Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (36 milliseconds)
English
Persian
tumble
جست وخیز کردن پریدن
tumbled
جست وخیز کردن پریدن
tumbles
جست وخیز کردن پریدن
Other Matches
loped
جست وخیز کردن
lopes
جست وخیز کردن
lope
جست وخیز کردن
loping
جست وخیز کردن
cavorts
جست وخیز کردن
cavort
جست وخیز کردن
cavorted
جست وخیز کردن
cavorting
جست وخیز کردن
frisking
ازخوشی جست وخیز کردن تفتیش وجستجو کردن بانشاط
frisks
ازخوشی جست وخیز کردن تفتیش وجستجو کردن بانشاط
frisked
ازخوشی جست وخیز کردن تفتیش وجستجو کردن بانشاط
frisk
ازخوشی جست وخیز کردن تفتیش وجستجو کردن بانشاط
hopped
جست وخیز کوچک کردن
sikt
باجست وخیز رقص کردن
skip
جست وخیز کردن تپیدن
skipped
جست وخیز کردن تپیدن
skips
جست وخیز کردن تپیدن
hopping
جست وخیز کوچک کردن
hops
جست وخیز کوچک کردن
leapfrog
باجست وخیز حرکت کردن
leapfrogged
باجست وخیز حرکت کردن
leapfrogs
باجست وخیز حرکت کردن
hop
جست وخیز کوچک کردن
skylark
تفریح وجست وخیز کردن
leapfrogging
باجست وخیز حرکت کردن
skylarks
تفریح وجست وخیز کردن
galumph
جست وخیز نشاط انگیز کردن
to d. a leap
جرات پریدن کردن
fly
پرواز کردن پریدن
To go for each other.
بیکدیگر پریدن ( نزاع کردن )
buck
بالا پریدن وقوز کردن
bounce
پریدن گزاف گویی کردن
bucks
بالا پریدن وقوز کردن
bounced
پریدن گزاف گویی کردن
bounces
پریدن گزاف گویی کردن
to snap one's nose or head off
بکسی پریدن واوقات تلخی کردن
bail out
به قید کفیل ازاد کردن و شدن با پاراشوت از هواپیما پریدن
to brachiate
از شاخه به شاخه پریدن
[بازوپیمایی کردن]
caper
جست وخیز
gambade
جست وخیز
tittup
جست وخیز
capered
جست وخیز
gambol
جست وخیز
capers
جست وخیز
bound
جست وخیز
saltation
جست وخیز
gambolling
جست وخیز
frisked
جست وخیز
gamboled
جست وخیز
gamboling
جست وخیز
skitter
جست وخیز
gambolled
جست وخیز
frisking
جست وخیز
frolics
جست وخیز
springs
جست وخیز
frolic
جست وخیز
frolicked
جست وخیز
frisk
جست وخیز
exultance
جست وخیز
capriole
جست وخیز
gambols
جست وخیز
frolicking
جست وخیز
spring
جست وخیز
frisks
جست وخیز
lope
بجست وخیز دراوردن
lopes
بجست وخیز دراوردن
saliency
چابکی درجست وخیز
frisky
جست وخیز کنان
loping
بجست وخیز دراوردن
skippers
جست وخیز کننده
loped
بجست وخیز دراوردن
skippered
جست وخیز کننده
coltish
جست وخیز کننده
saleint
درحال جست وخیز
saleintiant
درحال جست وخیز
salience
چابکی درجست وخیز
skipper
جست وخیز کننده
jumpingly
جست وخیز کنان
curvet
شوخی جست وخیز
skippering
جست وخیز کننده
friskiest
جست وخیز کنان
friskier
جست وخیز کنان
lopes
جست وخیز وشلنگ تخته
loped
جست وخیز وشلنگ تخته
lope
جست وخیز وشلنگ تخته
sink or swim
<idiom>
افت وخیز درکاری داشتن
loping
جست وخیز وشلنگ تخته
to start up
از جا پریدن
skip
پریدن
popping
پریدن
to take ones flight
پریدن
to take off
پریدن
jumps
پریدن
spring
پریدن
start up
از جا پریدن
jumped
پریدن
skips
پریدن
jump
پریدن
springs
پریدن
skipped
پریدن
shy
ازجا پریدن
shyer
ازجا پریدن
glides
سبک پریدن
pop
پراندن پریدن
shied
ازجا پریدن
pops
پراندن پریدن
shyest
ازجا پریدن
popped
پراندن پریدن
shies
ازجا پریدن
shying
ازجا پریدن
glided
سبک پریدن
stows
پریدن انباشتن
stowing
پریدن انباشتن
stowed
پریدن انباشتن
stow
پریدن انباشتن
snap a person's head off
بکسی پریدن
skitter
پریدن وسرخوردن
splash line
خط پریدن به اب در غواصی
snap a person's nose off
بکسی پریدن
glide
سبک پریدن
to skip rope
از طناب پریدن
to fly away
پریدن ورفتن
hips
جستن پریدن
To jump . To be startled.
ازجا پریدن
kickover
زدن و پریدن
bail out
پریدن از هواپیما
hip
جستن پریدن
pole vault
بانیزه پریدن
pole vaults
بانیزه پریدن
spouts
پریدن فواره زدن
buck
ازروی خرک پریدن
takeoff
ازجا پریدن وبلندشدن
To jump across the stream.
ازروی نهر آب پریدن
fly
گریختن پریدن پرواز
vaults
جست زدن پریدن
spout
پریدن فواره زدن
spouted
پریدن فواره زدن
spouting
پریدن فواره زدن
takeoffs
ازجا پریدن وبلندشدن
bucks
ازروی خرک پریدن
vault
جست زدن پریدن
bail out
پریدن و شیرجه رفتن در اب
hurdle
از روی مانع پریدن
hods
بالا وپایین پریدن
hod
بالا وپایین پریدن
hurdles
از روی مانع پریدن
hurdle
از روی پرچین یاچارچوب پریدن
jounce
بشدت بالا و پایین پریدن
spring
حالت ارتجاعی فنر پریدن
springs
حالت ارتجاعی فنر پریدن
hurdles
از روی پرچین یاچارچوب پریدن
To jump down somebodys throat.
ناگهان وسط حرف کسی پریدن
crash the gate
<idiom>
بی دعوت رفتن ،پابرهنه وسط پریدن
to jump up at somebody
به کسی پریدن
[مانند سگ دوستانه یا خوشحال]
jump
پریدن با چتر پرش اسب از مانع
front underlock
خیمه کامل و پریدن به پشت حریف
jumped
پریدن با چتر پرش اسب از مانع
jumps
پریدن با چتر پرش اسب از مانع
to jackknife
با بدن سیخ از روی خرک حلقه پریدن
[ژیمناستیک]
rush
برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rushing
برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rushed
برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
screening
پریدن جلو دید تیم حریف درهنگام سرو زدن
steer wrestling
پریدن از اسب به گردن گاو وفرود امدن او به زمین باپیچاندن گردنش
to jump on somebody
به کسی پریدن
[زود ایراد گرفتن از کاری که کرده شده یا چیزی که گفته شده]
skydive
پریدن از هواپیما با چتر ومانور پیش از بازشدن چتر
nips
جفت جفت زدن پریدن
nip
جفت جفت زدن پریدن
nipped
جفت جفت زدن پریدن
foul
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
foulest
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouled
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouler
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouls
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
hurdle step
جهش کوتاه روی یک پا پیش از شیرجه جهش کوتاه پیش از پریدن از روی خرک
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com