Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 189 (9 milliseconds)
English
Persian
He doesnt smok in front of (in the presence of)his father.
جلوی پدرش سیگار نمی کشد
Other Matches
chain-smoking
سیگار را با سیگار قبلی روشن کردن
chain-smoked
سیگار را با سیگار قبلی روشن کردن
chain-smokes
سیگار را با سیگار قبلی روشن کردن
chain-smoke
سیگار را با سیگار قبلی روشن کردن
he succeeded his father
جانشین پدرش شد
he takes a his father
به پدرش می رود
he takes a his father
به پدرش ماننداست
He's a carbon copy of his father.
کپی پدرش است.
How old is his father .
پدرش چه سنی است؟
He did it with his fathers knowledge.
با اطلاع پدرش اینکار راکرد
He's the spitting image of his father.
درست مثل پدرش است.
She married a man old eonugh to be her father.
با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
Oedipus
ادیپوس
[افسانه یونانی]
[پدرش را کشت و با مادرش ازدواج کرد]
antigone
دختری که همراه پدر نابینای خود به اتیکا رفت و تا زمان مرگ پدرش اورا خدمت کرد
cigarettes
سیگار
cigarette
سیگار
fag
سیگار
fags
سیگار
cigar
سیگار
cigars
سیگار
stumping
ته سیگار
stump
ته سیگار
stumps
ته سیگار
stumped
ته سیگار
stub
ته سیگار
stubbed
ته سیگار
stubbing
ته سیگار
stubs
ته سیگار
butts
ته سیگار
butted
ته سیگار
butt
ته سیگار
chain-smoked
پی در پی سیگار کشیدن
chain-smoke
پی در پی سیگار کشیدن
cigarette paper
کاغذ سیگار
a carton of cigarettes
یک کارتن سیگار
chain-smokes
پی در پی سیگار کشیدن
chain-smoking
پی در پی سیگار کشیدن
cigar case
قوطی سیگار
cigar holder
چوب سیگار
cigar shaped
دوسرتیزچون سیگار
manil
سیگار مانیلا
filter tips
سیگار فیلتردار
filter tips
فیلتر سیگار
cigars
سیگار برگ
cigar
سیگار برگ
filter tip
سیگار فیلتردار
filter tip
فیلتر سیگار
I have cigar
من یک سیگار برگ دارم.
snipping
ادم احمق ته سیگار
snipped
ادم احمق ته سیگار
snip
ادم احمق ته سیگار
woodbine
سیگار برگ ارزان
woodbind
سیگار برگ ارزان
filter tipped
سیگار دارای فیلتر
filter-tipped
سیگار دارای فیلتر
cheroots
نوعی سیگار برگ
cheroot
نوعی سیگار برگ
He is a chain smoker.
پشت سرهم سیگار می کشد
smoking room
اتاق ویژه سیگار کشیدن
smoking carriage
واگنی که سیگار کشیدن در ان مجازاست
smoking car
واگنی که سیگار کشیدن در ان مجازاست
stogie
سیگار برگ باریک وگران قیمت
stogy
سیگار برگ باریک وگران قیمت
May I offer you a cigarette?
اجازه می فرمایید من به شما یک نخ سیگار تقدیم کنم؟
humidor
صندوق سیگار که هوای انرامرطوب نگاه دارند
to go out
خاموش شدن
[شمع یا چراغ یا آتش یا سیگار]
He had a cigar between his lips .
یک سیگار برگ گذاشته بود گوشه لبش
lay off
<idiom>
بیش از این استفاده نکردن (دارو،سیگار)
to quit something cold turkey
چیزی را یکدفعه ترک کردن
[مانند سیگار یا الکل]
former
جلوی
frontward
جلوی
feont
جلوی
Smoking makes you ill and it is also expensive.
سیگار کشیدن شما را بیمار می کند و این همچنین گران است.
sincipital
واقع در جلوی سر
in the way
جلوی راه
before my very eyes
جلوی چشمهایم
forwarded
جلوی گستاخ
prior
پیشین جلوی
fore
جلوی درجلو
forward
جلوی گستاخ
fore
جلوی قایق
at the fore
در جلوی کشتی
to get in the way
جلوی راه را گرفتن
to stop the bus
جلوی اتوبوس را گرفتن
ackermanaxle
محور جلوی اتومبیل
bowling crease
خط موازی جلوی پایه ها
windshield
شیشه جلوی اتومبیل
deck
سکوی جلوی تانک
decked
سکوی جلوی تانک
afterleech
بادبان جلوی قایق
camber
انحنای جلوی اسکی
decks
سکوی جلوی تانک
wind screen
شیشه جلوی اتومبیل
I walked past the shop ( store ) .
از جلوی فروشگاه گذشتم
cambers
انحنای جلوی اسکی
Get out of my face!
<idiom>
از جلوی چشمم دور شو!
foresheets
فضای جلوی قایق
anticum
جرز جلوی معبد
nose spray
بسکهای جلوی گلوله
bows
قسمت جلوی قایق
Get out of my sight!
