English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
boarding house جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
boarding houses جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
Other Matches
compartment marking سیستم شماره گذاری اطاق بار هواپیما تقسیم بندی اطاق بار
unashamed افرادیکهکارهایعجیبانجام میدهند
When will be supper? کی شام میدهند؟
guard cell گیاهی را تشکیل میدهند
spadework کاری که با بیل انجام میدهند
they give it a good scrub خوب انرا مالش میدهند
handbills اعلانی که بدست مردم میدهند
foy سوری که بخاطر مسافرت میدهند
pig's wash گنداب اشپزخانه که به خوکان میدهند
pigwash گنداب اشپزخانه که بخوکان میدهند
handbill اعلانی که بدست مردم میدهند
loving cup پیاله بزرگی که در مهمانی ها بدست میدهند
vouchee کسیکه برای او گواهی وشهادت میدهند
goffer اهنی که باان توری راچین میدهند
these cloud promise rain این ابرها خبر از بارندگی میدهند
haematogen دارویی که برای چاره کم خونی میدهند
sea pass پروانه عبور که به کشتی بی طرف میدهند
console table میزی که پایههای کج داردوبه دیوارتکیه میدهند
impo کاریکه بدانش اموزان ازراه تنبیه میدهند
fasciculus دستهای ازرشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
communicant اشخاصیکه مراسم عشاء ربانی را انجام میدهند
fascicule دستهای ازرشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
tine دندانه ماشینهائی که کارهای خاکی انجام میدهند
fascicle دستهای از رشتههای عضلانی که عضله را تشکیل میدهند
communicants اشخاصیکه مراسم عشاء ربانی را انجام میدهند
corody لباس وغذا وغیره که موسسات خیریه به محتاجان میدهند
wedding cake کلوچهای که در عروسی به مهمانان میدهند و برای دوستانی ....میفرستند
page of presence لقب هایی که به برخی گماشتگان خانواده سلطنتی میدهند
aquariums شیشه بزرگی که در ان ماهی و جانوران دریایی رانمایش میدهند
aquarium شیشه بزرگی که در ان ماهی و جانوران دریایی رانمایش میدهند
aquaria شیشه بزرگی که در ان ماهی و جانوران دریایی رانمایش میدهند
bread-board تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
resolution بیشترین تعداد خط وط که یه تصویر را روی صفحه LRT تشکیل میدهند
long pull اضافه پیمانهای که درنوشابه خانه ها برای جلب مشتریان میدهند
trading stamp تمبریکه برای تشویق در مقابل خرید کالا بخریدار میدهند
coffee-table books کتاب پر تصویر و بزرگ و پر جلایی که روی میزپیشدستی قرار میدهند
coffee-table book کتاب پر تصویر و بزرگ و پر جلایی که روی میزپیشدستی قرار میدهند
page of bonour لقب هایی است که به برخی گماشتگان خانواده سلطنتی میدهند
bread-boards تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
mezereum پوست ماذریون که در داروسازی برای اوردن خوی و پیشاب میدهند
resolutions بیشترین تعداد خط وط که یه تصویر را روی صفحه LRT تشکیل میدهند
pantechnicons نام بازاری در لندن که همه جورکالاهای صنعتی دران نمایش میدهند
music stands میزی که نت های موسیقی را روی آن گذاشته و جلو نوازنده قرار میدهند
grillage شبکهای از تیرهای سنگین که در جاهای سست بجای پی ساختمان قرار میدهند
pantechnicon نام بازاری در لندن که همه جورکالاهای صنعتی دران نمایش میدهند
letter card کاغذ پستی تا شده که لبههای چسب دارانرابهم چسبانده به پست میدهند
ostensorium فرف سیمین ی زرینی که هنگام عشاربانی نان رادران گذاشته نمایش میدهند
airing cupboard قفسه یا کمدی که لباسهای شسته شده را برای خشک شدن در آن قرار میدهند
Boxing Day اولین روز کار بعد از عید کریسمس که طی آن به پستچی و کارمند و غیره هدیه میدهند
decision جدولی که رابط ه بین متغیرهای مشخص و اعمالی که در شرایط مختلف رخ میدهند نشان میدهد
actuating horns اهرمهایی که کابلهای کنترل به انهامتصل شده و توسط انها سطوح فرامین را حرکت میدهند
ostensory فرف سیمین یا زرینی که هنگام عشا ربانی نان دران گذاشته نمایش میدهند
decisions جدولی که رابط ه بین متغیرهای مشخص و اعمالی که در شرایط مختلف رخ میدهند نشان میدهد
monstrance فرف سیمین یا زرینی که هنگام عشا ربانی نان رادران گذاشته نمایش میدهند
out of step دو یا چند سری پالسهای دیجیتال یا سایر پدیدههای ناپیوسته با فرکانسهای یکسان که در زمانهای متفاون رخ میدهند
crop mark در نرم افزار DTP علامتهای چاپ شده که لبه کاغذ یا تصویر را نشان میدهند و امکان برش دقیق می دهند
curie point دمای بحرانی منحصر به فردبرای هر ماده که بالاتر از ان مواد فرومانیتیک خاصیت مغناطیسی دائم یاموقت خودرا ازدست میدهند
someplace یک جایی
wherever جایی که
someplace جایی
inopportuneness بی جایی
inopportunity بی جایی
charnel house جایی که
n tuple N جایی
minx زن هر جایی
every cloud has a silver lining <idiom> [خوش بین باش، روزهای سخت نیز جایشان را به روزهای بهتر میدهند]
commonplace همه جایی
gas log جایی که گازمیسوزد
displacement جابه جایی
from the outside از خارج [از جایی]
banal همه جایی
immutability پا بر جایی ثبات
translocation جابه جایی
shift جابه جایی
transposition جابه جایی
shifted جابه جایی
scratch where it itches هر جایی را که میخاردبخارانید
shifts جابه جایی
mountains witness کوه هاهم گواهی میدهند حتی کوه ها.......
