Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
high run	حداکثر امتیاز در یک دوربیلیارد
Other Matches
point after touchdown	[یک امتیاز با گذراندن توپ بر فراز دروازه با ضربه پا پس از کسب شش امتیاز با رسیدن به پشت خط پایان]
overtime	وقت نامحدودپس از تساوی در امتیاز 41برای کسب دو امتیاز
handicap	امتیاز برای ایجاد تعادل امتیاز تعادلی
handicaps	امتیاز برای ایجاد تعادل امتیاز تعادلی
max min system	سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
handicap	مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
rugby point	امتیاز 3 یا 4 برای رساندن توپ به پشت خط پایان امتیاز 2 برای ضربه با پاوفرستان توپ از روی دروازه
handicaps	مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
maximal aerobic power	بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
maximal oxygen consumption	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen uptake	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
capacity cost	هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
badminton	بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
peak	حداکثر
peaking	حداکثر
peaks	حداکثر
endurance	حداکثر
uttermost	حداکثر
outside	حداکثر
maximum	حداکثر
maximal	حداکثر
outsides	حداکثر
maximum performance	عملکرد حداکثر
maximum moment	حداکثر لنگر
maximum of intensity	حداکثر شدت
maximum load	بار حداکثر
maximum output	خروجی حداکثر
payload	حداکثر بار
maximum thermometer	گرماسنج حداکثر
maximum speed	حداکثر سرعت
maximum slope	حداکثر شیب
high tide	حداکثر مد دریا
high tides	حداکثر مد دریا
maximum ratings	مقدار حداکثر
maximum prr ermissible	مجاز حداکثر
maximum profit	حداکثر سود
maximum price	حداکثر بها
maximum power demand	مصرف حداکثر
maximum performance	کارایی حداکثر
payloads	حداکثر بار
maximum limited stress	تنش حداکثر
maximum gain	تقویت حداکثر
maximum current	جریان حداکثر
maximum capacity	فرفیت حداکثر
intensity maximum	حداکثر شدت
maximum available powere	توان حداکثر
maximum amplitude	دامنه حداکثر
maximization	به حداکثر رسانیدن
maximal	وابسته به حداکثر
global maximum	حداکثر مطلق
full speed	حداکثر سرعت
full bore	حداکثر تلاش
flank speed	حداکثر سرعت
maximum deflection	انحراف حداکثر
maximum deviation	انحراف حداکثر
maximum demand	بار حداکثر
maximum frequency	فرکانس حداکثر
peak	حداکثر کاکل
peaking	حداکثر کاکل
peaks	حداکثر کاکل
peak current	جریان حداکثر
maximum energy	انرژی حداکثر
maximum efficiency	راندمان حداکثر
maximum efficiency	حداکثر کارائی
maximum duration	زمان حداکثر
maximum detector	اشکارساز حداکثر
maximum density	حداکثر تراکم
flat out	حداکثر سرعت
maximum value	مقدار حداکثر
peak load	بار حداکثر
submaximal	زیر حداکثر
supercharge	خرج حداکثر
wage ceiling	حداکثر دستمزد
price ceilings	حداکثر قیمت
relative maximum	حداکثر نسبی
peak output	حداکثر تولید
peak speed	حداکثر سرعت
peak voltage	ولتاژ حداکثر
peak load	حداکثر بار
peak demand	حداکثر تقاضا
maximum work	کار حداکثر
optimum height	حداکثر ارتفاع
maximum and minimum thermometer	گرماسنج حداقل و حداکثر
ultimate bearing capacity	حداکثر فشار متحمل پی
maximum demand pointer	عقربه مصرف حداکثر
maximum demand meter	حداکثر مقدار سنج
utility maximization	به حداکثر رسانیدن مطلوبیت
utmost good faith	حداکثر حسن نیت
maximum current rating	جریان نامی حداکثر
maximum direction finding	جهت یابی حداکثر
maximum landing weight	حداکثر وزن فرود
maximum input frequency	فرکانس ورودی حداکثر
traffic peak	حداکثر عبور و مرور
maximum in power gain	تقویت قدرت حداکثر
maximum gate trigger voltage	ولتاژ احتراق حداکثر
maximum gate trigger current	جریان احتراق حداکثر
pron to	با حداکثر سرعت ممکن
maximum temperature	درجه حرارت حداکثر
maximum flexibility	خمش پذیری حداکثر
maximum control current	جریان کنترل حداکثر
endurance time	سرعت حداکثر مداوم
daily flood peak	حداکثر سیل روزانه
closed height	حداکثر ارتفاع لیفتراک
ceiling prices	حداکثر قیمت قانونی
breaking load	حداکثر تحمل بار
angle of repose	حداکثر شیب استقرار
