Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
ageing
ثابت شدن رنگ در اثر گذشت زمان و تحت تاثیر اکسیژن موجود در هوا
Other Matches
lapsing
گذشت زمان
time span
گذشت زمان
time period
گذشت زمان
lapse
گذشت زمان
period/stretch/lapse of time
گذشت زمان
lapses
گذشت زمان
period
گذشت زمان
With passage of time .
با گذشت زمان
to try to stop the march of time
تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
age hardening
سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
In the fullness lf time .
به موقع خود ( به موقع مقرر همگام با گذشت زمان )
non uniformal surfacee
سطح نایکنواخت
[ذرتی بودن سطح فرش در اثر پرداخت ناموزون اولیه و یا پاخوردگی با گذشت زمان.]
real time
سیستمی که زمان پردازش آن بسیار مهم است و میتواند منبع داده را تحت تاثیر قرار دهد
oxygen convertor
مبدل اکسیژن مایع به اکسیژن گازی در سیستمهای تنفسی
fixed time call
مکالمه در زمان معین و ثابت
oxygenize
با اکسیژن ترکیب کردن اکسیژن زدن
maximal oxygen consumption per minute
حداکثر اکسیژن مصرفی دردقیقه بیشینه اکسیژن مصرفی در دقیقه
fixes
استفاده از نوک خواندن و نوشتن ثابت جداگانه روی هر شیار دیسک تا زمان دستیابی کوتاه شود
fix
استفاده از نوک خواندن و نوشتن ثابت جداگانه روی هر شیار دیسک تا زمان دستیابی کوتاه شود
polymorph
عضو یا موجود چند شکلی موجود زنده ایکه چندین مرحله تغییر ودگردیسی داشته باشد
current ratio
نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
deoxygenate
اکسیژن گیری کردن از فاقد اکسیژن کردن
maximal oxygen uptake
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal aerobic power
بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
maximal oxygen consumption
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
implied malice
سوء نیتی است که به موجب نشانههای موجود در قانون درصورت سرزدن اعمال خاص از فرد و یا به وجود امدن شرایط خاص در موضوع موجود فرض میشود
static employment
کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
static test
ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
fixed capital
سپرده ثابت اموال ثابت یکان
retardation
[افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین]
[در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
standing order
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing orders
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
ungenerous
بی گذشت
forgave
از ... گذشت
illiberal
بی گذشت
forgiveness
گذشت
passing
در گذشت
forgivingness
گذشت
forbearingly
با گذشت
forbearing
با گذشت
amnesties
گذشت
uncharitable
بی گذشت
unforgiving
بی گذشت
big-hearted
با گذشت
generously
یا گذشت
amnesty
گذشت
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
pardoning
امرزش گذشت
waive
گذشت کردن از
with each passing year
با گذشت هر سال
waived
گذشت کردن از
tolerances
مرز گذشت
forbearingly
از روی گذشت
obituary
اگهی در گذشت
time is up
وقت گذشت
forbear
گذشت کردن
time lapse
گاه گذشت
tolerance
مرز گذشت
obituaries
اگهی در گذشت
it crossed my mind
بخاطری گذشت
pardoned
امرزش گذشت
pardon
امرزش گذشت
pardons
امرزش گذشت
remission
گذشت تخفیف
remittal
گذشت پرداخت
I had an awful time .
به من خیلی بد گذشت
remissive
گذشت کننده
intolerant
بی گذشت متعصب
it is all up
گذشت ورفت
forbears
گذشت کردن
waives
گذشت کردن از
circuits
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
got through (the bill got through the ma
لایحه از مجلس گذشت
reentry point
نقطه باز گذشت
generosity
<adj.>
گذشت
[صفت اخلاقی]
last sunday
همین یکشنبه که گذشت
i was too indulgent to him
زیاد به او گذشت کردم
We had a very rough time.
نه ما خیلی سخت گذشت
We had a lovely ( nice ,enjoyable ) time .
به ما خیلی خوش گذشت
Many years passed .
چندین سال گذشت
We had a very enjoyable time .
به ما خیلی خوش گذشت
the bill got throught the majlis
لایحه از مجلس گذشت
oxygen carrier
اکسیژن بر
empyreal air
اکسیژن
oxybiont
اکسیژن زی
oxygen
اکسیژن
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
close call/shave
<idiom>
خطراز بیخ گوشش گذشت
It has been a very enjoyable stay.
در اینجا به من خیلی خوش گذشت.
My holiday did me a world of good.
