Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (41 milliseconds)
English
Persian
separation of interfering substances
جدا کردن اجسام مزاحم
Other Matches
disturbs
مشوب کردن مزاحم شدن
intromit
دخالت کردن مزاحم شدن
annoy
تحریک کردن مزاحم شدن
disturb
مشوب کردن مزاحم شدن
annoys
تحریک کردن مزاحم شدن
annoyed
تحریک کردن مزاحم شدن
ferromagnetic substances
اجسام فرومغناطیسی
diamagnetic materials
اجسام دیامغناطیسی
magnetic materials
اجسام مغناطیسی
paramagnetic
اجسام پارامغناطیسی
geniculate bodies
اجسام زانویی
somatology
علم اجسام
non magnetic materials
اجسام نامغناطیسی
golgy tendon organ
اجسام گلژی
hard goods
اجسام سخت
importunate
مزاحم
interfering
مزاحم
troublemakers
مزاحم
troublemaker
مزاحم
worrisome
مزاحم
enfant terrible
مزاحم
tiresome
مزاحم
enfants terribles
مزاحم
intruder
مزاحم
intruders
مزاحم
troublous
مزاحم
leech
مزاحم
bothersome
مزاحم
obtruder
مزاحم
leeches
مزاحم
troubler
مزاحم
a pain in the neck
<idiom>
مزاحم
plaguer
مزاحم
obtrusive
مزاحم
general properties of bodies
خواص عمومی اجسام
dynamics
مبحث حرکت اجسام
corpora quadrigemina
اجسام چهار قلو
salvage
انبار اجسام قراضه
salvaged
انبار اجسام قراضه
salvages
انبار اجسام قراضه
isomer
اجسام متشابه الترکیب
salvaging
انبار اجسام قراضه
static
وابسته به اجسام ساکن
gyrostatics
مبحث چرخش اجسام
solids press down
اجسام جامد سوی
hard goods
اجسام پایدار ومقاوم
micromotion
حرکت اجسام خرد
statics
مبحث اجسام ایستا
to be a pain in the neck
مزاحم بودن
molesting
مزاحم شدن
burdensome tax
مالیات مزاحم
molested
مزاحم شدن
parastic drag
پسای مزاحم
molests
مزاحم شدن
obtruded
مزاحم شدن
profile drag
پسای مزاحم
obtrudes
مزاحم شدن
parasitic current
جریان مزاحم
obtruding
مزاحم شدن
interferes
مزاحم شدن
buttonhole
مزاحم شدن
interfered
مزاحم شدن
interfere
مزاحم شدن
interference wave
موج مزاحم
buttonholes
مزاحم شدن
perturb
مزاحم شدن
obtrude
مزاحم شدن
buttonholing
مزاحم شدن
interference field
میدان مزاحم
interference current
جریان مزاحم
background noise
اصوات مزاحم
cumber
مزاحم شدن
buttonholed
مزاحم شدن
molest
مزاحم شدن
statics
ایستاشناسی مبحث اجسام ساکن
telekinesis
حرکت اجسام بوسیله ارواح
shiwari
شکستن اجسام سخت درکاراته
deep draw
ساختن اجسام مقعر از ورقه فلزی
ballistics
علم حرکت اجسام پرتاب شونده
dioptrics
مبحث انکسار نور در اجسام شفاف
wham
صدای بهم خوردن اجسام جامد
kinetic theory
فرضیه حرکت ذرات کوچک اجسام
dry measure
مقیاسات واوزان اجسام خشک وجامد
stereography
فن نمایش اجسام جامد برسطح مستوی
plastomer
اجسام چند وجهی سخت وجامد
physicochemical
وابسته به خواص فیزیکی وشیمیایی اجسام
She keep son bothering me .
مرتب مزاحم من است
combrous
صعب الوصول مزاحم
pesky
زحمت دهنده مزاحم
varment
انسان یاحیوان مزاحم
varmint
انسان یاحیوان مزاحم
parasite
صدای مزاحم پارازیت
parasites
صدای مزاحم پارازیت
stridently
دارای صدای مزاحم
mush
صدای مزاحم پارازیت
strident
دارای صدای مزاحم
cabinet prejection
نمایش اجسام برروی یک صفحه بوسیله تصاویر
blister
برجستگی دوکی شکل روی اجسام ایرودینامیکی
axiology
علم ارزش یا خواص ونوامیس ذاتی اجسام
blistered
برجستگی دوکی شکل روی اجسام ایرودینامیکی
ideogram
تجسم و نمایش عقاید و افکارو اجسام با تصویر
blisters
برجستگی دوکی شکل روی اجسام ایرودینامیکی
bete noire
ادم مزاحم وغیرقابل تحمل
gadfly
ادم مردم ازار مزاحم
knocker
ادم خرده گیر مزاحم
potter
دیگ ساز مزاحم شدن
potters
دیگ ساز مزاحم شدن
dehum
از بین بردن صدای مزاحم
knockers
ادم خرده گیر مزاحم
aerostatics
مبحث مطالعهء اجسام ساکن و مایعات و گازها در هوا
mechanics
علمی که درباره اثر نیرو بر اجسام بحث میکند
buttock lines
نیمرخ تلاقی صفحات قائم باسطح اجسام صلب
catalyst
عامل فعل وانفعال اجسام شیمیایی دراثر مجاورت
catalysts
عامل فعل وانفعال اجسام شیمیایی دراثر مجاورت
durometer
اسبابی که بوسیله ان سختی وسفتی اجسام را معین میکنند
goldstone
جامی که توسط اجسام طلایی رنگ پولک کاری شده
adjustable split die
وسیله ای برای در آوردن دنده یا روزه در سطح خارجی اجسام
high frequency interference
تداخل امواج فرکانس بالا سیگنال مزاحم
catapults
هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
catapult
هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
catapulting
هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
catapulted
هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
plastogene
اجسام بسیار ریزیاختههای گیاهی که عامل پدیدههای حیاتی یاخته میباشند
to wear out one;
از زیاد ماندن درجایی مزاحم صاحب خانه شدن
sail
سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
sailed
سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
cryogenics
سرمازایی رشتهای از فیزیک که درباره تبادلات واثرات اجسام درحرارتهای پایین گفتگومیکند
sailings
سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
ether
جسم قابل ارتجاعی که فضاوحتی فواصل میان ذرات اجسام را پر کرده ووسیله انتقال روشنایی و گرمامیشود
to obtrude up
سر زده نزد کسی امدن مزاحم کسی شدن
kinematics
علم الحرکات علم اجسام متحرک
brinell hardness
سنجش سختی نسبی اجسام جامد یا صلب توسط اندازه گیری میزان فرورفتگی ناشی از فشردن گلوله 01 میلیتری سخت روی سطح فلز موردازمایش
spurious signal
علایم مخابراتی مزاحم خارجی در یک دستگاه مخابراتی
compound weave
بافت ترکیبی که بجز تار و پود اجزا دیگری نیز مثل دانه مروارید و یا اجسام تزیینی در بافت بکار گرفته شود
to intrude upon a person
مخل اسایش کسی شدن مزاحم کسی شدن
aerodynamics
مبحث حرکت گازها و هوا علم مربوط به حرکت اجسام در گازها و هوا
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com