Total search result: 189 (9 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
He doesnt smok in front of (in the presence of)his father. |
جلوی پدرش سیگار نمی کشد |
|
|
Other Matches |
|
chain-smoking |
سیگار را با سیگار قبلی روشن کردن |
chain-smoked |
سیگار را با سیگار قبلی روشن کردن |
chain-smokes |
سیگار را با سیگار قبلی روشن کردن |
chain-smoke |
سیگار را با سیگار قبلی روشن کردن |
he succeeded his father |
جانشین پدرش شد |
he takes a his father |
به پدرش می رود |
he takes a his father |
به پدرش ماننداست |
He's a carbon copy of his father. |
کپی پدرش است. |
How old is his father . |
پدرش چه سنی است؟ |
He did it with his fathers knowledge. |
با اطلاع پدرش اینکار راکرد |
He's the spitting image of his father. |
درست مثل پدرش است. |
She married a man old eonugh to be her father. |
با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد |
Oedipus |
ادیپوس [افسانه یونانی] [پدرش را کشت و با مادرش ازدواج کرد] |
antigone |
دختری که همراه پدر نابینای خود به اتیکا رفت و تا زمان مرگ پدرش اورا خدمت کرد |
cigarettes |
سیگار |
cigarette |
سیگار |
fag |
سیگار |
fags |
سیگار |
cigar |
سیگار |
cigars |
سیگار |
stumping |
ته سیگار |
stump |
ته سیگار |
stumps |
ته سیگار |
stumped |
ته سیگار |
stub |
ته سیگار |
stubbed |
ته سیگار |
stubbing |
ته سیگار |
stubs |
ته سیگار |
butts |
ته سیگار |
butted |
ته سیگار |
butt |
ته سیگار |
chain-smoked |
پی در پی سیگار کشیدن |
chain-smoke |
پی در پی سیگار کشیدن |
cigarette paper |
کاغذ سیگار |
a carton of cigarettes |
یک کارتن سیگار |
chain-smokes |
پی در پی سیگار کشیدن |
chain-smoking |
پی در پی سیگار کشیدن |
cigar case |
قوطی سیگار |
cigar holder |
چوب سیگار |
cigar shaped |
دوسرتیزچون سیگار |
manil |
سیگار مانیلا |
filter tips |
سیگار فیلتردار |
filter tips |
فیلتر سیگار |
cigars |
سیگار برگ |
cigar |
سیگار برگ |
filter tip |
سیگار فیلتردار |
filter tip |
فیلتر سیگار |
I have cigar |
من یک سیگار برگ دارم. |
snipping |
ادم احمق ته سیگار |
snipped |
ادم احمق ته سیگار |
snip |
ادم احمق ته سیگار |
woodbine |
سیگار برگ ارزان |
woodbind |
سیگار برگ ارزان |
filter tipped |
سیگار دارای فیلتر |
filter-tipped |
سیگار دارای فیلتر |
cheroots |
نوعی سیگار برگ |
cheroot |
نوعی سیگار برگ |
He is a chain smoker. |
پشت سرهم سیگار می کشد |
smoking room |
اتاق ویژه سیگار کشیدن |
smoking carriage |
واگنی که سیگار کشیدن در ان مجازاست |
smoking car |
واگنی که سیگار کشیدن در ان مجازاست |
stogie |
سیگار برگ باریک وگران قیمت |
stogy |
سیگار برگ باریک وگران قیمت |
May I offer you a cigarette? |
اجازه می فرمایید من به شما یک نخ سیگار تقدیم کنم؟ |
humidor |
صندوق سیگار که هوای انرامرطوب نگاه دارند |
to go out |
خاموش شدن [شمع یا چراغ یا آتش یا سیگار] |
He had a cigar between his lips . |
یک سیگار برگ گذاشته بود گوشه لبش |
lay off <idiom> |
بیش از این استفاده نکردن (دارو،سیگار) |
to quit something cold turkey |
چیزی را یکدفعه ترک کردن [مانند سیگار یا الکل] |
former |
جلوی |
frontward |
جلوی |
feont |
جلوی |
Smoking makes you ill and it is also expensive. |
سیگار کشیدن شما را بیمار می کند و این همچنین گران است. |
sincipital |
واقع در جلوی سر |
in the way |
جلوی راه |
before my very eyes |
جلوی چشمهایم |
forwarded |
جلوی گستاخ |
prior |
پیشین جلوی |
fore |
جلوی درجلو |
forward |
جلوی گستاخ |
fore |
جلوی قایق |
at the fore |
در جلوی کشتی |
to get in the way |
جلوی راه را گرفتن |
to stop the bus |
جلوی اتوبوس را گرفتن |
ackermanaxle |
محور جلوی اتومبیل |
bowling crease |
خط موازی جلوی پایه ها |
windshield |
شیشه جلوی اتومبیل |
deck |
سکوی جلوی تانک |
decked |
سکوی جلوی تانک |
afterleech |
بادبان جلوی قایق |
camber |
انحنای جلوی اسکی |
decks |
سکوی جلوی تانک |
wind screen |
شیشه جلوی اتومبیل |
I walked past the shop ( store ) . |
از جلوی فروشگاه گذشتم |
cambers |
انحنای جلوی اسکی |
Get out of my face! <idiom> |
از جلوی چشمم دور شو! |
foresheets |
فضای جلوی قایق |
anticum |
جرز جلوی معبد |
nose spray |
بسکهای جلوی گلوله |
bows |
قسمت جلوی قایق |
Get out of my sight! <idiom> |
از جلوی چشمم دور شو! |
under one's nose <adv.> |
جلوی چشم کسی |
head sail |
بادبان جلوی دکل |
bowed |
قسمت جلوی قایق |
prowords |
کلمات جلوی جملات |
googol |
عدد یک با صد صفر در جلوی ان |
windshields |
شیشه جلوی اتومبیل |
bow |
قسمت جلوی قایق |
front wing |
گلگیر جلوی اتومبیل |
front mud guard |
گلگیر جلوی اتومبیل |
forward area |
منطقه جلوی رزم |
forward echelon |
رده جلوی نبرد |
bowing |
قسمت جلوی قایق |
foreshore |
لبه جلوی ساحل دریا |
foreshores |
لبه جلوی ساحل دریا |
jibs |
بادبان سه گوشه جلوی دکل |
forwards |
سه بازیگر جلوی تور والیبال |
jibbed |
بادبان سه گوشه جلوی دکل |
jibbing |
بادبان سه گوشه جلوی دکل |
to nip something in the bud |
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن |
jib |
