Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 174 (9 milliseconds)
English
Persian
forbidden transition
جهش الکترونی ممنوع
Other Matches
electron multiplier
چند برابر کننده الکترونی افزاینده الکترونی
taboos
ممنوع
taboo
ممنوع
forbidden
ممنوع
prohibited
ممنوع
prohibbited
ممنوع
disallowable
ممنوع
barred
ممنوع
illicit
ممنوع
impermissible
ممنوع
in d.
ممنوع
forbidden band
نوار ممنوع
rule out
ممنوع ساختن
prohibits
ممنوع کردن
no parking
توقف ممنوع
prohibiting
ممنوع کردن
prohibit
ممنوع کردن
forbidden vibration
ارتعاشات ممنوع
restrict
ممنوع کردن
restricting
ممنوع کردن
restricts
ممنوع کردن
forbidden zone
ناحیه ممنوع
prohibited
ممنوع شده
NO PARKING
پارکینگ ممنوع
prohibited goods
اشیاء ممنوع
no waiting
توقف ممنوع
debars
ممنوع کردن
debarring
ممنوع کردن
debarred
ممنوع کردن
closed
ممنوع الورود
forbids
ممنوع کردن
it's forbidden to ...
ممنوع است که...
forbidden
ممنوع شده
debar
ممنوع کردن
forbid
ممنوع کردن
electronic switch
سوئیچ الکترونی
electronic structure
ساختار الکترونی
electron microscope
میکروسکپ الکترونی
electron lens
عدسی الکترونی
electron hole
حفره الکترونی
electronic transition
جهش الکترونی
electron gun
تفنگ الکترونی
electron could
ابر الکترونی
electron coupling
پیوست الکترونی
electron coupling
تزویج الکترونی
electron current
جریان الکترونی
electron cutting
برش الکترونی
electron density
چگالی الکترونی
electron diffraction
پراش الکترونی
electronic tuning
تنظیم الکترونی
electron flow
جریان الکترونی
electron gas
گاز الکترونی
electron microscope
میکروسکوپ الکترونی
electron mirror
اینه الکترونی
electron wave
موج الکترونی
electronic current
جریان الکترونی
electronic density
چگالی الکترونی
electronic excitation
تحریک الکترونی
electronic formula
فرمول الکترونی
electronic rectifier
یکسوساز الکترونی
electronic microscope
میکروسکوپ الکترونی
electronic radiation
تشعشع الکترونی
electron tube
لامپ الکترونی
electronic flash
فلاش الکترونی
electron particle
ذره الکترونی
electron physics
فیزیک الکترونی
electron ray
اشعه الکترونی
electron sheath
پوسته الکترونی
electron shower
رگبار الکترونی
electron telescope
تلسکوپ الکترونی
electron theory
نظریه الکترونی
electron theory
تئوری الکترونی
electronic rectifier
یکسوکننده الکترونی
electron configuration
ارایش الکترونی
electron cloud
ابر الکترونی
tube
لامپ الکترونی
one electron atom
اتم تک الکترونی
barrier layer
بند الکترونی
computer
حسابگر الکترونی
computers
حسابگر الکترونی
gun
تفنگ الکترونی
tubes
لامپ الکترونی
electron avalanche
بهمن الکترونی
electron beam
پرتوی الکترونی
electron beam
اشعه الکترونی
electron cascade
ابشار الکترونی
electron capture
جاذبه الکترونی
electron capture
ربایش الکترونی
guns
تفنگ الکترونی
electron lens
لنز الکترونی
electron camera
دوربین الکترونی
electron bombardment
بمباران الکترونی
No camping
اردو زدن ممنوع
No camping
چادر زدن ممنوع
it is strictly forbidden
اکیدا ممنوع است
no smoking allowed
استعمال دخانیان ممنوع
No left
[right]
turn!
