Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English
Persian
i insist on his innocence
جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
i insist that he is innocent
جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
Other Matches
i maintain
عقیده دارم که ...
i stand to it that
جدا عقیده دارم که
i insist on your being present
جدا` عقیده دارم که شما بایدحضور داشته باشید
iam proud to know him
از شناسایی او افتخار دارم افتخار دارم که او رامیشناسم
iam p to of knowing him
از اشنایی او افتخار دارم افتخار دارم که او را می شناسم
faults
گناه
fault
گناه
guiltless
بی گناه
transgression
گناه
irreproachable
بی گناه
sinless
بی گناه
irreprehensible
بی گناه
misdemeanor
گناه
cleanhanded
بی گناه
guilt
گناه
reproachless
بی گناه
vice-
گناه
vices
گناه
vises
گناه
crime
گناه
offenses
گناه
offence
گناه
misdemeanors
گناه
misdemeanour
گناه
misdemeanours
گناه
vice
گناه
sackless
بی گناه
sinned
گناه
pure of guilt
بی گناه
deep dyed
گناه
delict
گناه
faulted
گناه
sinning
گناه
sin
گناه
offenceless
بی گناه
blameless
بی گناه
offense
گناه
offense,etc
گناه
niet culpable
بی گناه
sin
گناه ورزیدن
venial
گناه صغیر
venial sin
گناه صغیره
peccabillo
گناه کوچک
resipiscence
اقرار به گناه
crime
گناه کردن
absolution
آمرزش گناه
remission
عذر گناه
misdeeds
جرم گناه
misdeed
جرم گناه
guilt feeling
احساس گناه
hamartophobia
گناه هراسی
sinning
گناه ورزیدن
sinned
گناه ورزیدن
resipiscent
معترف به گناه
peccatophobia
گناه هراسی
blames
اشتباه گناه
mortal sin
گناه کبیره
blame
اشتباه گناه
blamed
اشتباه گناه
blaming
اشتباه گناه
to perpetrate a crime
گناه کردن
deadly sin
گناه کبیره
sin of the f.
گناه جسم
erring
گناه کار
irreprovable
بی گناه رد نکردنی
transgression
خطا گناه
besetting sin
گناه دست برندار
i may thank myself
گناه از خودم است
incestuously
با گناه نزدیکی بمحارم
impemitently
بااصرار در گناه کاری
impenitently
بالجاجت در گناه کاری
i am shaped in sin
در گناه سرشته شده ام
in flagrant delict
درعین ارتکاب گناه
incendiary crime
گناه اتش انگیزی
d.sin
گناه بزرگ عمدی
capital offence or crime
گناه مستوجب اعدام
to sin agaist god
بخدا گناه ورزیدن
of malice prepense
با قصد ارتکاب گناه
guilt
گناه مجرمیت محکومیت
to purify from sin
از گناه پاک کردن
the f.of adem
گناه یا انحراف ادم
pardoner
کشیش امرزنده گناه
a guilty conscience
[about]
وجدان با گناه
[بخاطر]
infallible
مصون از خطا منزه از گناه
to perpetrate a crime
گناه یا جنایتی را مرتکب شدن
to purify from sin
از قید گناه ازاد کردن
salvationism
اعتقاد بلزوم رستگاری از گناه
sin of omission
گناه فروگذاری از انجام امری
He was dismissed though (while) he was in fact innocent.
اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود
to acknowledge your own guilt
[culpability]
به گناه خود اقرار کردن
original sin
نخستین گناه ادم ابوالبشر
capital
گناه مستوجب اعدام سرمایه
absolve
کسی را از گناه بری کردن
absolved
کسی را از گناه بری کردن
absolves
کسی را از گناه بری کردن
puratorial
پاک کننده گناه کفارهای
absolving
کسی را از گناه بری کردن
own up
<idiom>
گناه رابه گردن گرفتن
I have a carton of cigarettes
من یک ... دارم.
conscience-stricken
دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
peccability
ژمادگی برای گناه کردن جایزالخطایی
dewy-eyed
معصوم و پاک چون کودک بی گناه
dewy eyed
معصوم و پاک چون کودک بی گناه
I'm in doubt about it.
من بهش شک دارم.
i intend to stay here
خیال دارم که ...
my a is 0 years
من 04سال دارم
own a house
خانهای دارم
I am standing by you . I am right behind you .
هوایت را دارم
I'm in a hurry.
من عجله دارم.
I want to have a word with you . I want you .
کارت دارم
i wish to stay here
میل دارم ...
I have tobacco.
من یک توتون دارم.
I need my e
من دوست دارم
close the door please
خواهش دارم
I have a question.
من یک سئوال دارم.
I'm in a hurry.
من عجله دارم
it is in my recollection
یاد دارم
I agree.
قبول دارم.
I have a headache.
من سر درد دارم.
to feel a pang of guilt
ناگهانی احساس بکنند که گناه کار هستند
She is more culpable than the others.