بادبان سه گوشه جلوی دکل |
To keep prices down. |
جلوی افزایش قیمتها را گرفتن |
metopon |
قسمت جلوی زائده جلومغز |
to block [hold up] (the) traffic |
جلوی رفت و آمد را گرفتن |
forebody |
بدنه قسمت جلوی ناو |
Accidents wI'll happen . |
جلوی اتفاق رانتوان گرفت |
foresail |
بادبان سه گوش در جلوی دکل |
front wheel suspension |
اویزش چرخهای جلوی اتومبیل |
forward bow spring |
فنر جلوی سینه کشتی |
to bridle one's own tongue |
جلوی زبان خودرا گرفتن |
nip in the bud <idiom> |
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن |
To teach grandma to suck eggs. |
جلوی لوطی معلق زدن |
hold one's fire <idiom> |
جلوی زبان خود را گرفتن |
wash |
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر |
It took place under my very eyes. |
درست جلوی چشمم اتفاق افتاد |
anti dazzle vizor |
سایه بان شیشه جلوی اتومبیل |
to get in somebody's way |
جلوی راه کسی [چیزی] را گرفتن |
panels |
قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره |
There is nothing to prevent me. |
هیچی نمیتونه جلوی منو بگیره. |
to block [to block up] [to clog] [to clog up] something |
جلوی جریان [ریزش] چیزی را گرفتن |
panel |
قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره |
Drop me by the phone booth. |
مرا جلوی کیوسک تلفن پیاده کن |
fore and aft |
واقع درطول کشتی جلوی و عقبی |
Come and get warm by the fire . |
بیا جلوی آتش که گرم بشوی |
foreland |
زمین جلوی موضع دماغه سنگر |
washes |
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر |
washed |
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر |
leading point |
نقطه نشانه روی در جلوی هدف متحرک |
to bolt somebody out |
[با قفل کردن] جلوی راه کسی را گرفتن |
You are going to gain weight. if you let yourself go. |
اگر جلوی خودت را نگیری چاق می شوی |
tacks |
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو |
tacking |
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو |
tacked |
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو |
fore check |
جلوگیری از مدافع در منطقه دفاعش جلوی تور |
tack |
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو |
hold one's tongue <idiom> |
جلوی زبان خود را گرفتن،ساکت ماندن |
head off |
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد |
Drop me off in front of the train station! |
من را جلوی ایستگاه راه آهن پیاده کنید! |
head up |
بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد |
mizzen staysail |
بادبان روی سیم جلوی دکل فرعی |
You are roasting yourself in front of the fire . |
خودت را جلوی آتش که داری کباب می کنی |
It is never too late to mend. |
هر کجا که جلوی ضرر رابگیری منفعت است |
He parked the car right in front of the garage. |
درست جلوی گاراژ اتومبیل را پارک کرد |
head down |
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد |
center of gravity envelope |
تصویر نموداری محدوده عقب و جلوی تغییرات مجازگرانیگاه |
zero stage |
طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود |
to swat the ball away |
با ضربه سخت جلوی توپ را گرفتن [دربازه بان] |
ante-choir |
[فضای خالی جلوی تریبون دسته همسرایان در کلیسا] |
muzzle boresight |
حلقه تار موی محوریابی جلوی لوله توپ |
to let rip |
حرف بدون جلوی خود را گرفتن زدن [اصطلاح روزمره] |
balanced control surfaces |
سطوح فرامین اصلی دارای قسمت دیگری در جلوی خط لولا |
I dare you to say it to his face. |
خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه |
course line shot |
تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد |
intermediate area |
منطقه واسطه دیدبانی رادار منطقهای به عمق 2 تا 01هزار متر در جلوی لشگر |
nose gear |
قسمت جلوی ارابه فرود ازنوع تری سیکل صرفنظر ازفاصله ان تا دماغه |
seen fire |
اتش مداوم و دیدبانی شده پدافند هوایی که روی سبقت معین در جلوی هواپیما اجرامیشود |
antistatic mat |
پوششی در قسمت جلوی یک دستگاه مانند یک واحد دیسک که به حالت سکون حساس است لایی ناایستا |
moustaches |
سطوح ایرودینامیکی که درقسمت جلوی هواپیمای مافوق صوت با بال دلتا شکل و با زاویه حمله زیاد نصب میگردند |
redout |
قرمز شدن یا سرخ شدن میدان دید یا جلوی چشم انسان |
observer |
نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه |
observers |
نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه |
wave kick |
حرکت روی جلوی تخته موج با ضربه زدن یا کشیدن یک پادر موج |
We have to stem the ride of emigration if our economy is to recover. |
اگر قرار است اقتصادمان رشد کند باید جلوی رشد مهاجرت را بگیریم. |
an irrepressible person |
نتوان از او جلوگیری کرد ادمی که نتوان جلوی او راگرفت |
passout |
پاس از پشت دروازه به یاردر جلوی دروازه |
arrest |
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن |
arrests |
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن |
arrested |
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن |