English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 197 (9 milliseconds)
English Persian
responsory جواب جماعت
Other Matches
irresponsive جواب ندهنده بی جواب
schools جماعت
streamed جماعت
school جماعت
massing جماعت
masses جماعت
crowd جماعت
stream جماعت
congregations جماعت
congregation جماعت
crowds جماعت
mass جماعت
passel جماعت
streams جماعت
meinie جماعت همراهان
pauperdom جماعت گدایان
imam or imaum امام جماعت
peasantry جماعت دهقانان
conformists همرنگ با جماعت
womenfolk جماعت زنان
meiny جماعت همراهان
demophobia جماعت هراسی
devitry جماعت شیاطین
prayer in congregation نماز جماعت
conformist همرنگ با جماعت
the profession جماعت بازیگران
workfolks جماعت کارگر
workfolk جماعت کارگر
conformity همرنگی با جماعت
school جماعت همفکر
schools جماعت همفکر
target audience جماعت هدف تبلیغات
to go with the tide همرنگ جماعت شدن
diaspora جماعت یهودیان پراکنده
to go with the stream همرنگ جماعت شدن
tin pan alley جماعت موسیقی دانان
posses دسته افراد پلیس جماعت
posse دسته افراد پلیس جماعت
star turn ستاره یا شخصیت برجسته جماعت
sacerdotage کشیش مابی جماعت کشیشان
When in Rome, do as the Romans do! <proverb> خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو.
major seminary دانشکده علوم روحانی جماعت کاتولیک
naturism عریان گری [پیروی از عقاید جماعت برهنگان]
triggerman ادمکش سریع العمل درمیان جماعت اوباش
irreprovable بی جواب
replying جواب
reply جواب
comeback جواب
recalcitrancy جواب رد
whyŠthere is the answer در سر جواب
comebacks جواب
repost جواب
resolvent جواب
in reply to در جواب
counterplea جواب رد
antiphony جواب
replies جواب
response جواب
riposting جواب
rejoinder جواب
rejoinders جواب
riposte جواب
riposted جواب
ripostes جواب
responses جواب
recalcitrance جواب رد
replied جواب
to make a response جواب دادن
undertakers جواب گو مسئول
interlocutor جواب دهنده
interlocutors جواب دهنده
send away جواب دادن
irrefragably بطور بی جواب
answered : جواب پاسخ
answering : جواب پاسخ
snip snap جواب زیرکانه
undertaker جواب گو مسئول
unanswerable جواب ناپذیر
reply paid جواب قبول
answer : جواب پاسخ
favourable جواب مساعد
recitative جواب دادن
response position مکان جواب
voice response جواب صوتی
question answer سئوال- جواب
brusque پیش جواب
answers : جواب پاسخ
answerable جواب دار
to give the mitten جواب کردن
A straightforward answer. جواب سر راست
toss off <idiom> حاضر جواب
nope جواب منفی
responds جواب دادن
responded جواب دادن
respond جواب دادن
undertaking جواب گو مسئول
an abrupt answer جواب تند
answer mode حالت جواب
A correct answer. جواب صحیح
reply paid /RP/ [reply prepaid] جواب قبول
counter memorial جواب یادداشت
have it <idiom> به جواب رسیدن
The wrong answer. جواب غلط
answer pennant پرچم جواب
auto answer خود جواب
He answered nothing. اصلا جواب نداد
to comply [with] [به نیازی] جواب دادن
unansweable بی جواب تکذیب ناپذیر
Touché! خوب جواب دادی!
