Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
English
Persian
to seek somebody out
جستجو برای پیدا کردن کسی
Other Matches
searchingly
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا عنصر مورد نظر پیدا شود.
search
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا عنصر مورد نظر پیدا شود.
searches
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا عنصر مورد نظر پیدا شود.
searched
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا عنصر مورد نظر پیدا شود.
to prospect
[for]
جستجو کردن
[برای]
to grub
جستجو کردن
[برای]
to grub about
جستجو کردن
[برای]
backwards
جستجو برای دادهای که در محل نشانه گرد قرار دارد یا در انتهای فایل است و جستجو تا ابتدای فایل
to seek a remedy for something
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
to get a meat for a bird
برای مرغی جفت پیدا کردن
head-hunting
<idiom>
جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق
service
برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
serviced
برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
to make friends
[to make connections]
رابطه پیدا کردن
[با مردم برای هدفی]
to always find something to gripe about
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
grapnel
لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
grapnels
لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
to pick up somebody
کسی را پیدا کردن
[دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
curve fitting
روش ریاضی برای پیدا کردن یک فرمول که نمایشگرمجموعهای از نقاط داده میباشد
seeks
جستجو برای یافتن
seeking
جستجو برای یافتن
seek
جستجو برای یافتن
documenting
عمل اسکن کردن متنهای کاغذی برای ایجاد OLR روی محتوای آن و ذخیره سازی آن روی دیسک به طوری که قابل جستجو باشد
documented
عمل اسکن کردن متنهای کاغذی برای ایجاد OLR روی محتوای آن و ذخیره سازی آن روی دیسک به طوری که قابل جستجو باشد
document
عمل اسکن کردن متنهای کاغذی برای ایجاد OLR روی محتوای آن و ذخیره سازی آن روی دیسک به طوری که قابل جستجو باشد
searched
جستجو برای یک موضوع داده
searchingly
جستجو برای یک موضوع داده
searches
جستجو برای یک موضوع داده
search
جستجو برای یک موضوع داده
match
جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
matches
جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
areas
جستجو برای داده خاص در بخشی از حافظه یا فایلها
area
جستجو برای داده خاص در بخشی از حافظه یا فایلها
dichotomizing search
روش جستجو سریع برای استفاده از لیست داده ها.
case sensitive search
جستجو برای حساسیت نسبت به بزرگ یا کوچک بودن حرف
seeking
بخشی از حافظه که برای داده یا کلمه خاص جستجو میشود
seeks
بخشی از حافظه که برای داده یا کلمه خاص جستجو میشود
seek
بخشی از حافظه که برای داده یا کلمه خاص جستجو میشود
Can you find me a porter?
آیا میتوانید برای من یک باربر پیدا کنید؟
trapdoor
روش وارد شدن به سیستم برای تغییر داده یا جستجو یا کلاهبرداری
trapdoors
روش وارد شدن به سیستم برای تغییر داده یا جستجو یا کلاهبرداری
these room let well
نمیتوانیم برای اطاقهایم اجاره نشین پیدا کنم
Can you find me a babysitter?
آیا میتوانید برای من یک پرستار بچه پیدا کنید؟
linear
روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا به جواب برسد.
to frisk
[a person]
دست روی بدن کسی کشیدن
[در جستجو برای اسلحه یا مواد مخدر]
disjunctive search
جستجو برای داده هایی که لااقل با یکی از اعداد کلید مط ابق هستند
They have come out with a new gimmick to attract customers .
کلک جدیدی برای جلب مشتری پیدا کرده اند
browser
برنامه نرم افزاری که برای جستجو در صفحات www در اینترنت ذخیره شده است
distributes
سیستم پایگاه داده ها که داده آن در کامپیوترهای مختلف ذخیره شده است ولی جستجو در آن مشابه جستجو در یک محل انجام میشود
distributing
سیستم پایگاه داده ها که داده آن در کامپیوترهای مختلف ذخیره شده است ولی جستجو در آن مشابه جستجو در یک محل انجام میشود
distribute
سیستم پایگاه داده ها که داده آن در کامپیوترهای مختلف ذخیره شده است ولی جستجو در آن مشابه جستجو در یک محل انجام میشود
backward
جستجو برای دادهای که از موقعیت نشانه گر شروع میشود یا از انتهای فایل و به ابتدای فایل می رسد
away
بازی در زمین حریف گویی که دورتر ازگوی دیگر از سوراخ قراردارد و حق تقدم برای ضربه زدن پیدا میکند
step through
عمل برنامه رفع خطا که برای را خط به خط اجرا میکند تا خطا را در هر لحظه پیدا کند
to search
جستجو کردن
snook
جستجو کردن
ransacking
جستجو کردن
ransacks
جستجو کردن
to feel after any thing
جستجو کردن
ransacked
جستجو کردن
seed
جستجو کردن
searchingly
جستجو کردن
seeds
جستجو کردن
track down
<idiom>
