Dictiornary-Farsi | حجاب یاپرده گذاردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
diaphragm	حجاب یاپرده گذاردن
diaphragms	حجاب یاپرده گذاردن


Other Matches

veils	حجاب
veil	حجاب
velation	حجاب
veil of money	حجاب پول
midriff	حجاب حاجز
midriffs	حجاب حاجز
wimple	حجاب زدن
diaphragms	حجاب حاجز
unveil	حجاب برداشتن
diaphragm	حجاب حاجز
unveils	حجاب برداشتن
veil	حجاب زدن
veils	حجاب زدن
unveiling	حجاب برداشتن
unveiled	حجاب برداشتن
traversing	حجاب حاجز عبورجاده
diaphragmatic	وابسته به حجاب حاجز
traverses	حجاب حاجز عبورجاده
traversed	حجاب حاجز عبورجاده
diaphragmitis	اماس حجاب حاجز
diaphragmatitis	اماس حجاب حاجز
diaphragm	حجاب حاجز پردهء دل
traverse	حجاب حاجز عبورجاده
diaphragms	حجاب حاجز پردهء دل
phrenic	وابسته به حجاب حاجز حاجزی
to impress a mark on something	نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
impone	گذاردن
investing	گذاردن
skew	کج گذاردن
instate	گذاردن
reposal	گذاردن
skewing	کج گذاردن
tabled	تو گذاردن
tables	تو گذاردن
tabling	تو گذاردن
invest	گذاردن
invests	گذاردن
invested	گذاردن
table	تو گذاردن
skews	کج گذاردن
to lay it on thick	گذاردن
sets	گذاردن
set	گذاردن
repose	گذاردن
to leave out	جا گذاردن
setting up	گذاردن
lays	گذاردن
to lay it on with a trowel	گذاردن
lay	گذاردن
bestow	امانت گذاردن
encapsulate	درکپسول گذاردن
exposing	روباز گذاردن
exposing	بی حفاظ گذاردن
exposes	روباز گذاردن
bestowing	امانت گذاردن
bestows	امانت گذاردن
encapsulates	درکپسول گذاردن
encapsulating	درکپسول گذاردن
interpose	پا به میان گذاردن
interposed	پا به میان گذاردن
interposes	پا به میان گذاردن
to join in	پامیان گذاردن
interposing	پا به میان گذاردن
bestowed	امانت گذاردن
exposes	بی حفاظ گذاردن
assess	خراج گذاردن بر
put-up	در فرف گذاردن
put up	در فرف گذاردن
shelved	در قفسه گذاردن
shelve	در قفسه گذاردن
placing at disposal	در دسترس گذاردن
assessed	خراج گذاردن بر
assesses	خراج گذاردن بر
expose	روباز گذاردن
expose	بی حفاظ گذاردن
endorsing	صحه گذاردن
endorses	صحه گذاردن
endorsed	صحه گذاردن
embowel	در روده گذاردن
adopt	نام گذاردن
assessing	خراج گذاردن بر
endorse	صحه گذاردن
to d. up	خوراک گذاردن
incase	در جعبه گذاردن
to leave unsaid	نا گفته گذاردن
imburse	درکیسه گذاردن
gage	وثیقه گذاردن
to step in	پامیان گذاردن
to strike in	پامیان گذاردن
underdo	از کار کم گذاردن
work on/upon <idiom>	تفثیر گذاردن
demark	نشان گذاردن
to leave behind	درپس گذاردن
interlay	در میان گذاردن
reposit	ودیعه گذاردن
pyx	درجعبه گذاردن
put away	کنار گذاردن
pt down	کنار گذاردن
novelize	بدعت گذاردن
leave alone	بحال گذاردن
leave alone	تنها گذاردن
interlocate	در میان گذاردن
to leave behind	باقی گذاردن
contradistinguish	فرق گذاردن
bulid	بنیان گذاردن
thwarted	بی نتیجه گذاردن
suspend	معوق گذاردن
tabling	معوق گذاردن
tables	معوق گذاردن
tabled	معوق گذاردن
award	امانت گذاردن
suspending	معوق گذاردن
thwart	بی نتیجه گذاردن
imprints	گذاردن زدن
imprinted	گذاردن زدن
imprint	گذاردن زدن
pouches	درجیب گذاردن
pouch	درجیب گذاردن
suspends	معوق گذاردن
table	معوق گذاردن
scheduled	دربرنامه گذاردن
impressing	باقی گذاردن
impressing	نشان گذاردن
checks	نشان گذاردن
checked	نشان گذاردن
check	نشان گذاردن
awarded	امانت گذاردن
placing	در محلی گذاردن
places	در محلی گذاردن
place	در محلی گذاردن
stroking	سرکش گذاردن
strokes	سرکش گذاردن
stroked	سرکش گذاردن
innovate	بدعت گذاردن
innovated	بدعت گذاردن
impresses	نشان گذاردن
impresses	باقی گذاردن
schedule	دربرنامه گذاردن
schedules	دربرنامه گذاردن
skews	اریب گذاردن
skewing	اریب گذاردن
skew	اریب گذاردن
silo	در سیلو گذاردن
consigns	امانت گذاردن
consigning	امانت گذاردن
consigned	امانت گذاردن
consign	امانت گذاردن
impress	باقی گذاردن
impress	نشان گذاردن
impressed	باقی گذاردن
impressed	نشان گذاردن
innovates	بدعت گذاردن
stroke	سرکش گذاردن
awards	امانت گذاردن
collocating	پهلوی هم گذاردن
demarcates	نشان گذاردن
demarcating	نشان گذاردن
procrastinate	معوق گذاردن
demarcated	نشان گذاردن
procrastinated	معوق گذاردن
procrastinates	معوق گذاردن
collocates	پهلوی هم گذاردن
collocated	پهلوی هم گذاردن
collocate	پهلوی هم گذاردن
procrastinating	معوق گذاردن
sash	پنجره گذاردن
sashes	پنجره گذاردن
awarding	امانت گذاردن
leaving	باقی گذاردن
reverence	احترام گذاردن
leave	باقی گذاردن
demarcate	نشان گذاردن
innovating	بدعت گذاردن
ciphers	صفر گذاردن برمزدراوردن
overindulge	زیاد ازاد گذاردن
disremember	درطاق نیسان گذاردن
trail	اثرپا باقی گذاردن
overprice	بیش از حد قیمت گذاردن
crates	صندوقه درجعبه گذاردن
insert	در جوف چیزی گذاردن
chalk	باگچ نشان گذاردن
inserting	در جوف چیزی گذاردن
inserts	در جوف چیزی گذاردن
crate	صندوقه درجعبه گذاردن
deposit in the bank	در بانک به ودیعه گذاردن
deposit with the bank	در بانک ودیعه گذاردن
jackets	پوشاندن درپوشه گذاردن
cyphers	صفر گذاردن برمزدراوردن
chalked	باگچ نشان گذاردن
cipher	صفر گذاردن برمزدراوردن
station	درپست معینی گذاردن
stationed	درپست معینی گذاردن
stations	درپست معینی گذاردن
chalking	باگچ نشان گذاردن
chalks	باگچ نشان گذاردن
trails	اثرپا باقی گذاردن
trailing	اثرپا باقی گذاردن
trailed	اثرپا باقی گذاردن
put on	: تحمیل کردن گذاردن
shuffle off	بدوش دیگری گذاردن