English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (26 milliseconds)
English Persian
to piece out تیکه تیکه درست کردن
Other Matches
mosic تیکه تیکه بهم پیوستن
to sell in lots تیکه تیکه فروختن
lumped تیکه
lump تیکه
crumpet تیکه
torn to ribbons تیکه تیکه
godet تیکه
crumpets تیکه
lumps تیکه
nub or nubble تیکه
patched تیکه تیکه
morceau تیکه
in pieces تیکه تیکه
dishy تیکه
snippel تیکه
spills تیکه کاغذ
tonic accent تیکه صدا
spilled تیکه کاغذ
spillikin تیکه چوب
spilling تیکه کاغذ
spill تیکه کاغذ
pole mast دکل یک تیکه
to piece a rope تیکه سر طناب دادن
to piece a garment جامهای را با تیکه بزرگترکردن
to piece a garment تیکه سر جامهای دادن
to wear motley چهل تیکه پوشیدن
made or built up mast دگل چند تیکه
orthotone که ازخود دارای تیکه باشد
piece deresistance مثلا تیکه بزرگی از گوشت
It is only a scrap of paper . یک تیکه ورق پاره است
torsel تیکه چوب در دیوارکه سرتیرروی ان قرارمیگیرد
spalls تیکه سنگ که بمصرف پرکردن میرسد
pipe light تیکه چوبی که با ان پیپ یاچپق را اتش میزنند
tempered درست ساختن درست خمیر کردن
tempers درست ساختن درست خمیر کردن
temper درست ساختن درست خمیر کردن
intersections تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
coincidence function تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
meets تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersection تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meet تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
and تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
join تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joins تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joined تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
OR function تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
conjunction تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
unions تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
conjunctions تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
assertion 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
union تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
false 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
disjunction تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
alternation تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
gather و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gathered و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to pattern out ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
dresses لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
labourvt بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
dress لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
builds درست کردن
to cleanvp درست کردن
make درست کردن
build درست کردن
to put to rights درست کردن
makes درست کردن
set right درست کردن
trims درست کردن
buildings درست کردن
trim درست کردن
trimmest درست کردن
to fix up درست کردن
set in order درست کردن
weaves درست کردن
fashion درست کردن
weave درست کردن
fashioned درست کردن
fashioning درست کردن
fashions درست کردن
redd درست کردن
to set to rights درست کردن
to put in to shape درست کردن
fix up درست کردن
adapt درست کردن
correct درست کردن
gully درست کردن
corrects درست کردن
indite درست کردن
to set درست کردن
clean درست کردن
make up درست کردن
cleaned درست کردن
cleanest درست کردن
cleans درست کردن
fettle درست کردن
to set in order درست کردن
concocts درست کردن
concocting درست کردن
concocted درست کردن
concoct درست کردن
gullies درست کردن
gulleys درست کردن
correcting درست کردن
to get up درست کردن
shapes درست کردن
manufactured درست کردن
to erect into درست کردن از
fabricates درست کردن
shape درست کردن
manufacture درست کردن
to sct aright درست کردن
fabricating درست کردن
manufactures درست کردن
fabricated درست کردن
fabricate درست کردن
to riven laths یا درست کردن
judiciousness قضاوت درست تشخیص درست
to adapt [to] جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
mends درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
manipulates با استادی درست کردن
manipulated با دست درست کردن
team دسته درست کردن
exacted تحمیل کردن بر درست
image erection درست کردن تصویر
exacts تحمیل کردن بر درست
manipulates با دست درست کردن
to manufacture [into] ساختن [درست کردن] [به]
manipulated با استادی درست کردن
hedges خاربست درست کردن
re form دوباره درست کردن
pond حوض درست کردن
ponds حوض درست کردن
dresses درست کردن لباس
manipulate با استادی درست کردن
hedge خاربست درست کردن
hedged خاربست درست کردن
frame پاپوش درست کردن
manipulate با دست درست کردن
scrambles املت درست کردن
dress درست کردن لباس
teams دسته درست کردن
recondition دوباره درست کردن
reconditions دوباره درست کردن
railroads پاپوش درست کردن
railroad پاپوش درست کردن
die sink خزینه درست کردن
to word up کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
orthoepy فن درست تلفظ کردن
roughcast اجمالا درست کردن
to mill flour ارد درست کردن
to weave a plot دوزوکلک درست کردن
blow down بافوت درست کردن
dowel میخچه درست کردن
reconditioned دوباره درست کردن
vint درست کردن یا ریختن
To put things straight(right). کارها را درست کردن
strike off بی زحمت درست کردن
scramble املت درست کردن
scrambled املت درست کردن
exact تحمیل کردن بر درست
stage craft فن درست کردن نمایش
scrambling املت درست کردن
corn popping درست کردن چس فیل
to make something چیزی را درست کردن
to toss up زود درست کردن
make درست کردن ساختن اماده کردن
To do up the room. اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
makes درست کردن ساختن اماده کردن
to touch off با شتاب درست کردن زودرسم کردن
repaired درست کردن جبران کردن تعمیر
repair درست کردن جبران کردن تعمیر
be the spitting image of someone <idiom> درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
organises تشکیلات دادن درست کردن
he is blowing glass شیشه را با فوت درست کردن
vaults گنبد یاطاق درست کردن
vault گنبد یاطاق درست کردن
to hammer out ساختن بکوشش درست کردن
organizing تشکیلات دادن درست کردن
spells املاء کردن درست نوشتن
organizes تشکیلات دادن درست کردن
organize تشکیلات دادن درست کردن
organising تشکیلات دادن درست کردن
top a gap رخنهای راگرفتن درست کردن
spelled املاء کردن درست نوشتن
spell املاء کردن درست نوشتن
agrees ترتیب دادن درست کردن
to put up ones hair مویاگیس خودرازنانه درست کردن
geometrize با قواعد هندسی درست کردن
extemporising بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
agreeing ترتیب دادن درست کردن
rig با خدعه وفریب درست کردن
extemporises بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
agree ترتیب دادن درست کردن
orthopaedy فن درست کردن انامهای ناقص
extemporised بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporize بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to play up درست و حسابی بازی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com