Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (38 milliseconds)
English
Persian
to hold a meeting
جلسه منعقد کردن
to hold a session
جلسه منعقد کردن
Other Matches
concludes
منعقد کردن
holds
منعقد کردن
hold
منعقد کردن
conclude
منعقد کردن
enter into an agreement
قراردادی را منعقد کردن
to hold an a
دیوان منعقد کردن
enter into a contract
منعقد کردن عقد
conclude a contract
منعقد کردن عقد
to enter into an agreement
پیمان یا قراردادی منعقد کردن
take out an insurance policy
قرارداد بیمه را منعقد کردن
sederunt
جلسه روحانیان کلیسا اعضای جلسه روحانی شورای روحانی
for two weeks
جلسه دوهفته پس افتاد جلسه را به دوهفته بعدموکول کردند
open the meeting
رسمیت جلسه را اعلام کردن
to sit
درباره موضوعی جلسه کردن
briefings
جلسه توجیهی خلاصه کردن دستورات و گزارشات
briefing
جلسه توجیهی خلاصه کردن دستورات و گزارشات
convoke
برای تشکیل جلسه وشورایاکمیسیون دعوت کردن
hansardize
متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
to call a meeting of the board of directors
برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
To conduct a meeting in an orderly manner.
جلسه ای رابا نظم وتر تیب اداره کردن
concluded
منعقد
in session
منعقد
concluder
منعقد کننده
caseate
منعقد شدن
coagulant
منعقد کننده
coagulase
مواد منعقد کننده
thrombus
خون منعقد شده در رگ لخته
simple contract
عقد منعقد درسند عادی
walkthrough
جلسه بررسی که در ان یک مرحله از توسعه سیستم یابرنامه برای معرفی کردن خطاها مرور میشود
rio treaty
پیمان منعقد بین کلیه کشورهای نیمکره غربی به استثناء کانادا
consular convention
عهد نامهای که جهت مبادله کنسول بین دو کشور منعقد میشود
pourparler
جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparley
جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
sittings
جلسه
sitting
جلسه
meets
: جلسه
session
جلسه
sessions
جلسه
meet
: جلسه
seance
جلسه
meetings
جلسه
meeting
جلسه
chairpersons
رئیس جلسه
order of the day
دستور جلسه
minutes
صورت جلسه
court session
جلسه دادگاه
agendas
دستور جلسه
general meeting
جلسه عمومی
agenda
دستور جلسه
minute
صورت جلسه
in the meeting of d may
در جلسه سوم می
nonresident
غیرحاضر در جلسه
reunion
تجدید جلسه
reunions
تجدید جلسه
chairman
رئیس جلسه
public session
جلسه علنی
chairmen
رئیس جلسه
meetings
انجمن جلسه
special session
جلسه مخصوص
chairperson
رئیس جلسه
meeting
انجمن جلسه
convocations
جلسه عمومی دانشجویان
The meeting was postponed.
جلسه را عقب انداختند
protocol
صورت جلسه ازمایش
marathon
جلسه گروهی طولانی
marathons
جلسه گروهی طولانی
record
صورت جلسه سابقه
convene
تشکیل جلسه دادن
convened
تشکیل جلسه دادن
convenes
تشکیل جلسه دادن
convening
تشکیل جلسه دادن
the house went into secret session
مجلس جلسه سری
convocation
جلسه عمومی دانشجویان
stags
جلسه یا مهمانی مردانه
stag
جلسه یا مهمانی مردانه
special session
جلسه فوق العاده
spectators
مستمعین جلسه دادگاه
sitting in camera
جلسه غیر علنی
work out
برنامه یک جلسه تمرین
bull session
جلسه محاوره ومرور
private session
جلسه غیر علنی
seance
جلسه احضار روح
cabinet council
جلسه هیات وزیران
protocols
صورت جلسه کنفرانس
protocols
صورت جلسه ازمایش
protocol
صورت جلسه کنفرانس
sitting in camera
جلسه خصوصی دادگاه
seance
جلسه احضارارواح وغیره
rehearing
جلسه دادرسی مجدد
walkout
اعتصاب ,ترک جلسه
walkouts
اعتصاب ,ترک جلسه
critiques
جلسه انتقاد بعد ازعملیات
critique
جلسه انتقاد بعد ازعملیات
proces verbal
صورت جلسه نشست نامه
critic report
گزارش نتیجه جلسه انتقاد
presiding
ریاست جلسه را بعهده داشتن
presides
ریاست جلسه را بعهده داشتن
presided
ریاست جلسه را بعهده داشتن
preside
ریاست جلسه را بعهده داشتن
Those who attended the meeting.
کسانیکه در جلسه حاضر بودند
adjournment
احاله رسیدگی به جلسه بعد
adjournments
احاله رسیدگی به جلسه بعد
seminar
جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
call a metting
تعیین وقت و دعوت برای جلسه
seminars
جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
committee
هیئت بررسی انجمن جلسه خصوصی
master of ceremonies
متصدی تفریحات یا معرف نطاق جلسه
minute
خلاصه ساختن صورت جلسه نوشتن
The date of the meeting has been advanced.
تاریخ جلسه جلو افتاده است
masters of ceremonies
متصدی تفریحات یا معرف نطاق جلسه
the rules of protocol
قوانین قرارداد
[صورت جلسه کنفرانس]
committees
هیئت بررسی انجمن جلسه خصوصی
agenda
لیست کارهایی که میبایست در جلسه به انهارسیدگی شود
agendas
لیست کارهایی که میبایست در جلسه به انهارسیدگی شود
I acted as interpreter for the Prime Minister at yesterday's meeting.
من در جلسه دیروز مترجم نخست وزیر بودم.
quorum
حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
peremptory undertaking
تعهد خواهان باارائه دلیل در اولین جلسه بعدی دادگاه
national educational computing conferenc
جلسه سالیانه فارغ التحصیلان علاقمند به استفاده کامپیوتر در اموزش
skull practice
کلاس تعلیم فنون مسابقه جلسه مشورت درباره مسابقه
briefing direction
دستورالعمل اجرای توجیه دستورالعمل جلسه توجیهی
warsaw treaty
پیمانی که عنوان اصلی ان "پیمان کمک متقابل اروپای شرقی " است و به سال 5591 در ورشوپایتخت لهستان منعقد شد وهدف ان کمک متقابل کشورهای اروپای شرقی به یکدیگر است و بیشتر جنبه نظامی دارد
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com