lie in wait <idiom> جایی قیم شدن
somewheres یک جایی دریک محلی
drop by <idiom> بازدید از کسی با جایی
come from <idiom> بومی جایی بودن
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
p.of the ways جایی که بایدیکی ازچندچیزرابرگزید
make a beeline for something <idiom> با عجله به جایی رفتن
somewhere یک جایی دریک محلی
rettery جایی که بذرک را می خیسانند
stand clear جایی را ترک کردن
Somewhere in the darkness جایی در میانی تاریکی
to hunker down in a place در جایی پناه بردن
synaesthesia جابه جایی حسی
synesthesia جابه جایی حسی
to go about ازجایی به جایی رفتن
I have no place (nowhere) to go. جایی ندارم بروم
drive displacement جابه جایی سائق
to stay overnight مدت شب را [جایی] گذراندن
locomotion جابه جایی حرکتی
transposition of affect جابه جایی عاطفه
displacement of affect جابه جایی عاطفه
locomotor behavior رفتار جابه جایی
attender شخص حاضر در جایی
to induct into a seat در جایی برقرار کردن
to install oneself in a place در جایی برقرار شدن
chamber اطاق
floors کف اطاق
rooms اطاق
floored کف اطاق
chum هم اطاق
chums هم اطاق
floor کف اطاق
roommates هم اطاق
office اطاق
offices اطاق
ground [British] [floor] کف اطاق
floor کف اطاق
roommate هم اطاق
chambers اطاق
house room اطاق
room اطاق
on good turn deserves another کاسه جایی رودکه بازاردقدح
berthing جایی که قایق به لنگربسته میشود
out of one's element <idiom> جایی که به شخص تعلق ندارد
i am at my wit's end دیگر عقلم به جایی نمیرسد
to the best of ones ability تا جایی که کسی توان آن را دارد
break fresh ground <idiom> از راهی تازه به جایی رسیدن
tourist trap <idiom> جایی که جذب توریست میکند
parting of the ways جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
get out from under <idiom> از جایی که شخص دوست نداردفرارکند
rotation about ... دوران دور ... [محوری یا جایی]
i took up where he left از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
lomomote از جایی بجایی حرکت کردن
berthed جایی که قایق به لنگربسته میشود
berth جایی که قایق به لنگربسته میشود
to admit sombody [into a place] راه دادن کسی [به جایی]
strict enclosure انزوای سخت [در آن حالت یا جایی]
berths جایی که قایق به لنگربسته میشود
to stay away from something اجتناب کردن از چیزی یا جایی
to tow a vehicle [to a place] یدکی کشیدن خودرویی [به جایی]
to stay away from something دور ماندن از چیزی یا جایی
liquidity trap سرمایه گذاری بسیار کم بوده و سرمایه گذاران ترجیح میدهند که دارائیهای خود رابه شکل پول نقد نگاه دارند
drafted اطاق بار
guardroom اطاق کشیک
schoolrooms اطاق درس
schoolroom اطاق درس
trick wheel اطاق اسکان
waiting-rooms اطاق انتظار
waiting-room اطاق انتظار
studios اطاق مطالعه
heating chamber اطاق گرمکن
studio اطاق مطالعه
flooring فرش کف اطاق
clearing houses اطاق پایاپای
operating room اطاق عمل
clearing house اطاق پایاپای
operating rooms اطاق عمل
wardroom اطاق افسران
guest-room اطاق مهمان
flighty deck اطاق پرواز
guest-rooms اطاق مهمان
drafts اطاق بار
enfilade یک رشتهء اطاق
dwelling room اطاق نشیمن
dumb chamber اطاق بی روزنه
wardership اطاق زندانبان
triclinium اطاق نهارخوری
car اطاق اسانسور
cars اطاق اسانسور
guest chamber اطاق مهمان
waiting room اطاق انتظار
fumatorium اطاق بخار
fumatorium اطاق دودی
guest room اطاق مهمان
drive's cab اطاق راننده
keeping room اطاق نشیمن
draft اطاق بار
parlor اطاق پذیرایی
sleeping room اطاق خواب
bedrooms اطاق خواب
bedroom اطاق خواب
picture gallery اطاق نقاشی
pilot house اطاق سکان
body اطاق اتوبوس
snuggery اطاق خلوت
bodies اطاق اتوبوس
roundhouse اطاق عقبی
room no اطاق شماره 3
room lighting روشنایی اطاق
ready room اطاق توجیه
reaction chamber اطاق واکنش
radome اطاق رادار
parlor اطاق نشیمن
test room اطاق ازمایش
gas chambers اطاق خرج
gas chambers اطاق گاز
gas chamber اطاق خرج
gas chamber اطاق گاز
attics اطاق زیرسقف
cabinets اطاق کوچک
cabinet اطاق کوچک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com