English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 148 (8 milliseconds)
English Persian
schoolwork تکلیف شبانه دانشجو
Other Matches
black out حرکت با چراغ جنگی در شب خاموشی شبانه استتار شبانه
declaration of trust افهارنامه تکلیف به قبض افهارنامهای که ناقل به منتقل الیه یا مصالح به متصالح میدهد و در ان به او تکلیف میکند که اداره مورد انتقال یا مال الصلح رابه عهده بگیرد و ان را قبض کند
parlour boarder شاگرد شبانه روزی که نزدخانواده رئیس شبانه روزی زندگی میکند
to live en pension شبانه روزی شدن درمهمانخانه شبانه روزی زندگی کردن
cadet دانشجو
midshipman دانشجو
students دانشجو
cadets دانشجو
student دانشجو
collegian دانشجو
midshipman's hitch گره دانشجو
college admission tests آزمونهای پذیرش دانشجو
placement تعیین دانشپایه دانشجو از روی امتحان
placements تعیین دانشپایه دانشجو از روی امتحان
night vision دیدبانی در شب دید شبانه دیدبانی شبانه
abeyant abeyance بی تکلیف
abeyant بی تکلیف
offhanded بی تکلیف
offhandedly بی تکلیف
assignments تکلیف
duty تکلیف
assignment تکلیف
responsibility تکلیف
at a loss what to do لا تکلیف
tasks تکلیف
task تکلیف
imposition تکلیف
responsibilities تکلیف
full age سن تکلیف
at fault بی تکلیف
homework تکلیف خانه
how shall we proceed تکلیف چیست
exercize تمرین تکلیف
interrupted task تکلیف ناتمام
at a loss what to do بلا تکلیف
impone تکلیف کردن
fall into abeyance بی تکلیف ماندن
he is at a loose end بی تکلیف است
tasks کار تکلیف
unfinished task تکلیف ناتمام
unaffected بی تکلیف صمیمی
referenda کسب تکلیف
referendum کسب تکلیف
referendums کسب تکلیف
Where do you stand ?What am I Supposed to do ? تکلیف من چیست ؟
task oriented تکلیف گرا
task analysis تحلیل تکلیف
subadult نزدیک سن تکلیف
qualification قید تکلیف
task کار تکلیف
pendant بی تکلیف ضمیمه شده
pendants بی تکلیف ضمیمه شده
processes تکلیف به حضور کردن
process تکلیف به حضور کردن
low level task تکلیف سطح پایین
To ask for instructions (directives). کسب تکلیف کردن
It was required of me . They imposed it on me . آنرا به من تکلیف کردند
nocturnal شبانه
nocturnally شبانه
nightly شبانه
assignments تکلیف درسی و مشق شاگرد
To do (perform) ones duty. تکلیف خود را انجام دادن
assignment تکلیف درسی و مشق شاگرد
pavor nocturnus وحشت شبانه
vespertinal شبانه عشایی
vespertine مربوط به شب شبانه
moonshiner قاچاقچی شبانه
nightlife تفریحات شبانه
night school اموزشگاه شبانه
night schools اموزشگاه شبانه
round-the-clock شبانه روزی
night interception رهگیری شبانه
night interception کمین شبانه
burglarizes شبانه دزدیدن
night landing فرود شبانه
nighttide جزر و مد شبانه
night operations عملیات شبانه
night order دستور شبانه
night order دستورات شبانه
burglarizing شبانه دزدیدن
nocturnal prayer نماز شبانه
nocturnal نمایش شبانه
quotidian شبانه روزی
hostel شبانه روزی
overnight در مدت یک شب شبانه
circadian شبانه روزی
cracksman دزد شبانه
d. and night شبانه روز
night and day شبانه روز
hostels شبانه روزی
burglarize شبانه دزدیدن
he went by night شبانه رفت
burglarized شبانه دزدیدن
hostelry شبانه روزی
To settle the issue one way or the other. تکلیف کاری راروشن ( یکسره ) کردن
they overtax our strength بما تکلیف میکنند که زیادنیروی خودرابکاراندازیم
to put one's affairs in order [to settle one's business] تکلیف کار خود را روشن کردن
watch and ward حق نگهبانی روزانه و شبانه
nightlife شرکت در تفریحات شبانه
first post شیپور خبر شبانه
boarder شاگرد شبانه روزی
boarders شاگرد شبانه روزی
circadian rythm ریتم شبانه روزی
hosteler مقیم شبانه روزی
moonlight fliting اسباب کشی شبانه
floorshow نمایش باشگاههای شبانه
infrared viewer دوربین دیدبانی شبانه
night شب هنگام برنامه شبانه
battle lights چراغ خاموشی شبانه
nights شب هنگام برنامه شبانه
night interception استراق سمع شبانه
boarding schools اموزشگاه شبانه روزی
boarding school اموزشگاه شبانه روزی
nocturn سحر خوانی شبانه
se'nnight یکهفته هفت شبانه روز
sennight یکهفته هفت شبانه روز
friars lantern روشنایی شبانه بر روی باطلاق
witch moth پروانه بید شبانه شب پره
night cap گشتی رزمی هوایی شبانه
night line ریسمان ماهی گیری شبانه
boarding مهمانخانه شبانه روزی پانسیون
public school دبیرستان شبانه روزی مدرسه عمومی
whippoorwill مرغ شبانه پشه خوارمشرق امریکا
to keep somebody on tenterhooks <idiom> کسی را بلا تکلیف [معلق] نگه داشتن [اصطلاح روزمره]
to have somebody on the hook <idiom> کسی را بلا تکلیف [معلق] نگه داشتن [اصطلاح روزمره]
to keep somebody in suspense <idiom> کسی را بلا تکلیف [معلق] نگه داشتن [اصطلاح روزمره]
to let somebody dangle <idiom> کسی را بلا تکلیف [معلق] نگه داشتن [اصطلاح روزمره]
To do something prefunctorily. برای رفع تکلیف ( از سر باز کردن ) کاری راانجام دادن
honky tonk محل رقص یا کلوپ شبانه ارزان قیمت
night clothes لباس خواب جامه شبانه برای تو خانه
starlight scope دوربین دید شبانه با استفاده از نور ستارگان
serenaded ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
serenades ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
serenading ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
serenade ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
juniorate مدرسه شبانه روزی متوسطه محصلین دو ساله مقدماتی یسوعیون
cover charge مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
cover charges مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
ignisfatuus روشنایی شبانه بر روی زمینهای باتلاقی که تصور میرفت ازاحتراق گازهای باتلاقی بوجودمیاید
vigil گشت زدن در شب گشت و هشیاری و مراقبت شبانه
vigils گشت زدن در شب گشت و هشیاری و مراقبت شبانه
estate in remainder ملک معلق عبارت از ان است که شناسایی قانونی یک ملک منوط و موکول به تعیین تکلیف ملک دیگر باشد
youth hostels شبانه روزی جوانان مهمانسرای جوانان
youth hostel شبانه روزی جوانان مهمانسرای جوانان
to fly with the owl کارهای شبانه کردن شبگردی کردن
pend معوق بودن بی تکلیف بودن
dead hours ساعات خاموشی در شب ساعات خاموشی شبانه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com