extreme	حداکثر درمنتهی الیه
marginal	حداکثر نزدیک به انتها
utmost	منتهای کوشش حداکثر
low tide	حداکثر جذر دریا
maximum allowable concentration	حداکثر غلظت مجاز
high water	حداکثر ارتفاع اب مد دریا
full blast <adv.>	در حداکثر قدرت یا شدت
at full blast <adv.>	در حداکثر قدرت یا شدت
flank speed	حداکثر سرعت قایق
ceiling price	حداکثر قیمت قانونی
maximum light transmission	انتقال نور حداکثر
maximum power gain	تقویت توان حداکثر
maximum ratings	مقدار نامی حداکثر
maximum natality	حداکثر زاد و ولد
principle of miximum overlap	اصل حداکثر همپوشانی
maximum operating voltage	ولتاژ کار حداکثر
maximum wavelength	طول موج حداکثر
maximum output voltage	ولتاژ خروجی حداکثر
peak strenght	حداکثر استعداد مجاز
sprint	با حداکثر سرعت دویدن
maximum probility detection	تعیین احتمال حداکثر
sprinted	با حداکثر سرعت دویدن
sprints	با حداکثر سرعت دویدن
maximum permissible load	بار مجاز حداکثر
maximum permissible voltage	ولتاژ مجاز حداکثر
maximum power operation	کار با توان حداکثر
maximum reverse r.m.s. voltage	ولتاژ سد موثر حداکثر
maximum take off weight	حداکثر وزن برخاستن
profit maximization	به حداکثر رسانیدن سود
maxvo	حداکثر توان هوازی
maximum stock	حداکثر موجودی انبار
maximum modulating frequency	فرکانس حداکثر مدولاسیون
maximum liklihood method	روش حداکثر احتمال
maxvo	حداکثر اکسیژن مصرفی
maximum sound pressure	فشار صوت حداکثر
maximum scattering angle	زاویه پراکندگی حداکثر
maximum load	بار گذاری حداکثر
maximum recording attachment	دستگاه ضبط کننده حداکثر
maximum powerpoint voltage	ولتاژ در نقطه توان حداکثر
layer depth	که در ان سرعت صوت به حداکثر می رسد
in the groove <idiom>	حداکثر کار را انجام دادن
hull speed	حداکثر سرعت نظری قایق
maximum safe temperature	درجه حرارت مجاز حداکثر
deadweight tonnage	حداکثر تناژ وسیله نقلیه
maximum scale value	مقدار درجه بندی حداکثر
capacity load	حداکثر فرفیت بارگیری ناو
maximum range	حداکثر برد جنگ افزار
great tropic range	حداکثر اختلاف جذر و مداستوایی
hard charge	بشدت و حداکثر سرعت راندن
maximum surface temperature	درجه حرارت سطحی حداکثر
extremum	حداکثر یا حداقل تابع ریاضی
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something	حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
maximum power point current	جریان در نقطه توان حداکثر
payloads	حداکثر قابلیت حمل بار
maximum likelihood method	روش حداکثر درست نمایی
maximum forward r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
ramp weight	حداکثر وزن ممکن هواپیما
ultimate compressive strength	حداکثر مقاومت دربرابر فشار
payload	حداکثر قابلیت حمل بار
maximum r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
power	حداکثر تلاش در کمترین زمان
powered	حداکثر تلاش در کمترین زمان
powering	حداکثر تلاش در کمترین زمان
maximum load rating	قابلیت بارگیری نامی حداکثر
powers	حداکثر تلاش در کمترین زمان
plimsoll mark	خط شاخص حداکثر وزن بارکشتی
wall up	رسیدن موج به حداکثر اوج
throughput	حداکثر فرفیت میزان محصول
speed limits	حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
brushes	به حداکثر سرعت رفتن اسب درمسابقه
to put one's best foot formost <idiom>	حداکثر تلاش خود را به کار بستن.
mean distance	فاصله حداکثر وحداقل سیاره از قمر
vertex height	قله مسیرگلوله حداکثر ارتفاع منحنی
maximum current circuit breaker	کلید قطع کننده جریان حداکثر
permissible velocity	حداکثر سرعت اب در یک کانال که ایجادفرایش نکند
speed limit	حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
to rack rent	حداکثر اجاره رابر ملکی بستن
transition level	سطح حداکثر انحراف درارتفاع پرواز
brush	به حداکثر سرعت رفتن اسب درمسابقه
road capacity	کشش جاده ازنظر حداکثر ترافیک
franchise	امتیاز
francs	امتیاز
franc	امتیاز
run	یک امتیاز
runs	یک امتیاز
point	امتیاز
prominency	امتیاز
prerogative	امتیاز
prerogatives	امتیاز
prominence	امتیاز
franchises	امتیاز
upper hand	امتیاز
game bird	یک امتیاز
pre eminence	امتیاز

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com