English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
embryo جنین کمتر از هشت هفته
embryos جنین کمتر از هشت هفته
Other Matches
inside of a week در یک هفته کمتر
inside of a week کمتر از یک هفته
foetus جنین بیش از هشت هفته حمل
fetuses جنین بیش از هشت هفته حمل
foetuses جنین بیش از هشت هفته حمل
weekend اخر هفته تعطیل اخر هفته
weekends اخر هفته تعطیل اخر هفته
aborticide دوای جنین کش دوای سقط جنین
weeklies هفته به هفته
weekly هفته به هفته
weeks هفته
a week یک هفته
per week هر هفته
week هفته
weekday روز هفته
last week هفته گذشته
f.service نمازمعمولی هفته
running days ایام هفته
A whole week یک هفته تمام
hebdomad هفت هفته
weekdays روز هفته
next week هفته گذشته
for a week برای یک هفته
eight day هفته کوک
passion week هفته مصیبت
this d. a week یک هفته از امروز
to morrow week از فردا یک هفته
fair market هفته بازار
triweekly هر سه هفته یکبار
midweek میان هفته
week end اخر هفته
chrysalis جنین
germs جنین
chrysalises جنین
foetuses جنین
fetuses جنین
fetus جنین
germ جنین
embryo جنین
embryos جنین
afterbirth جنین
foetus جنین
nrxt monday دوشنبه این هفته
week day روز معمولی هفته
I will be staying a few days من میخواهم یک هفته بمانم.
feria یکی از ایام هفته
one anxious week of waiting یک هفته انتظار با نگرانی
Weekend تعطیلات آخر هفته
foeticide اسقاط جنین
aborsement سقط جنین
abortment سقط جنین
miscarriage سقط جنین
mola جنین کاذب
aborticide جنین کشی
abortions اسقاط جنین
embryogen تشکیل جنین
embryogen پیدایش جنین
ecbolic جنین انداز
implacental بی جفت جنین
miscarriages سقط جنین
foeticide جنین کشی
foetation تشکیل جنین
foaticide سقط جنین
foaticide جنین کشی
embryogeny پیدایش جنین
feticide کشتن جنین
feticide سقط جنین
fetal وابسته به جنین
embryogeny تشکیل جنین
blood money of an unborn child دیه جنین
abortions سقط جنین
abortion اسقاط جنین
miscarried جنین ساقط
wheatgerm جنین گندم
to have a miscarriage جنین افگندن
secundine جفت جنین
abortion سقط جنین
abortive foatus جنین ساقط
We stayed at the seaside for one week . یک هفته کنا ردریا ماندیم
ferial مربوط بمیان هفته عیدی
at least four times a week کم کمش چهار بار در هفته
Within the next few weeks . درعرض چند هفته آیند ؟
passion week هفته پیش از رستاخیز مسیح
capacitor تا دو هفته نیرو فراهم کند.
to borrow for ... weeks برای ... هفته قرض گرفتن
write me every week هر هفته برای من نامه بنویسید
aplacental فاقد جفت جنین
chorion مشیمه خارجی جنین
abortive medicines ادویه مسقط جنین
abortive foetus جنین سقط شده
chorion پرده بیرونی جنین
placenta جفت جنین مشیمه
placentas جفت جنین مشیمه
embryotomy تشریح جنین درزهدان
abortionists سقط جنین کننده
hypoblast غشاء داخلی جنین
malposition حالت غیرطبیعی جنین
malposition جابجا شدگی جنین
abortionist سقط جنین کننده
placental وابسته به جفت جنین
mesoblast میان پوست جنین
sempiternal رخ دهنده دومرتبه در هفته نیم هفتگی
Every day of the week but Sundays. همه روز هفته غیر از یکشنبه ها
semiweekly رخ دهنده دومرتبه در هفته نیم هفتگی
bank holiday روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
per برای هر ساعت یا روز یا هفته یا سال
I had my car broken into last week. هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
weekender کسیکه به تعطیل اخر هفته میرود
She comes here at least once a week . دست کم هفته ای یکبار اینجا می آید
Maundy Thursday پنجشنبه هفته عذاب ورنج عیسی
What's the charge per week? اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What is the price per week? قیمت برای یک هفته چقدر است؟
