Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
English
Persian
to mark out a ground
حدود زمینی را تععین کردن یانشان دادن
Other Matches
beacon
باچراغ یانشان راهنمایی کردن
beacons
باچراغ یانشان راهنمایی کردن
army component
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
clericality
حالت یانشان روحانیت
flares
چراغ یانشان دریایی نمایش
flare
چراغ یانشان دریایی نمایش
blazonry
علامت یانشان نجابت خانوادگی
ground liaison
گروه رابط زمینی در فرودگاه شکاریهاربط زمینی
goldie lock
فرمان پست رادار زمینی به هواپیما دایر بر اینکه رادارکنترل زمینی هدایت هواپیمارا بعهده گرفته است
honourable mention
امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
honourable mentions
امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
banding
روش مشخص کردن حدود یک تصویر روی صفحه نمایش کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن
delimiting
تحدید حدود کردن
delimiting
تعیین کردن حدود
delimit
تحدید حدود کردن
delimits
تعیین کردن حدود
abound
تعیین حدود کردن
delimits
تحدید حدود کردن
pegs
تعیین حدود کردن
delimit
تعیین کردن حدود
delimited
تعیین کردن حدود
demarcate
تعیین حدود کردن
demarcated
تعیین حدود کردن
demarcates
تعیین حدود کردن
peg
تعیین حدود کردن
demarcating
تعیین حدود کردن
delimited
تحدید حدود کردن
army landing forces
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
to live beyond one's means
بیش از حدود استطاعت خودخرج کردن
to make both ends meet
در حدود درامد خود خرج کردن
army commander
فرمانده نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات فرمانده قسمت زمینی
upper memory
کیلو بایت از حافظه قرار گرفته بین حدود کیلوبایت و مگابایت . حافظه بیشتر بعد از حافظه معمول کیلوبایت است و قبل از حدود مگابایت
french fry
برش سیب زمینی سرخ کردن
elastic banding
روش تعریف حدود تصویر روی صفحه کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن با یک مرز
french fry
برشهای سیب زمینی رادرروغن سرخ کردن
ground landlord
کسی که زمینی را برای ساختمان کردن اجاره میدهد
ricer
رنده مخصوص رشته کردن سیب زمینی وخمیر
ground signals
سیستم علایم بصری زمینی سیستم مخابره علایم زمینی مستقر در فرودگاه
yam
سیب زمینی هندی سیب زمینی شیرین
army aircraft
هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
yams
سیب زمینی هندی سیب زمینی شیرین
disciplines
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
potatoes and point
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
bread and point
سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
mark mark
اعلام رها کردن بمب به هواپیمای بمب افکن از سوی دستگاه کنترل زمینی
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
tethers
حدود
scantling
حدود
range
حدود
ambit
حدود
delimiting
حدود
definition
حدود
delimits
حدود
purview
حدود
definitions
حدود
neiggourhood
حدود
delimited
حدود
tethering
حدود
tethered
حدود
module
حدود
realms
حدود
scope
حدود
confining
حدود
realm
حدود
precincts
حدود
confine
حدود
precinct
حدود
ranges
حدود
ranged
حدود
perambulation
حدود
thereabouts
در آن حدود
delimit
حدود
tether
حدود
modules
حدود
vicinity
حدود
neighbourhoods
حدود
neighbourhood
حدود
neighborhoods
حدود
well-nigh
در حدود
well nigh
در حدود
about
<adv.>
حدود
limit
حدود
roughly
<adv.>
حدود
in the neighbourhood
در حدود
about
در حدود
compass
حدود
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
class limits
حدود طبقه
