Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
specific rate constant
ثابت ویژه سرعت
Other Matches
variable ratio
گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
rate constant
ثابت سرعت
velocity factor
ثابت سرعت
constant speed
سرعت ثابت
velocity constant
ثابت سرعت
constant speed motor
موتور با سرعت ثابت
constant speed regulation
تنظیم با سرعت ثابت
reaction rate of constant
ثابت سرعت واکنش
floating
UPC ویژه که میتواند روی اعداد اعشاری به سرعت عملیات انجام دهد
rate joystick
سکان هدایتی با سرعت ثابت حرکت مکان نما
idiosyncrasies
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
idiosyncrasy
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
variable displacement pump
پمپ سیالی که برونده ان درطیف وسیعی با ثابت ماندن سرعت چرخش تغییر میکند
constant displacement pump
پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
to watch for certain symptoms
توجه کردن به نشانه های ویژه
[علایم ویژه مرض ]
special interest groups
گروههایی با علاقه ویژه گروه مشترک المنافع ویژه
specialities
کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
speciality
کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
specialty
کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
idiocrasy
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه
static employment
کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
fixed capital
سپرده ثابت اموال ثابت یکان
static test
ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
speed ring
طوقه تطبیق سرعت توپ پدافند هوایی طبله سرعت نما
combined speed indicator
عقربه نشان دهنده سرعت علمی و عملی سرعت نمای مرکب
inflow ratio
نسبت سرعت واقعی رتورکرافت به سرعت محیطی نوک تیغه ها
indicated airspeed
سرعت تعیین شده بوسیله سرعت نمای هواپیما
burning rate
سرعت سوزش مهمات یا خرج سرعت مصرف سوخت
drags
وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
dragged
وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
drag
وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
tachometer
اندازه گیر سرعت چرخش سرعت سنج
rate of flame propagation
سرعت پخش شدن شعله سرعت احتراق
machine number
عدد نسبت سرعت هواپیما به سرعت صوت
true air speed
سرعت حقیقی هواپیما یا سرعت تنظیم شده ان
praetorial
متعلق به گارد ویژه سربازی که جز گارد ویژه است
rate of pouring
سرعت سیلان سرعت جاری شدن
muzzle velocity
سرعت دهانهای سرعت اولیه گلوله
standing order
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing orders
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
inputted
فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
input
فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
support
CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
chocked nozzle
خروجی موتور جت که سرعت جریان گازهای خروجی دران به سرعت صوت رسیده است
subsonic
با سرعت کمتر از سرعت صوت
accelerates
سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerate
سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerating
سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerated
سرعت دادن سرعت گرفتن
mach hold
بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
dragger
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
sampled
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sample
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
zero wait state
که آن قدر سریع است که با سرعت قط عات دیگر در کامپیوتر کار میکند و نیاز نیست به صورت مصنوعی سرعت آن کم شود یا وضعیت انتظار درج شود
transonic
سرعت سیال بین مافوق صوت و زیر سرعت صوت
air plot wind velocity
سرعت باد در مسیر هواپیما سرعت باد محاسبه شده
cut off velocity
سرعت موشک در لحظه جداشدن موتور سرعت صعودنهایی موشک
standing
ثابت دستورالعمل ثابت
fasts
وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fastest
وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fasted
وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fast
وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
airspeed
سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
airspeeds
سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
declared speed
سرعت اعلام شده به ناوگان سرعت استاندارد ناوگان
steadiest
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steady
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadying
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
supersonic
هواپیمای مافوق سرعت صوت با سرعت مافوق سرعت صوت
command speed
سرعت تعیین شده هواپیما سرعت پیش بینی شده برای هواپیما
ground speed
سرعت دویدن هواپیما در روی باند سرعت دویدن روی باند سرعت گرفتن هواپیما روی زمین
aircraft block speed
سرعت خالص هواپیما سرعت هواپیما از نظرتئوریکی
sustained rate
سرعت حرکت مداوم سرعت تکرار مداوم
dragstrip
مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
dragway
مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
fixes
ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fix
ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
calibrated air speed
سرعت هوایی تنظیم شده سرعت تنظیم شده هواپیما
fast
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fastest
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
isotach
خطوط میزان منحنی سرعت جریان اب خطوط جریان هم سرعت
fasts
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasted
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
decelerate
از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerated
از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
high speed
با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
decelerates
از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerating
از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
special
ویژه
extra special
ویژه
peculiar
ویژه
expert
ویژه گر
paticular
ویژه
extra
<adj.>
ویژه
experts
ویژه گر
special
<adj.>
ویژه
idiocrasy
ویژه
privilege
حق ویژه
special character
ویژه
net
ویژه
nets
ویژه
nett
ویژه
specific
ویژه
particulars
ویژه
particular
ویژه
adhoc
ویژه
specialists
ویژه گر
specific humidity
نم ویژه
priviege
حق ویژه
prerogatives
حق ویژه
specialist
ویژه گر
prerogative
حق ویژه
expressing
ویژه
express
ویژه
specifics
ویژه
specially
ویژه
expressed
ویژه
expresses
ویژه
monographs
ویژه نگاشت
monograph
ویژه نگاشت
special drawing right
حق برداشت ویژه
net profit
سود ویژه
life guard
هنگ ویژه
special passport
پاسپورت ویژه
special duty
کار ویژه
special party
گروه ویژه
monocular
ویژه یک چشم
special drawing rights
حق برداشت ویژه
prerogatived
دارای حق ویژه
monkish
ویژه راهبان
garb
پوشاک ویژه
singular matrix
ماتریش ویژه
self weight
ویژه وزن
preceptorial
ویژه اموزگاری
resistivity
مقاومت ویژه
proper function
ویژه تابع
proper volume
ویژه حجم
quantum state
ویژه حالت
relative density
گرانی ویژه
singular matrix
ماتریس ویژه
praetorian guard
گارد ویژه
special agreement
قرارداد ویژه
dead weights
ویژه وزن
dead weight
ویژه وزن
experts
ویژه کار
special deposits
سپردههای ویژه
special character
دخشه ویژه
physiologists
ویژه گر فیزیولوژی
special case
مورد ویژه
special bastard
حرامزاده ویژه
expert
ویژه کار
particular lien
حق حبس ویژه
penologist
ویژه گر کیفرشناسی
physiologist
ویژه گر فیزیولوژی
regiospecific
جهت ویژه
standing orders
اوامر ویژه
idiom
تعبیر ویژه
idioms
زبان ویژه
idioms
تعبیر ویژه
speciality
ویژه گری
specialities
ویژه گری
acoustician
ویژه گر اواشنود
prerogatives
دارای حق ویژه
prerogatives
حق یا امتیاز ویژه
prerogative
دارای حق ویژه
prerogative
حق یا امتیاز ویژه
lineaments
نشان ویژه
lineament
نشان ویژه
body guard
هنگ ویژه
byelaw
قانون ویژه
idiom
زبان ویژه
standing order
اوامر ویژه
morbid
ویژه ناخوشی
booth
جای ویژه
booths
جای ویژه
zoologist
ویژه گرجانورشناسی
versions
شرح ویژه
version
شرح ویژه
characteristics
نشان ویژه
rarely
بااستادی ویژه
specific gravities
گرانی ویژه
specific gravity
گرانی ویژه
juveniles
ویژه نو جوانان
juvenile
ویژه نو جوانان
nutritionists
ویژه گر تغذیه
nutritionist
ویژه گر تغذیه
bylaw
قانون ویژه
cariologist
ویژه گر قلب
characteristic function
ویژه تابع
specializing
ویژه گری
specializes
ویژه گری
specialize
ویژه گری
specialising
ویژه گری
specialises
ویژه گری
lingoes
زبان ویژه
lingo
زبان ویژه
characteristically
نشان ویژه
indicium
نشانه ویژه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com