Total search result: 201 (10 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
nerve current |
جریان عصبی |
|
|
Other Matches |
|
neuritis |
التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد |
nervation |
ساختمان عصبی شبکه عصبی |
neuralgia |
درد عصبی مرض عصبی |
marking current |
جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار |
leakage current |
جریان خطا جریان خزنده جریان پراکندگی |
v , series |
سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی |
flows |
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل |
all mains receiver |
گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری |
flow |
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل |
flowed |
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل |
push pull |
وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد |
room circuit |
جریان الکتریکی که دردستگاههای رمزکردن وکشف مورد استفاده میباشد جریان دستگاه رمز |
inverting |
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن |
currents |
جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد |
current |
جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد |
invert |
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن |
inverts |
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن |
amp |
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد |
ampere |
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد |
amps |
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد |
heterodyne |
ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور |
genemotor |
مبدل جریان دائم به جریان دوار دیناموتور |
constrictor |
گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد |
constant current |
جریان مستقیم جریان ثابت باطری |
counter current |
جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب |
induction current |
جریان القاء شده جریان تحریک |
runoff coefficient |
ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد |
reynold's number |
این عددنشاندهنده رژیم جریان است یعنی اگر این عدد کمتراز 032باشد جریان متلاطم میباشد |
parasitic current |
جریان نشتی جریان خارجی |
three phase current |
جریان سه فاز جریان دوار |
current flow |
سیلان جریان فلوی جریان |
current compensation |
کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان |
neurogram |
رد عصبی |
twitchy |
عصبی |
abnerval |
عصبی |
neural |
عصبی |
uptight |
عصبی |
overwrought |
عصبی |
nervelessness |
بی عصبی |
on pins and needles <idiom> |
عصبی |
neurotic |
عصبی |
keyed up <idiom> |
عصبی |
nervous |
عصبی |
engram |
رد عصبی |
willies |
حمله عصبی |
neuritis |
التهاب عصبی |
neuralgia |
درد عصبی |
neurofibril |
تار عصبی |
shock |
حمله عصبی |
shocked |
حمله عصبی |
nervous system |
دستگاه عصبی |
neurocyte |
یاخته عصبی |
nervous systems |
دستگاه عصبی |
shocks |
حمله عصبی |
nerve impulse |
تکانه عصبی |
nerve |
رشته عصبی |
neural lesion |
ضایعه عصبی |
lose temper <idiom> |
عصبی شدن |
Relax! |
عصبی نشو! |
neural discharge |
تخلیه عصبی |
neural network |
شبکه عصبی |
neural conduction |
رسانش عصبی |
neural circuit |
مدار عصبی |
neural bond |
پیوند عصبی |
neural arc |
قوس عصبی |
nerve plexus |
شبکه عصبی |
neuroplexus |
شبکه عصبی |
neuron |
یاخته عصبی |
nerve path |
گذرگاه عصبی |
neural reverbration |
ارتعاش عصبی |
nerve tissue |
بافت عصبی |
nervelessly |
از روی بی عصبی |
neurons |
یاخته عصبی |
plexus |
شبکه عصبی |
neural satiation |
اشباع عصبی |
nerve fibre |
تار عصبی |
nerve cell |
یاخته عصبی |
ganglion |
غده عصبی |
anorexia nervosa |
بی اشتهایی عصبی |
nerve cell |
سلول عصبی |
neural induction |
القای عصبی |
interneural |
داخل عصبی |
nerve ending |
پایانه عصبی |
psychochemical agent |
عامل عصبی |
nerve deafness |
کری عصبی |
interneuron |
داخل عصبی |
causalgia |
سوزش عصبی |
psychochemical agent |
گاز عصبی |
nerves |
رشته عصبی |
sweat bullets/blood <idiom> |
عصبی بودن |
nerve block |
وقفه عصبی |
nerve center |
مرکز عصبی |
gresham's law |
پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند |
tensest |
عصبی وهیجان زده |
tensing |
عصبی وهیجان زده |
neurotic |
دچار اختلال عصبی |
conceptual nervous system |
دستگاه عصبی فرضی |
unipolar |
سلولهای عصبی یک قطبی |
vegetative nervous system |
دستگاه عصبی نباتی |
discharge |
شلیک عصبی تخلیه |
discharges |
شلیک عصبی تخلیه |
bradyarthria |
کندگویی عصبی- ماهیچه یی |
neurogenic |
دارای ریشه عصبی |
parasympathetic nervous system |
دستگاه عصبی پاراسمپاتیک |
cns |
دستگاه عصبی مرکزی |
on edge <idiom> |
خیلی عصبی وخشمگین |
sympathetic nervous system |
دستگاه عصبی سمپاتیک |