گردش به چپ
[راست]
ممنوع!
ban item
کالای ممنوع الورود
to be absolutely forbidden
[prohibited]
مطلقا ممنوع بودن
forbidden energy zone
ناحیه انرژی ممنوع
bar
بازداشتن ممنوع کردن
bars
بازداشتن ممنوع کردن
gas filled valve
لامپ الکترونی گازی
glass type tube
لامپ الکترونی شیشهای
phosphor
معمولا اشعه الکترونی
multidentate atom
اتم چند الکترونی
eniac
ماشین حساب الکترونی
density of an electron beam
چگالی اشعه الکترونی
electron beam cutting
برش با اشعه الکترونی
depletion layer capacitance
فرفیت بند الکترونی
electron beam generator
مولد اشعه الکترونی
electron beam welding
جوشکاری با اشعه الکترونی
welding by electron beam
جوشکاری با اشعه الکترونی
electron disintegration
فرو ریزش الکترونی
barrier layer capacitance
فرفیت بند الکترونی
electronic lens
عدسی یا لنز الکترونی
electron microscope
ذره بین الکترونی
proscribing
ممنوع ساختن تحریم کردن
no thoroughfare
امدو شدیاعبور) ممنوع است
the import of which is prohibited
ان کالا ممنوع الورود است
proscribes
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribed
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribe
ممنوع ساختن تحریم کردن
get a fix on something
<idiom>
نامه الکترونی دریافت کردن
octal glass type tube
لامپ الکترونی هشت پایهای
output circuit
مدار خروجی لامپ الکترونی
electron beam deflection system
سیستم شکست پرتو الکترونی
beam current at a specified point
شدت اشعه الکترونی در یک نقطه
thermoelectron
الکترونی که در اثر گرماصادر شود
input circuit
مدار ورودی لامپ الکترونی
electron beam focusing
تمرکز دهی اشعه الکترونی
mu
فاکتور شدت نیروی لامپ الکترونی
dry town
شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
dut of court
ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
to bar somebody from a competition
شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
to bar somebody from something
[doing something]
ممنوع کردن
[کسی از چیزی]
[اصطلاح رسمی ]
beam
دسته کردن اشعه الکترونی جهت دادن
beams
دسته کردن اشعه الکترونی جهت دادن
sferics
دستگاه الکترونی کشف طوفان هوا شناسی
bread-boards
لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
electron gun
بخشی از CRT که یک اشعه الکترونی ایجاد میکند
bread-board
لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
outlaws
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
talking is not permitted
سخن گفتن مجاز نیست صحبت ممنوع است
fence month
ماهی که شکارگوزن یاماهی گیری دران ممنوع است
outlawed
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawing
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
weather bound
ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
outlaw
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
commit no nuisance
ادرار کردن و اشغال ریختن اینجا ممنوع است
synchrotron
دستگاه تقویت وتسریع ذرات بار دار الکترونی
forbidden fruit
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
forbidden fruits
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
numerical indicator tube
هر گونه لامپ الکترونی که توانایی نمایش اشکال عددی را دارد
electron beam recording
ضبط خروجی کامپیوتر مستقیماگ روی میکروفیلم با استفاده از اشعه الکترونی
black book
دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
electronic
میدانهای الکترومغناطیسی و الکتریسیته ساکن که توسط وسایل الکترونی زیاد ایجاد شده است .
electronics
شاخهای از علم فیزیک که درباره صدوروحرکت و تاثیرات الکترون درخلا و گازهاوهمچنین استفاده ازدستگاههای الکترونی بحث میکند
y plates
صفحات افقی موازی که اختلاف پتانسیل انها سبب انحراف قائم پرتو الکترونی در لوله اشعه کاتدی میگردد
disbarment
محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
countermand
لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermanded
لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermanding
لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermands
لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
push pull
وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
guns
منبع اشعه الکترونی درون تیوپ اشعه کاتدی
gun
منبع اشعه الکترونی درون تیوپ اشعه کاتدی
thermionic tube
لوله الکترونی که دران الکترون بوسیله حرارت دادن به الکترود منتشر میشود لوله گرمایونی
seal off
محاصره کردن ممنوع الورود کردن
prohibit
ممنوع کردن تحریم کردن
prohibits
ممنوع کردن تحریم کردن
prohibiting
ممنوع کردن تحریم کردن
disbar
سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com