درتعطیلات یک دنیا به من خوش گذشت
remise
انتقال دادن گذشت کردن
oxygenating
اکسیژن زدن
oxygen deficit
کسر اکسیژن
oxygenize
با اکسیژن امیختن
oxygen extraction
جذب اکسیژن
atmospheric oxygen
اکسیژن هوا
oxygenization
اکسیژن دهی
oxygenation
امیزش با اکسیژن
oxygenation
اکسیژن زنی
oxygenation
ترکیب با اکسیژن
oxygenates
اکسیژن امیختن
oxyacetylene welding
جوش اکسیژن
oxygenate
اکسیژن زدن
oxygenate
اکسیژن امیختن
oxygenated
اکسیژن زدن
oxygen cylinder
مخزن اکسیژن
oxygen cylinder
سیلندر اکسیژن
oxygen debt
بدهی اکسیژن
oxygen debt
وام اکسیژن
oxygen deficit
کمبود اکسیژن
oxygenated
اکسیژن امیختن
oxygenates
اکسیژن زدن
oxidization
ترکیب با اکسیژن
anoxia
کمبود اکسیژن
liquid oxygen
اکسیژن مایع
oxygen
اکسیژن دار
oxygenating
اکسیژن امیختن
oxygen ration
نسبت اکسیژن
deoxidate
بی اکسیژن کردن
liquid exygen
اکسیژن مایع
acidity coefficient
نسبت اکسیژن
steno oxibiant
اکسیژن کم تاب
lox
اکسیژن مایع
deoxidation
اکسیژن گیری
oxygen
گاز اکسیژن
oxidation
ترکیب با اکسیژن
deoxygenation
اکسیژن زدایی
acidic oxide
اکسیژن اسیدی
deoxidize
بی اکسیژن کردن
sampled
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sample
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
we had a good time
خوش گذشت وقت خوشی داشتیم
I stayed in concealment until the danger passed.
خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
oxyacid
اسید اکسیژن دار
oxide
ماده شیمیایی از اکسیژن
oxygen acid
اسید اکسیژن دار
rebreather
سیستم اکسیژن مداربسته
aqualungs
دستگاه تنفس اکسیژن
oxides
ماده شیمیایی از اکسیژن
aqualung
دستگاه تنفس اکسیژن
volcanize
جوش اکسیژن زدن
oxyhydrogen
اکسیژن امیخته به ایدروژن
oxidizes
با اکسیژن ترکیب کردن
oxidising
با اکسیژن ترکیب کردن
oxidises
با اکسیژن ترکیب کردن
oxidised
با اکسیژن ترکیب کردن
oxidize
با اکسیژن ترکیب کردن
acetylene oxygen flame
شعله استیلن اکسیژن
oxidizing
با اکسیژن ترکیب کردن
eudiometry
سنجش اکسیژن هوا
hypoxia
کاهش اکسیژن بافت
chemical oxygen demand
نیاز شیمیایی اکسیژن
hypoxemia
کاهش اکسیژن بافت
c.o.d
نیاز شیمیایی به اکسیژن
maxvo
بیشینه اکسیژن مصرفی
maxvo
حداکثر اکسیژن مصرفی
snows of yesteryear
[water under the bridge]
<idiom>
هر چه گذشت گذشته.
[غیر قابل تغییراست]
[اصطلاح]
hypoxia
کمبود اکسیژن در بافتهای بدن
biochemical oxygen demand
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
deoxidize
از صورت ترکیبی با اکسیژن دراوردن
b.o.d
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
biological oxygen demand
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
nitrous acid
اسیدی که کمتراز تیزاب اکسیژن دارد
tetroxide
ترکیب دارای چهار اتم اکسیژن
acyl oxygen fission
گسسته شدن پیوند اسیل-اکسیژن
oxidation
عمل ترکیب اکسیژن با جسم دیگری
monoxide
اکسیدی که اکسیژن وفلز ان برابر باشد
access time
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
standing
ثابت دستورالعمل ثابت
to turn the corner
<idiom>
بهبود یافتن پس از گذشت مرحله دشواری یا بحرانی
[اصطلاح روزمره]
present
زمان حاضر زمان حال
seek time
زمان جستجو زمان طلب
presents
زمان حاضر زمان حال
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
presenting
زمان حاضر زمان حال
presented
زمان حاضر زمان حال
arrivals
زمان حضور زمان رسیدن
arrival
زمان حضور زمان رسیدن
The room is stuffy.
هوای اتاق سنگین است (کمبود اکسیژن)
protoxide
ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد
vulcanization
حرارت زیاد جوش اکسیژن لاستیک وفلزات
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
continuous flow oxygen system
سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت پیوسته میباشد
oxyhydrogen blowpipe
بوری زرگری که دران اکسیژن و ایدروژن با هم امیخته میشوند
isatin
رنگ قرمزی که از ترکیب نیل با اکسیژن بدست می اید
ozone
نوعی اکسیژن ابی کمرنگ گازی و تغییر گرای
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
steadies
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steady
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadying
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com