to return a greeting جواب سلام دادن
unique solution جواب منحصر بفرد
out in left field <idiom> از جواب صحیح دورشدن
A crushing reply(retort). جواب دندان شکن
To dismiss(sack,discharge)someone. کسی را جواب کردن
In response (reply) to your letter. در جواب نامه تان
talk back <idiom> بی ادبانه جواب دادن
to accommodate [به نیازی] جواب دادن
to meet [به نیازی] جواب دادن
flea in one's ear <idiom> جواب دندان شکن
retort جواب متقابل تلافی
sallies جواب سریع و زیرکانه
sally جواب سریع و زیرکانه
replied جواب شفاهی دفاعیه
have her cable لنگر جواب دادن
counterclaim جواب به ادعای شاکی
counterbid جواب خریداربه فروشنده
corespondent مسئول جواب گویی
replies جواب شفاهی دفاعیه
reply جواب شفاهی دفاعیه
replying جواب شفاهی دفاعیه
retort جواب متقابل دادن
retorts جواب متقابل تلافی
retorts جواب متقابل دادن
rebutting جواب متقابل دادن
repartee جواب شوخی امیز
sockdolager اتمام حجت جواب
answering جواب احتیاج را دادن
sockdologer اتمام حجت جواب
answers جواب احتیاج را دادن
answered جواب احتیاج را دادن
rebut جواب متقابل دادن
telephone responder جواب دهنده تلفن
rebuts جواب متقابل دادن
rebutted جواب متقابل دادن
answer جواب احتیاج را دادن
answered جواب دادن از عهده برامدن
Why don't you answer? چرا جواب نمی دهید؟
replying پاسخ دادن جواب کتبی
reply پاسخ دادن جواب کتبی
never to be at a loss for an answer همیشه حاضر جواب بودن
answer جواب دادن از عهده برامدن
replied پاسخ دادن جواب کتبی
replies پاسخ دادن جواب کتبی
answers جواب دادن از عهده برامدن
answering جواب دادن از عهده برامدن
refutative تکذیب کننده متضمن جواب رد
Please answer the telephone. لطفا" جواب تلفن را بدهید
improvisator بدیهه ساز حاضر جواب
meet some one's objections به ایرادات کسی جواب دادن
To take the salute. جواب سلام ( نظامی ) رادادن
He didnt return (acknowledge) my greetings. جواب سلام مرا نداد
He was pressed for pressed for ad answer . به اوفشار آوردند تا جواب بدهد
audio response device دستگاه جواب دهنده سمعی
antiphony انعکاس یا جواب سرود وموسیقی
Answer me this question. جواب این سؤالم را بده
A logical remark has no answer. <proverb> یرف یساب جواب ندارد .
bite the hand that feeds you <idiom> جواب خوبی را با بدی دادن
refutatory تکذیب کننده متضمن جواب رد
countered جواب دادن معامله بمثل کردن با
responsor دستگاه گیرنده و جواب دهنده الکترونیکی
replication جواب خواهان به دادخواست مدعی در دعوی
A sharp note(reply). نامه (جواب ) تند ( شدید اللحن )
We wI'll be notified(informed)of the results today. امروز جواب کار معلوم می شود
responsive دارای عکس العمل سریع جواب گو
To answer back. جواب دادن ( یکی بدو کردن )
the answer is right under your nose <idiom> جواب مثل روز روشن است
countering جواب دادن معامله بمثل کردن با
counter جواب دادن معامله بمثل کردن با
This does not satisfy me. این جواب مرا قانع نمی کند
antiphon سرودی که بوسیله سرایندگان کلیسا در جواب دستهء دیگرخوانده میشود
transponder دستگاه گیرنده یااداری که بمحض دریافت مخابرهای بطور خودکار ان را جواب میدهد
audio ال می پرسد. شخص تماس گرفته با انتخاب کردن شمارهای در تلفن به او جواب میدهد
transpondor دستگاه گیرنده یااداری که بمحض دریافت مخابرهای بطور خودکار ان را جواب میدهد
concordat پیمان دولت با جماعت مذهبی پیمان رسمی میان دو فرقه مذهبی
menu display روش محاورهای ارتباط باسیستم کامپیوتری از طریق سوال و جواب یا انتخابهای چند گانه
case تابع جستجویی که وقتی جواب میدهد که کلمه جستجو و حالت حروف آن تط ابق داشته باشتد
cases تابع جستجویی که وقتی جواب میدهد که کلمه جستجو و حالت حروف آن تط ابق داشته باشتد
linear روش جستجو که هر عنصریت را با کلید جستجو مقایسه میکند تا به جواب برسد.
Thanks for calling back. با تشکر برای تماس. [به کسی گفته میشود که فرد تلفن خود را جواب نداده و بعدا دوباره تماس می گیرد.]
returned گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
Force is the answer to force. <proverb> جواب زور را زور مى دهد .
response time زمان جواب زمان پاسخگویی
recredential نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com