agreement به توافق رسیدن
understandings توافق تظر
consistency توافق سازگاری
conconancy توافق صدا
compromiser توافق کار
deals توافق تجاری
breach خطای رد یک توافق
breached خطای رد یک توافق
deal توافق تجاری
give-and-take آماده به توافق
breaches خطای رد یک توافق
collective agreement توافق جمعی
understanding توافق تظر
correspondence principle اصل توافق
basic agreement توافق اولیه
arbitration agreement توافق بر حکمیت
frame agreement توافق اولیه
master agreement توافق اولیه
skeleton agreement توافق اولیه
outline agreement توافق اولیه
modus vivendi توافق موقت
consensus توافق عام
conformation سازش توافق
maladjustment عدم توافق
unilateral agreement توافق یک جانبه
synesis توافق معانی
maladjustments عدم توافق
agreements معاهده و مقاطعهء توافق
approves توافق در مورد چیزی
inconsonance عدم توافق ناهماهنگی
discordantly از روی عدم توافق
settlement حل و فصل توافق بنگاه
variance مغایرت عدم توافق
approving توافق در مورد چیزی
agreement معاهده و مقاطعهء توافق
abidance رفتار برطبق توافق
settlements حل و فصل توافق بنگاه
conventionalization توافق با ایین و رسوم
meet someone half-way <idiom> به توافق رسیدن با کسی
consensus توافق ورضایت عمومی
plea bargain توافق مدافعه [حقوق]
adaptability قابلیت توافق و سازش
basic agreement چهارچوب توافق [حقوق]
skeleton agreement چهارچوب توافق [حقوق]
approve توافق در مورد چیزی
outline agreement چهارچوب توافق [حقوق]
frame agreement چهارچوب توافق [حقوق]
odds عدم توافق مغایرت
master agreement چهارچوب توافق [حقوق]
undertakes توافق برای انجام کاری
to settle out of court به توافق رسیدن خارج از دادگاه
undertake توافق برای انجام کاری
adequateness توافق داشتن متفق بودن
out of court settlement توافق بدون محکمه [حقوق]
undertaken توافق برای انجام کاری
acclimatization توافق بااب و هوای یک محیط
approval توافق برای استفاده از چیزی
acclimatation توافق بااب و هوای یک محیط
discommend با عدم توافق چیزی گفتن
agreement on partial payments توافق در پرداخت های قسطی
inadaptability عدم قابلیت توافق ناسازگاری
inadaptable غیر قابل توافق ناسازگار
unless otherwise agreed اگر توافق دیگری نباشد
adhering توافق داشتن متفق بودن
adheres توافق داشتن متفق بودن
collusion توافق میان فروشندگان یک کالا
adhere توافق داشتن متفق بودن
adhered توافق داشتن متفق بودن
contract note سند مقاطعه توافق نامه
break خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
breaks خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
arguments بحث در باره چیزی بدون توافق
agreed value policy بیمه نامه با ارزش توافق شده
pre آنچه قبلا توافق شده است
pre- آنچه قبلا توافق شده است
private treaty معامله کالا یا توافق فروشنده وخریدار
argument بحث در باره چیزی بدون توافق
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
presentation layer کدها و تقاضاهای شروع و خاتمه اتصال توافق می :ند
unless otherwise agreement مگر به ترتیب دیگری توافق شده باشد
plea deal [between Prosecution and Defense] توافق مدافعه [بین دادستان و وکیل دفاع]
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
fashionableness توافق بارسم وایین معمول مطابقت باسبک روز
deal قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
deals قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
packages توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
pack توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
service توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
packaged توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
concerted action عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
serviced توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com