visceral nervous system |
دستگاه عصبی احشایی |
tenses |
عصبی وهیجان زده |
tenser |
عصبی وهیجان زده |
jittery |
وحشت زده و عصبی |
commissure |
بافت عصبی رابط |
neuroblast |
یاخته رویانی عصبی |
autonomic nervous system |
دستگاه عصبی نباتی |
tract |
دسته تار عصبی |
reciprocal innervation |
تحریک عصبی تقابلی |
neuroptera |
حشرات عصبی الجناح |
neuropsychiatric |
مرض روانی و عصبی |
neuropsychiatric |
درمان روانی عصبی |
neuropath |
دچار اختلالات عصبی |
neuromuscular coordination |
هماهنگی عصبی- عضلانی |
tracts |
دسته تار عصبی |
neurotransmitter |
انتقال دهنده عصبی |
anorexic |
مبتلا به بی اشتهایی عصبی |
preganglionic |
قبل از عقده عصبی |
tensed |
عصبی وهیجان زده |
nerve agent |
عامل شیمیایی عصبی |
parabiosis |
وقفه رسانش عصبی |
commissural fibres |
رشتههای عصبی رابط |
tense |
عصبی وهیجان زده |
hysteria |
هیستری حمله عصبی |
unstart |
انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است |
circuitry |
شدت جریان برق اجزاء ترکیب کننده جریان برق |
idle current meter |
دستگاه اندازه گیری جریان کور امپرمتر جریان کور |
commissurotomy |
برداشتن بافت عصبی رابط |
nervous |
عصبی مربوط به اعصاب عصبانی |
psychoneural parallelism |
توازی نگری روانی- عصبی |
neurogenic |
ایجاد کننده بافت عصبی |
ans |
دستگاه عصبی خود مختار |
tie up in knots <idiom> |
کسی را عصبی ونگران کردن |
dendrite |
شاخههای متعدد سلولهای عصبی |
oxime |
ماده ضد اثرعامل عصبی شیمیایی |
preganglionic |
وابسته به جلو عقده عصبی |
neurocirculatory asthenia |
ضعف عصبی- گردش خونی |
liminal |
وابسته به مختصرترین تحریک عصبی |
autonomic nervous system |
دستگاه عصبی خود مختار |
sympathetic nervous system |
دستگاه عصبی خود کار |
autonomic |
منسوب به دستگاه عصبی خودکار |
vortex ring state |
حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد |
psychoneurotic |
مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی |
neuromuscular |
وابسته باعصاب و عضلات عصبی و عضلانی |
solar plexus |
شبکه عصبی ناحیه زیر معده |
psychoneurosis |
ناراحتی روانی در اثر حالت عصبی |
gray matter |
ماده خاکستری بافت عصبی مغز |
parasympathetic |
وابسته به دستگاه عصبی نباتی پاراسمپاتی |
parasympathetic |
عمل کننده ماننددستگاه عصبی نباتی |
nerve bundle |
دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ] |
If you say that to her, you will be stirring up a hornet's nest. |
اگر این حرف را به او بزنی، عصبی اش می کنی. |
nerve fascicle |
دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ] |
neuron |
رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی |
neurons |
رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی |
aeroneurosis |
اختلالات عصبی فضانوردان در اثر تحریک وهیجان |
cingulum bundle |
دسته ای از رشته عصبی در مغز [ساختمان استخوان بندی ] |
to work oneself up |
به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن] |
to get worked up |
به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن] |
subliminally |
غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس |
cingulum |
دسته ای از رشته عصبی در مغز [ساختمان استخوان بندی ] |
subliminal |
غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس |
limen |
کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است |
fet |
وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت |
neural net |
مدل ریاضی بعضی پدیده هاکه رفتار عصبی دارند |
parkinsonism |
اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود |
cassion discase |
تغییرات عصبی ناشی ازکاهش فشار محیط در ارتفاع بالاتر از یک یا دو اتمسفر |
alternator |
ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب |
d.c. machine |
ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم |
alternators |
ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب |
d.c. transformer |
ترانسفورماتور جریان دائم مبدل جریان دائم |
electromagnetism |
پدیده ایجاد قوه اهن ربایی بوسیله جریان الکتریسته وهمچنین تاثیر قوه اهن ربایی بر جریان برق |
cybernetics |
مطالعه ومقایسه بین دستگاه عصبی خودکارکه مرکب ازمغز واعصاب میباشدبادستگاه الکتریکی ومکانیکی فرمانشناسی |
isotach |
خطوط میزان منحنی سرعت جریان اب خطوط جریان هم سرعت |
heavy current engineering |
مهندسی جریان قوی مهندسی قدرت تکنولوژی جریان قوی |
antineuritic |
برضد اماس عصب مخاف اماس عصبی |
against the stream |
بر ضد جریان اب |
flushing |
جریان |
flushes |
جریان |
flush |
جریان |
afflux |
جریان |
affluxion |
جریان |
line of flow |
خط جریان |
processes |
جریان |
process |
جریان |
conducting |
جریان |
actions |
جریان |
effluvium |
جریان |
action |
جریان |
conducted |
جریان |
conduct |
جریان |
gush |
جریان |
gushed |
جریان |
twayblade |
جریان |