او
[زن]
بیشتر از دیگران گناه کار
[مقصر]
است.
impenitence
سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
I feel like throwing up.
<idiom>
دارم بالا میارم.
i am purposed to go
قصد دارم بروم
i am on the wrong side of 0
من بیش از 05 سال دارم
I owe her a grudge
حق دارم که با اولج باشم
I am beginning to realize ( understand ) .
کم کم دارم متوجه می شوم
i am famishing
از گرسنگی دارم می میرم
i am busy at the moment
اکنون کار دارم
i am rials in pocket
سه ریال در جیب دارم
I feel nauseated.
حالت تهوع دارم.
I am over 50 years old.
من ۵۰ سال بیشتر دارم.
i am purposed to go
در نظر دارم بروم
i am reluctant to go
اکراه دارم از رفتن
i humbly request that
خواهش عاجزانه دارم که ...
I have an appointment with the dentist.
با دندانساز قرار دارم
iam ill bested
موقعیت بدی دارم
I have a pain in my chest.
سینه درد دارم
i have a suit to the shah
به شاه عرض دارم
i have a silk rug Štoo
یک قالیچه ابریشمی هم دارم
i have a hunch that
بیم یافن ان دارم که ...
i have a hunch that
سخت گمان دارم که
i yearn for
ارزوی استراحت دارم
I am positive that ...
من اطمینان کامل دارم که ...
I am staying at the hotel.
در هتل منزل دارم.
I believe in God.
من به خدا ایمان دارم.
I'm on a diet.
من رژیم غذایی دارم.
I have cigar
من یک سیگار برگ دارم.
I am in a great hurry . I am pressed for time .
خیلی عجله دارم
I have a credit card.
من کارت اعتباری دارم.
I am deae beat . I am tired out .
از خستگی دارم غش می کنم
penance
تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
king's evidence
گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
I have a steady monthly income.
درآمد ماهیانه ثابتی دارم
I am going on twenty.
دارم می روم توی 20سالگی ؟
i intend to stay here
قصد دارم اینجا بمانم
I am thinding of going to Europe.
خیال دارم به اروپ؟ بروم
thank tou for that book
خواهش دارم ان کتاب را به من بدهید
I'll need a plot of land .
یک قطعه زمین لازم دارم
He owes me some money.
از او پول می خواهم (طلب دارم )
please dont forget it
خواهش دارم فراموش نکنید
I have all kinds of problems.
هزار جور گرفتار ؟ دارم
I am very busy today .
امروز خیلی کار دارم
i own to having done it
اقرار دارم که ان کار را کرده ام
I have a date with my fiandee.
با نامزدم قرار ملاقات دارم
do tell me
خواهش دارم بمن بگویید
It pleases me.
دوست دارم
[ آن چیز را یا کار را]
.
I like it.
دوست دارم
[ آن چیز را یا کار را]
.
I have to study
من درس دارم به همین خاطر کم میمونم
I live a very regular life .
زندگی خیلی منظمی دارم
I'm working on it.
دارم روش کار میکنم.
i heed your help
به مساعدت شما احتیاج دارم
i have worse to tell you
بدتر از این دارم که بشمابگویم
i have come on business
کاری دارم اینجا امدم
I would like to know the truth.
من دوست دارم که واقعیت رو بدونم.
much as I'd like to
<idiom>
با اینکه اینقدر دوست دارم
i have a suit to the shah
عریضه برای شاه دارم
i am in a hurry for it
عجله دارم یا در شتاب هستم
I love her with my whole being .
با تمام وجود دوستش دارم
misprision
گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
pray consider my case
خواهش دارم بکار من رسیدگی کنید
I would like to learn the truth.
من دوست دارم از واقعیت مطلع بشوم.
I'm starving
[to death]
.
از گرسنگی دارم میمیرم.
[اصطلاح مجازی]
I am working here non-stop.
یک بند دارم اینجا کار می کنم
I'm sure we can come to some arrangement.
من اطمینان دارم که ما می توانیم به توافقی برسیم .
i life that better
انرا بیشتر از همه دوست دارم
I am looking for work ( ajob).
دارم دنبال کار( شغل ) می گردم
I have a position ( post ) of great responsibility in this company .
دراین شرکت شغل پرمسئولیتی دارم
I intend to buy a car .
خیال دارم یک ماشین ( اتوموبیل ) بخرم
i rely solely on god...
تنها به خدا تکیه ... دارم وبس
i please to do it
خوش دارم که این کار را بکنم
i p to arrange an intrriew
قصد دارم که مصاحبهای ترتیب دهم
i have as many books as you
کتاب شما دارید منهم دارم
I have a son your age.
پسری دارم بسن ( وسال) شما
She is laying a guilt trip on
[is guilt-tripping]
me for not breast feeding.
او
[زن]
به من احساس گناه کاربودن میدهد چونکه من
[به او]
شیر پستان نمی دهم.
idea
عقیده
internal conception
عقیده
conception
عقیده
concepts
عقیده ها
brainchild
عقیده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com