English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
stand in for someone <idiom> جانشین کسی بودن
Other Matches
take over مسلط شدن غلبه کردن جانشین کردن جانشین شدن
deputies جانشین
replacement جانشین
imam or imaum جانشین
surrogate جانشین
succedent جانشین
surrogates جانشین
vicar جانشین
heir جانشین
relief جانشین
replacements جانشین
locum جانشین
deputy جانشین
standbys جانشین
standby جانشین
locums جانشین
vicars جانشین
locumtenens جانشین
succedaneum جانشین
succeeder جانشین
superseder جانشین
substituting جانشین
substituted جانشین
substitute جانشین
absence indicator جانشین
successor جانشین
subsitute جانشین
surreptitiously محرمانه جانشین
vacant succession بدون جانشین
pinches اندک جانشین
to take over جانشین شدن
backup جانشین بازیگر
b. eliminator جانشین باتری ب
alternate forms شکلهای جانشین
substitute جانشین کردن
standby application کاربرد جانشین
substituted جانشین کردن
surrogate جانشین شدن
fill in جانشین شونده
fill in جانشین کردن
aliases نام جانشین
alias نام جانشین
complete substitution جانشین کامل
surrogates جانشین شدن
expromissor جانشین بدهکار
he succeeded his father جانشین پدرش شد
substituting جانشین کردن
vicar of christ جانشین یا خلیفه
kludge جانشین کردن
wlldcard علامت جانشین
replacements جانشین سازی
replacement جانشین سازی
incomer جانشین مهاجر
substitution جانشین سازی
pinch اندک جانشین
father surrogate جانشین پدر
displace جانشین شدن
swaps جانشین کردن
swapped جانشین کردن
swap جانشین کردن
displaces جابجاکردن جانشین
mother substitute جانشین مادر
mother surrogate جانشین مادر
repeater پرچم جانشین
displacement جانشین سازی
displace جابجاکردن جانشین
displacing جانشین شدن
displacing جابجاکردن جانشین
displaces جانشین شدن
displaced جانشین شدن
displaced جابجاکردن جانشین
swopped جانشین کردن
swopping جانشین کردن
swops جانشین کردن
substitute goals هدفهای جانشین
heir جانشین شدن
substitute goods کالاهای جانشین
succedaneous متعاقب جانشین
standard کالای جانشین رزمی
alternate command authority مقام جانشین فرماندهی
stand in جانشین هنرپیشه شدن
deputies قائم مقام جانشین
alternate command authority افسر جانشین فرمانده
subrogation نیابت جانشین سازی
vicegerent جانشین قائم مقام
substitute تعویض جانشین کردن
stand-in جانشین هنرپیشه شدن
stand-ins جانشین هنرپیشه شدن
standards کالای جانشین رزمی
to take the place of something جانشین چیزی شدن
locumtenens کفیل جانشین موقت
substitution test ازمون جانشین سازی
vice chief of staff جانشین رئیس ستاد
ingraft در ذهن جانشین کردن
deputy قائم مقام جانشین
substituted تعویض جانشین کردن
substituting تعویض جانشین کردن
succession of the presidency سیستم تعیین جانشین درریاست
symbol substitution test ازمون جانشین سازی نمادها
deputy chief of naval operation جانشین فرماندهی نیروی دریایی
vicarious به نیابت قبول کردن جانشین
make do with something <idiom> جانشین چیزی به جای چیزدیگر
succee جانشین شدن میراث بردن
acceptable product فراورده جانشین قابل قبول
standard اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
standards اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
expansion فرآیندی که در آن فراخوان ماکرو با دستورات درون آن جانشین میشود
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
fuzzy logic نوعی منط ق در برنامه نویسی کامپیوتری که روشهای نتیجه گیری در مغز بشر را جانشین میکند
fuzzy theory نوعی منط ق در برنامه نویسی کامپیوتری که روشهای نتیجه گیری در مغز بشر را جانشین میکند
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
potential substitution حالتی که یک کالا جانشین عینی نداردولی موادی وجود دارند که تحت شرایط خاص می توانندجانشین ان شوند
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
replacing عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
subrogate بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
Overdrive قطعه پردازنده که به عنوان جانشین قدرتمند برای پردازنده Intelاست
replace عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaced عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaces عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
appertaining مربوط بودن متعلق بودن
slouch خمیده بودن اویخته بودن
slouches خمیده بودن اویخته بودن
slouched خمیده بودن اویخته بودن
abutted مماس بودن مجاور بودن
abuts مماس بودن مجاور بودن
to stand for نامزد بودن هواخواه بودن
on guard مراقب بودن نگهبان بودن
govern نافذ بودن نافر بودن بر
stravage سرگردان بودن بی هدف بودن
stravaig سرگردان بودن بی هدف بودن
agrees متفق بودن همرای بودن
agreeing متفق بودن همرای بودن
agree متفق بودن همرای بودن
moons سرگردان بودن اواره بودن
moon سرگردان بودن اواره بودن
disagreed مخالف بودن ناسازگار بودن
look for منتظر بودن درجستجو بودن
slouching خمیده بودن اویخته بودن
abut مماس بودن مجاور بودن
conditionality شرطی بودن مشروط بودن
consists شامل بودن عبارت بودن از
includes شامل بودن متضمن بودن
include شامل بودن متضمن بودن
consisting شامل بودن عبارت بودن از
resided ساکن بودن مقیم بودن
discord ناجور بودن ناسازگار بودن
consist شامل بودن عبارت بودن از
consisted شامل بودن عبارت بودن از
disagreeing مخالف بودن ناسازگار بودن
to be due مقرر بودن [موعد بودن]
pend معوق بودن بی تکلیف بودن
having مالک بودن ناگزیر بودن
governed نافذ بودن نافر بودن بر
have مالک بودن ناگزیر بودن
inhere جبلی بودن ماندگار بودن
disagrees مخالف بودن ناسازگار بودن
governs نافذ بودن نافر بودن بر
disagree مخالف بودن ناسازگار بودن
want فاقد بودن محتاج بودن
wanted فاقد بودن محتاج بودن
owed مدیون بودن مرهون بودن
depended مربوط بودن منوط بودن
urgency فوتی بودن اضطراری بودن
pertain مربوط بودن متعلق بودن
abler لایق بودن مناسب بودن
pertained مربوط بودن متعلق بودن
appertain مربوط بودن متعلق بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com