yolk sac کیسه زرده دورتادور جنین
by con. مفهوم مخالف ان جنین میشود
eventration جنین بی شکم یابی روده
placentation پیوستگی جفت جنین بدیوارزهدان
mesoblast لایه جرثومه میانی جنین
miscarriages سقط جنین غیر عمدی
amnion مشیمه پردهء دور جنین
miscarriage سقط جنین غیر عمدی
Trade ( business ) is slack this week . این هفته بازار ( تجارت ) کساد است
I'm really looking forward to the weekend. من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
abortionist کسی که موجب سقط جنین میشود
abortionists کسی که موجب سقط جنین میشود
embryoctony ازمیان بردن یافاسدکردن جنین درزهدان
conceptions لقاح تخم وشروع رشد جنین
conception لقاح تخم وشروع رشد جنین
blasetocyst جنین تکامل یافته حیوانات پستاندار
teratology مبحث شناسایی جنین ناقص الخلقه
shorter کمتر
minor کمتر
less than کمتر از
short کمتر
shortest کمتر
much less کمتر
minus کمتر
Lt کمتر از
infrequently کمتر
less کمتر
in a less degree کمتر
lesser کمتر
minority بخش کمتر
minorities بخش کمتر
sub- در معنای کمتر
cut back <idiom> استفاده کمتر
low price قیمت کمتر
A smaller number . Fewer . تعداد کمتر
he would not accept less دو روز کمتر
They must give not less than 2 weeks' notice. آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند.
short-changing کمتر پول دادن
underexpose کمتر از حد لزوم در معرض
underquote کمتر مظنه دادن
shorthanded ادامه با بازیگر کمتر
shoat خوک کمتر از یک سال
short-change کمتر پول دادن
less than container load کمتر از فرفیت کانتینر
short-changed کمتر پول دادن
le to Equal or Than Less کمتر از یا برابر با
short-changes کمتر پول دادن
under- پایین تراز کمتر از
below par کمتر از بهای اسمی
under پایین تراز کمتر از
below par کمتر از ارزش اسمی
ammo minus مهمات کمتر از نصف
stroke راندن کمتر از فرفیت
underprice قیمت کمتر از رقیب
stroked راندن کمتر از فرفیت
hypotrophy رشد کمتر ازمعمول
stroking راندن کمتر از فرفیت
strokes راندن کمتر از فرفیت
metencephalon قسمتی از مغز جنین که سازنده مخچه وبصل النخاع است
germ layer یکی از طبقات سلول ابتدایی جنین پس از تکمیل مرحله گاسترولا
lanugo کرکی که در روی جنین انسان و برخی جانوران دیده میشود
germinal area قسمتی از پلاستودرم که جنین اصلی مهره داران را تشکیل میدهد
avianize ضعیف کردن ویروس بعلت کشت مکرر در جنین جوجه
lessening کمتر شدن تخفیف یافتن
lessens کمتر کردن تقلیل دادن
weanling کره اسب کمتر از یک سال
lessens کمتر شدن تخفیف یافتن
reduced charge خرج کمتر یا پایین تر توپ
infants بچه کمتر ازهفت سال
lessened کمتر شدن تخفیف یافتن
infant بچه کمتر ازهفت سال
he is well preserved کمتر نشان پیری در او پیداست
less developed countries کشورهای کمتر توسعه یافته
lessen کمتر شدن تخفیف یافتن
lessen کمتر کردن تقلیل دادن
lessened کمتر کردن تقلیل دادن
lessening کمتر کردن تقلیل دادن
undervaluation تقویم یاارزیابی کمتر ازمیزان واقعی
eagle زدن دوضربه کمتر ازاستاندارد در یک بخش
underlet کمتر از ارزش واقعی اجاره دادن
ultralight aircraft هواپیمائی با وزن کمتر از454 کیلوگرم
undersexed دارای تمایل جنسی کمتر ازطبیعی
undervaluing کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
Is there a road with little traffic? آیا جاده ای با ترافیک کمتر هست؟
eagles زدن دوضربه کمتر ازاستاندارد در یک بخش
fast عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fasted عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fastest عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com