English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
abstracting جوهرگرفتن از عاری ازکیفیات واقعی
abstracts جوهرگرفتن از عاری ازکیفیات واقعی
Other Matches
abstract جوهرگرفتن از عاری از کیفیات واقعی
cambridge equation نشان میدهند . یعنی پول واقعی برابراست با طول متوسط دورهای که هر واحدپول بین دو معامله نگهداری میشود ضرب در درامد واقعی K =
pigou effect اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
absolute altimeter ارتفاع سنج یا فرازیابی که ارتفاع واقعی یا فاصله واقعی هواپیما را از زمین نشان میدهد
architecture proper معماری بمعنی واقعی کلمه معماری واقعی
barest عاری
fogless عاری از مه
naked of عاری از
bare عاری
bared عاری
barer عاری
bares عاری
baring عاری
devoid عاری
barren <adj.> عاری
void عاری
naked <adj.> عاری
bare of عاری از
bankrupt of عاری از
lifeless عاری از زندگی
denude عاری ساختن
denuded عاری ساختن
denudes عاری ساختن
denuding عاری ساختن
unconsciously عاری ازهوش
emotionless عاری از احساسات
heartless عاری ازاحساسات
fancy free عاری از خیال
fanciless عاری ازتصور
irresponsible عاری از حس مسئولیت
fanciless عاری ازوهم
devest عاری کردن
blate عاری ازاحساسات
unconscious عاری ازهوش
sketchier عاری ازجزئیات
ungraceful عاری از متانت
sketchy عاری ازجزئیات
unexpressive عاری ازمعنی
sketchiest عاری ازجزئیات
truistic عاری از لطف
void بلاتصدی عاری از
truthless عاری از حقیقت
unbiased عاری ازتعصب
riteless عاری از تشریفات
airless عاری از هوا
unblushing عاری از شرم
sketchily عاری ازجزئیات
prosily بطور عاری از لطافت
platitudinarian عاری از لطف ومزه
useless عاری از فایده باطله
unmistakable عاری از سوء تفاهم
unbias بیغرض عاری ازتعصب
resistless عاری از نیروی مقاومت
freedom from defect عاری بودن ازعیب
prosaically بطور عاری ازلطافت
fancy free بی علاقه عاری از عشق
uninspired عاری از تازگی و لطف
disbranch عاری ازشاخه کردن
selfless عاری از نفس پرستی
dreamless عاری از خواب دیدن
visionless عاری از تطور والهام
sexless عاری از جذبه یا میل جنسی
dismantle عاری ازسلاح یا اثاثه کردن
prosish کسل کننده عاری از لطافت
poker face دارای قیافهی عاری از بیان
dismantled عاری ازسلاح یا اثاثه کردن
dismantles عاری ازسلاح یا اثاثه کردن
dismantling عاری ازسلاح یا اثاثه کردن
vacuity تهی گری عاری بودن
The real problem is not whether machines think but whether men do. مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
hardball فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
of no scruples عاری ازدقت زیاد دراداب ومانندان
abio کلمه ایست که بصورت پیشوندبکار رفته و بمعنی بدون زندگی و عاری از حیات است
card-carrying واقعی
factual واقعی
essential واقعی
essentials واقعی
ex post saving واقعی
ex post واقعی
actuals واقعی
veridical واقعی
true life واقعی
unfeigned واقعی
positive واقعی
actual واقعی
veracious واقعی
lifelike واقعی
factually واقعی
McCoy واقعی
very واقعی
veritable واقعی
real واقعی
objectives واقعی
literal واقعی
virtual واقعی
concrete : واقعی
objective واقعی
righting واقعی
righted واقعی
right واقعی
jisen مبارزه واقعی
objective value ارزش واقعی
actualize واقعی کردن
genuine واقعی حقیقی
out of pocket expenses هزینه واقعی
truest واقعی حقیقی
truer واقعی حقیقی
true واقعی حقیقی
carry ineffect واقعی کردن
implement واقعی کردن
objective data دادههای واقعی
actualise [British] واقعی کردن
airy-fairy غیر واقعی
practicals واقعی کارازموده
historical costs هزینه واقعی
never-never land غیر واقعی
incidental expenses هزینههای واقعی
matter of fact بطور واقعی
never-never غیر واقعی
real واقعی موجود
bring into being واقعی کردن
realizing واقعی کردن
realizes واقعی کردن
realized واقعی کردن
real memory حافظه واقعی
real mode حالت واقعی
real numbers اعداد واقعی
realises واقعی کردن
realised واقعی کردن
put ineffect واقعی کردن
put inpractice واقعی کردن
carry into effect واقعی کردن
true vertical قائم واقعی
true slump نشست واقعی
true power توان واقعی
true complement متمم واقعی
true complement مکمل واقعی
true form فرم واقعی
real income درامد واقعی
real fluid سیال واقعی
realize واقعی کردن
realising واقعی کردن
real score نمره واقعی
real sector بخش واقعی
real storage انباره واقعی
real value ارزش واقعی
real wage مزد واقعی
real address آدرس واقعی
real anxiety اضطراب واقعی
make something happen واقعی کردن
real capital سرمایه واقعی
real costs هزینههای واقعی
real earnings درامدهای واقعی
real assets دارائیهای واقعی
actual address نشانی واقعی
actual load بار واقعی
actual loss زیان واقعی
down to earth حقیقی واقعی
actual parameter پارامتر واقعی
actual price قیمت واقعی
actual cost هزینه واقعی
actual saving پس انداز واقعی
actual self خود واقعی
actual velocity سرعت واقعی
actual key کلید واقعی
insubstantial غیر واقعی
actual argument نشانوند واقعی
bring inbeing واقعی کردن
actual damage خسارت واقعی
execute واقعی کردن
accomplish واقعی کردن
actual expenses مخارج واقعی
actual income درامد واقعی
carry out واقعی کردن
practical واقعی کارازموده
life-size اندازه واقعی
life size اندازه واقعی
put into effect واقعی کردن
unrealistic غیر واقعی
unreal غیر واقعی
nominal غیر واقعی
down-to-earth حقیقی واقعی
true north شمال واقعی
put into practice واقعی کردن
matter-of-fact بطور واقعی
actualize واقعی کردن
fulfill [American] واقعی کردن
unrealistically غیر واقعی
make a reality واقعی کردن
very واقعی فعلی
real interest rate نرخ بهره واقعی
real rate of interest نرخ بهره واقعی
real money supply عرضه واقعی پول
unreal غیر واقعی خیالی
real will نظریه اراده واقعی
objectively بطور واقعی یا خارجی
ideal مطابق نمونه واقعی
ideals مطابق نمونه واقعی
real balance effect اثر مانده واقعی
false ساختگی غیر واقعی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com