<idiom>
از جلوی چشمم دور شو!
under one's nose
<adv.>
جلوی چشم کسی
head sail
بادبان جلوی دکل
bowed
قسمت جلوی قایق
prowords
کلمات جلوی جملات
googol
عدد یک با صد صفر در جلوی ان
windshields
شیشه جلوی اتومبیل
bow
قسمت جلوی قایق
front wing
گلگیر جلوی اتومبیل
front mud guard
گلگیر جلوی اتومبیل
forward area
منطقه جلوی رزم
forward echelon
رده جلوی نبرد
bowing
قسمت جلوی قایق
foreshore
لبه جلوی ساحل دریا
foreshores
لبه جلوی ساحل دریا
jibs
بادبان سه گوشه جلوی دکل
forwards
سه بازیگر جلوی تور والیبال
jibbed
بادبان سه گوشه جلوی دکل
jibbing
بادبان سه گوشه جلوی دکل
to nip something in the bud
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
jib
بادبان سه گوشه جلوی دکل
To keep prices down.
جلوی افزایش قیمتها را گرفتن
metopon
قسمت جلوی زائده جلومغز
to block
[hold up]
(the) traffic
جلوی رفت و آمد را گرفتن
forebody
بدنه قسمت جلوی ناو
Accidents wI'll happen .
جلوی اتفاق رانتوان گرفت
foresail
بادبان سه گوش در جلوی دکل
front wheel suspension
اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
forward bow spring
فنر جلوی سینه کشتی
to bridle one's own tongue
جلوی زبان خودرا گرفتن
nip in the bud
<idiom>
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
To teach grandma to suck eggs.
جلوی لوطی معلق زدن
hold one's fire
<idiom>
جلوی زبان خود را گرفتن
wash
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
It took place under my very eyes.
درست جلوی چشمم اتفاق افتاد
anti dazzle vizor
سایه بان شیشه جلوی اتومبیل
to get in somebody's way
جلوی راه کسی
[چیزی]
را گرفتن
panels
قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
There is nothing to prevent me.
هیچی نمیتونه جلوی منو بگیره.
to block
[to block up]
[to clog]
[to clog up]
something
جلوی جریان
[ریزش]
چیزی را گرفتن
panel
قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
Drop me by the phone booth.
مرا جلوی کیوسک تلفن پیاده کن
fore and aft
واقع درطول کشتی جلوی و عقبی
Come and get warm by the fire .
بیا جلوی آتش که گرم بشوی
foreland
زمین جلوی موضع دماغه سنگر
washes
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
washed
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
leading point
نقطه نشانه روی در جلوی هدف متحرک
to bolt somebody out
[با قفل کردن]
جلوی راه کسی را گرفتن
You are going to gain weight. if you let yourself go.
اگر جلوی خودت را نگیری چاق می شوی
tacks
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
tacking
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
tacked
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
fore check
جلوگیری از مدافع در منطقه دفاعش جلوی تور
tack
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
hold one's tongue
<idiom>
جلوی زبان خود را گرفتن،ساکت ماندن
head off
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
Drop me off in front of the train station!
من را جلوی ایستگاه راه آهن پیاده کنید!
head up
بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
mizzen staysail
بادبان روی سیم جلوی دکل فرعی
You are roasting yourself in front of the fire .
خودت را جلوی آتش که داری کباب می کنی
It is never too late to mend.
هر کجا که جلوی ضرر رابگیری منفعت است
He parked the car right in front of the garage.
درست جلوی گاراژ اتومبیل را پارک کرد
head down
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
center of gravity envelope
تصویر نموداری محدوده عقب و جلوی تغییرات مجازگرانیگاه
zero stage
طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
to swat the ball away
با ضربه سخت جلوی توپ را گرفتن
[دربازه بان]
ante-choir
[فضای خالی جلوی تریبون دسته همسرایان در کلیسا]
muzzle boresight
حلقه تار موی محوریابی جلوی لوله توپ
to let rip
حرف بدون جلوی خود را گرفتن زدن
[اصطلاح روزمره]
balanced control surfaces
سطوح فرامین اصلی دارای قسمت دیگری در جلوی خط لولا
I dare you to say it to his face.
خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
course line shot
تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
intermediate area
منطقه واسطه دیدبانی رادار منطقهای به عمق 2 تا 01هزار متر در جلوی لشگر
nose gear
قسمت جلوی ارابه فرود ازنوع تری سیکل صرفنظر ازفاصله ان تا دماغه
seen fire
اتش مداوم و دیدبانی شده پدافند هوایی که روی سبقت معین در جلوی هواپیما اجرامیشود
antistatic mat
پوششی در قسمت جلوی یک دستگاه مانند یک واحد دیسک که به حالت سکون حساس است لایی ناایستا
moustaches
سطوح ایرودینامیکی که درقسمت جلوی هواپیمای مافوق صوت با بال دلتا شکل و با زاویه حمله زیاد نصب میگردند
redout
قرمز شدن یا سرخ شدن میدان دید یا جلوی چشم انسان
observer
نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
observers
نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
wave kick
حرکت روی جلوی تخته موج با ضربه زدن یا کشیدن یک پادر موج
We have to stem the ride of emigration if our economy is to recover.
اگر قرار است اقتصادمان رشد کند باید جلوی رشد مهاجرت را بگیریم.
an irrepressible person
نتوان از او جلوگیری کرد ادمی که نتوان جلوی او راگرفت
passout
پاس از پشت دروازه به یاردر جلوی دروازه
arrest
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com