English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 159 (9 milliseconds)
English Persian
drive displacement جابه جایی سائق
Other Matches
transposition جابه جایی
translocation جابه جایی
shifts جابه جایی
shifted جابه جایی
shift جابه جایی
displacement جابه جایی
locomotion جابه جایی حرکتی
synesthesia جابه جایی حسی
displacement of affect جابه جایی عاطفه
transposition of affect جابه جایی عاطفه
locomotor behavior رفتار جابه جایی
synaesthesia جابه جایی حسی
exchanging جابه جایی داده بین دو محل
exchanges جابه جایی داده بین دو محل
exchanged جابه جایی داده بین دو محل
exchange جابه جایی داده بین دو محل
rug delivery [جابه جایی و حمل فرش به محل خرید یا فروش]
dump جابه جایی داده از یک وسیله یافضای ذخیره سازی به چاپگر
drives سائق
drive سائق
drive reduction کاهش سائق
drive stimulus محرک سائق
activity drive سائق فعالیت
exploratory drive سائق کاوش
drive arousal برانگیختگی سائق
maternal drive سائق مادری
secondary drive سائق ثانوی
visceral drive سائق احشایی
social drive سائق اجتماعی
primary drive سائق نخستین
hunger drive سائق گرسنگی
drive channelling راه گزینی سائق
transposition جابه جا سازی
referred pain درد جابه جا شده
undercutting of commutator تراشیدن جابه جاگر
referred sensation احساس جابه جا شده
dialectic materialism دیالکتیک مادی مبتنی بر قبول جبرتاریخ به عنوان یک سائق عمده وقایع
inopportuneness بی جایی
inopportunity بی جایی
n tuple N جایی
minx زن هر جایی
charnel house جایی که
wherever جایی که
someplace جایی
someplace یک جایی
scratch where it itches هر جایی را که میخاردبخارانید
from the outside از خارج [از جایی]
gas log جایی که گازمیسوزد
banal همه جایی
immutability پا بر جایی ثبات
commonplace همه جایی
drop by <idiom> بازدید از کسی با جایی
to hunker down in a place در جایی پناه بردن
somewheres یک جایی دریک محلی
stand clear جایی را ترک کردن
attender شخص حاضر در جایی
to go about ازجایی به جایی رفتن
to induct into a seat در جایی برقرار کردن
to install oneself in a place در جایی برقرار شدن
come from <idiom> بومی جایی بودن
I have no place (nowhere) to go. جایی ندارم بروم
make a beeline for something <idiom> با عجله به جایی رفتن
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
Somewhere in the darkness جایی در میانی تاریکی
somewhere یک جایی دریک محلی
p.of the ways جایی که بایدیکی ازچندچیزرابرگزید
to stay overnight مدت شب را [جایی] گذراندن
lie in wait <idiom> جایی قیم شدن
rettery جایی که بذرک را می خیسانند
to stay away from something دور ماندن از چیزی یا جایی
rotation about ... دوران دور ... [محوری یا جایی]
to stay away from something اجتناب کردن از چیزی یا جایی
strict enclosure انزوای سخت [در آن حالت یا جایی]
to admit sombody [into a place] راه دادن کسی [به جایی]
to tow a vehicle [to a place] یدکی کشیدن خودرویی [به جایی]
on good turn deserves another کاسه جایی رودکه بازاردقدح
i took up where he left از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
boarding houses جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
boarding house جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
berthing جایی که قایق به لنگربسته میشود
berths جایی که قایق به لنگربسته میشود
to the best of ones ability تا جایی که کسی توان آن را دارد
lomomote از جایی بجایی حرکت کردن
break fresh ground <idiom> از راهی تازه به جایی رسیدن
parting of the ways جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
berthed جایی که قایق به لنگربسته میشود
berth جایی که قایق به لنگربسته میشود
i am at my wit's end دیگر عقلم به جایی نمیرسد
tourist trap <idiom> جایی که جذب توریست میکند
get out from under <idiom> از جایی که شخص دوست نداردفرارکند
out of one's element <idiom> جایی که به شخص تعلق ندارد
to keep the ball moving توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
bone-house [جایی برای نگهداری استخوان مردگان]
to send home به خانه [از جایی که آمده اند] برگرداندن
where no human foot can tread جایی که پای ادمیزاد بدان نمیرسد.
to head back برگشتن [از جایی که دراصل آمده اند]
to languish پژولیدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
to turn back برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
plate rack جایی که بشقاب هامی گذارندخشک شود
there is time and place for everything <proverb> هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد
to turn around برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
to let the ball do the work توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
to bar somebody from entering the place مانع کسی وارد جایی شدن
Mind your head! مواظب سرت باش! [که به جایی نخورد]
stamping grounds <idiom> پاتق ،جایی که شخص بیشتراوقاتش را آنجاست
to skive off early [British English] با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
to decamp با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
carry حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carrying حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
to languish هرز رفتن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
to languish فاسد شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
carried حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
tie down <idiom> منع کردنکسی درانجام کاری یارفتن به جایی
pentarch یکی از پنج تن مردمی که در جایی حکومت کنند
carries حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
to languish ضایع شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
souvenir یادگاری [وقتی که کسی از جایی با خود می آورد]
an accessible place جایی که راه یافتن بدان ممکن است
One good turn deserves another . کاسه جایی رود که باز آید قدح
breeding grounds جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
to retire from [to] a place از [به] جایی کناره گیری کردن [یا منزوی شدن]
breeding ground جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
bone dry جایی که نوشیدن مواد الکلی در آن قدغن است
to ride on the bus سوار اتوبوس شدن [برای رفتن به جایی]
varicosity جایی که چند سیاهرگ گشاد شده باشند
to a in باجرات وبابیم مخاطره به جایی داخل شدن
picklock دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
intruder دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
burglar دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
cat burglar دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
housebreaker دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
The library is the obvious place for the after-dinner hours. کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است.
hang up <idiom> جایی دردریافتی تلفن که باعث قطع تماس میشود
to take the a بلندی چیزیرا اندازه گرفتن ارتفاع جایی راپیمودن
no-show <idiom> شخصی که جایی را رزرو میکندولی نه آن را کنسل ونه آن را استفاده میکند
flag station جایی که قطاربادیدن پرچم ویژه نگاه میدارندوایستگاه دائمی نیست
funny bone <idiom> جایی پشت آرنج که موقع ضربه سوزش وخارش میکند
altar-stair [بالاترین محل جایی که میز عشای ربانی در آن قرار دارد.]
altar-steps [بالاترین محل جایی که میز عشای ربانی در آن قرار دارد.]
regional breakpoint نقط ه توقف که در هر جایی از برنامه میتواند قرار بگیرد تا رفع اشکال شود
overlapped جایی که چیزی بخشی از دیگری را بپوشاند یا در بخش داده روی هم قرا رگیرند
overlaps جایی که چیزی بخشی از دیگری را بپوشاند یا در بخش داده روی هم قرا رگیرند
overlap جایی که چیزی بخشی از دیگری را بپوشاند یا در بخش داده روی هم قرا رگیرند
scarf weld جایی که دو میل اهن را نیم ونیم کرده باهم جوش داده باشند
Creches [جایی که از بچه ها مراقبت میشود هنگامی که پدر و مادر بیرون یا سر کار رفته اند]
inserts مجموعه دستوراتی که مستقیما در برنامه اصلی کپی می شوند که دستور فراخوانی نیز فاهر میشود یا جایی که کاربر نیاز دارد
inserting مجموعه دستوراتی که مستقیما در برنامه اصلی کپی می شوند که دستور فراخوانی نیز فاهر میشود یا جایی که کاربر نیاز دارد
insert مجموعه دستوراتی که مستقیما در برنامه اصلی کپی می شوند که دستور فراخوانی نیز فاهر میشود یا جایی که کاربر نیاز دارد
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy. ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
gas fittings اسبابی که برای گرم کردن یاروشن کردن جایی باگازبکا
scarf joint جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
to vote plump رای خود را بیک تن دادن جایی که بتوان برای بیش ازیک تن رای داد
to buzz off گم شدن [به چاک زدن] [دور شدن] [از جایی یا کسی]
colony گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی تابع قوانین و حکومت کشورشان در آنجا باشند
to prospect for gold جستجوی زردر محلی کردن برای جستجوی زر در جایی پی کردن
universal آنچه از همه جا اعمال میشود یا در هر جایی استفاده میشود یا برای چندین کار استفاده میشود
Nomatic rugs قالی های عشایری و قشقایی [این فرش ها بعلت جا به جایی زیاد عشایر عموما کوچک بافته می شوند و اکثرا بصورت پشم بوده و در آن از ذهنی بافی و یا نقوش محلی استفاده می شود. فرش ها دارای استحکام ضعیف هستند.]
Pazyryk rug فرش پازیریک [این فرش از قدیمی ترین فرش های بافته شده که در منطقه ای به هم نام در یخچال های طبیعی سیبری می باشد بود. دانشمندان معتقدند محل بافته شدن جایی غیر از سیبری بوده است.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com