جستجو کردن
surveillance
جستجو کردن
to smell about
جستجو کردن
ransack
جستجو کردن
seach
جستجو کردن
to scratch about
جستجو کردن
hunt for
جستجو کردن
seeks
جستجو کردن
to browse through
جستجو کردن
seek
جستجو کردن
mouse
جستجو کردن
seeking
جستجو کردن
search
جستجو کردن
hunt up
جستجو کردن
hunt after
جستجو کردن
to hunt up
جستجو کردن
searched
جستجو کردن
searches
جستجو کردن
to rummage
جستجو کردن
mouses
جستجو کردن
to search after
جستجو کردن
scours
جستجو کردن
scoured
جستجو کردن
scour
جستجو کردن
searchingly
1-کلمه یا عبارتی که باید در متن پیدا شود.2-فایل یا داده دیگری برای انتخاب رکوردهای مختلف در پایگاه داده ها
search
1-کلمه یا عبارتی که باید در متن پیدا شود.2-فایل یا داده دیگری برای انتخاب رکوردهای مختلف در پایگاه داده ها
searched
1-کلمه یا عبارتی که باید در متن پیدا شود.2-فایل یا داده دیگری برای انتخاب رکوردهای مختلف در پایگاه داده ها
searches
1-کلمه یا عبارتی که باید در متن پیدا شود.2-فایل یا داده دیگری برای انتخاب رکوردهای مختلف در پایگاه داده ها
to hunt out
جستجو کردن ویافتن
go through
<idiom>
جستجو وکنکاش کردن
to search
گشتن
[جستجو کردن]
to make r. after something
چیزی را جستجو کردن
wild goose chase
<idiom>
ناامیدانه جستجو کردن
to sift through something
با زیر و رو جستجو کردن
damp
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
grubs
زمین کندن جستجو کردن
grub
زمین کندن جستجو کردن
search and clear
جستجو و پاک کردن دشمن
grubbed
زمین کندن جستجو کردن
pin point
پیدا کردن
acquire
پیدا کردن
gain
پیدا کردن
gained
پیدا کردن
gains
پیدا کردن
tracks
پیدا کردن
averaging
پیدا کردن
track
پیدا کردن
averages
پیدا کردن
averaged
پیدا کردن
tracked
پیدا کردن
to look up
پیدا کردن
average
پیدا کردن
to pick up
پیدا کردن
to pluck up one's heart
دل پیدا کردن
detects
پیدا کردن
detecting
پیدا کردن
detected
پیدا کردن
find
پیدا کردن
smell out
با بو پیدا کردن
finds
پیدا کردن
to search out
پیدا کردن
to figure up
پیدا کردن
detect
پیدا کردن
inspect
جستجو کردن بررسی کردن کنترل
inspecting
جستجو کردن بررسی کردن کنترل
inspects
جستجو کردن بررسی کردن کنترل
inspected
جستجو کردن بررسی کردن کنترل
to dig up
با به هم زدن
[جستجو کردن]
از خاک در آوردن
give tongue
عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
touted
خریدار پیدا کردن
tout
خریدار پیدا کردن
touting
خریدار پیدا کردن
preempt
حق تقدم پیدا کردن
touts
خریدار پیدا کردن
to spring a leaguer
رخنه پیدا کردن
to work out something
حل چیزی را پیدا کردن
liaises
ارتباط پیدا کردن
equation of payments
قاعده پیدا کردن
declining
شیب پیدا کردن
demonetize
تنزل پیدا کردن
shield
حفاظ پیدا کردن
decline
شیب پیدا کردن
shields
حفاظ پیدا کردن
liaising
ارتباط پیدا کردن
converges
تقارت پیدا کردن
prove opplicable
مصداق پیدا کردن
declines
شیب پیدا کردن
take to
تمایل پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy.
چاره پیدا کردن
qualifies
شایستگی پیدا کردن
stammered
لکنت پیدا کردن
stammers
لکنت پیدا کردن
declined
شیب پیدا کردن
hade
تمایل پیدا کردن
dampened
رطوبت پیدا کردن
luff
لنگر پیدا کردن
in the doghouse
<idiom>
مشکل پیدا کردن با
to think out
با فکر پیدا کردن
liaised
ارتباط پیدا کردن
to take umbra at
رنجش پیدا کردن از
liaise
ارتباط پیدا کردن
converging
تقارت پیدا کردن
dampens
رطوبت پیدا کردن
come to an agreement
موافقت پیدا کردن
qualify
شایستگی پیدا کردن
converge
تقارت پیدا کردن
to win fame
شهرت پیدا کردن
converged
تقارت پیدا کردن
to take a ply
تمایل پیدا کردن
take to
تمایل پیدا کردن به
dampening
رطوبت پیدا کردن
dampen
رطوبت پیدا کردن
stammer
لکنت پیدا کردن
to become a necessity
لزوم پیدا کردن
LRU
الگوریتمی که صفحه حافظه که آخرین بار پیش از همه دستیابی شده است را پیدا میکند و پاک میکند تا فضای برای صفحات دیگر باز کند
pay dirt
<idiom>
زیر خاکی پیدا کردن
wavering
فتور پیدا کردن دو دل بودن
read between the lines
<idiom>
پیدا کردن مفهوم ضمنی
radar trapping
اختلال پیدا کردن رادار
wavers
فتور پیدا کردن دو دل بودن
hit on/upon
<idiom>
پیدا کردن چیزی که میخواهی
overmaster
مهارت کامل پیدا کردن در
to come to an understanding
پیدا کردن سازش پیداکردن
to make the pot boi;
معاش خود را پیدا کردن
to pick out
باگوش پیدا کردن دریافتن
to pick up
فراگرفتن دوباره پیدا کردن
respired
امید تازه پیدا کردن
respires
امید تازه پیدا کردن
respiring
امید تازه پیدا کردن
respire
امید تازه پیدا کردن
to rummage out
با جستجوی زیاد پیدا کردن
cabbages
کش رفتن رشد پیدا کردن
cabbage
کش رفتن رشد پیدا کردن
to nerve oneself
قوت قلب پیدا کردن
genealogize
شجره کسی را پیدا کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com