reaching
وسعت حدود
class interval
حدود طبقه
with in ear shot
در حدود صدا رس
verge
نزدیکی حدود
ranges
حدود وسعت
thereabout
دران حدود
therabout
دران حدود
boundary
حدود چیزی
reached
وسعت حدود
reaches
وسعت حدود
verges
نزدیکی حدود
line
حدود رویه
within cry
در حدود صد ارس
coastal frontier
حدود ساحلی
coextensive
هم حدود وثغور
confinement
تحدید حدود
yawed
تجاوز از حدود
delimitation
تعیین حدود
runs
ردپا حدود
demarcation
تعیین حدود
lines
حدود رویه
trimester
در حدود سه ماه
limit of fire
حدود اتش
run
ردپا حدود
limit check
مقابله حدود
yaw
تجاوز از حدود
ranges
حدود محدوده
range
حدود محدوده
graphic limits
حدود گرافیکی
purview
حدود میدان
outed
خارج از حدود
whereabouts
درچه حدود
frontiers
حدود و ثغور
boundaries
حدود چیزی
boundaries
حدود یکان
out-
خارج از حدود
gamut
حدود حیطه
in round numbers 00
در حدود 001 عد د
out
خارج از حدود
hereabout
دراین حدود
delimitation
تحدید حدود
probability limits
حدود احتمالی
limits of confidence
حدود اطمینان
peripheries
محیط حدود
ranged
حدود وسعت
reach
وسعت حدود
purview of an occupation
حدود کاری
in the neighborhood of
در حدود
[ریاضی]
thereabouts
در حدود آن وقت
periphery
محیط حدود
ranged
حدود محدوده
confidence limits
حدود اعتماد
range
حدود وسعت
boundary
حدود یکان
confidence limits
حدود اطمینان
vicinity
در حدود در اطراف
to picture
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
limitation clause
ماده تعیین حدود
ultra vires
تجاوز از حدود اختیارات
tolerance
حدود قابل تحمل
outre
خارج از حدود معمولی
orbit
دور حدود فعالیت
orbited
دور حدود فعالیت
orbits
دور حدود فعالیت
inbound
محصور در حدود معینی
limitation clause
عبارت تعیین حدود
scope
میدان و برد و حدود
thereabouts
در حدود آن میزان یا تعداد
mark out a ground
تحدید حدود زمین
compass
حدود وثغور حوزه
format
حدود و مشخصات فرش
sphere
مرتبه حدود فعالیت
whereabout
حدود تقریبی مکان
spheres
مرتبه حدود فعالیت
tolerances
حدود قابل تحمل
transfer limit
حدود تصحیحات انتقال تیر
ultra vires
خارج از حدود اختیارات قانونی
range of music
حدود یا میدان علم موسیقی
corrida
برنامهای در حدود شش مسابقه گاوبازی
as far as in me lies
تا انجاکه در حدود توانایی من است
quart
پیمانهای در حدود بیک لیتر
to override one's commission
از حدود ماموریت خود تجاوزکردن
quarts
پیمانهای در حدود بیک لیتر
ultra vires
بیش از حدود اختیارات قانونی
transition layer
منطقه یا حدود انحراف درارتفاع پرواز
We will be checking out around noon.
ما حدود ظهر تسویه حساب میکنیم.
boundary disclaimer
نشان دهنده حدود جغرافیایی منطقه
limit of fire
حدود میدان اتش تیربار یاسلاح
neatline
خطوط باریک حدود کناره نقشه
the bill defined his powers
حدود اختیارات وی دران لایحه معلوم گردید
iron pyrites
ترکیب شیمیائی است که حدود 5 تا 02 درصداهن دارد
buddy line
طنابی که در حدود 01 متر که 2 غواص را به هم وصل میکند
ultra vires
بیش از حد مجاز قانونی متجاوز از حدود اختیار
field of view
حدود دید یک دوربین شبیه سازی شده
My earnings come to around 5ooo Tomans per month.
درآمدم به حدود 5000 تومان درماه می رسد
offshore
در داخل دریا منطقه خارج از حدود ساحلی کشورها
metric ton
مقیاس وزن معادل هزارکیلوگرم یا حدود 0022 پوند
territorial
زمینی
tellurian
زمینی
sublunar
زمینی
terrestrial
زمینی
sublunary
زمینی
terraneous
زمینی
terrene
زمینی
predial or prae
زمینی
earthly
زمینی
earth-bound
زمینی
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com