Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 218 (13 milliseconds)
English
Persian
daclare
حذف نام اسب پیش از شروع مسابقه
Search result with all words
offset
مبدا نقطه شروع مسابقه
offsetting
مبدا نقطه شروع مسابقه
handicap
مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicaps
مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
grid
موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
grids
موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
hole
نقطه شروع مسابقه قایقهای موتوری سوراخ
holed
نقطه شروع مسابقه قایقهای موتوری سوراخ
holes
نقطه شروع مسابقه قایقهای موتوری سوراخ
holing
نقطه شروع مسابقه قایقهای موتوری سوراخ
air start
طرز قرارگرفتن هواپیما درهوا در شروع مسابقه هواپیمابری
flying start
شروع مسابقه اتومبیلرانی
hash mark
خط شروع مسابقه
kick off
شروع مسابقه فوتبال
scratch line
خط شروع مسابقه
trig
خط شروع مسابقه
tailgate party
[American E]
پیکنیک روی درب عقب ماشینها در توقفگاه خودرو قبل از شروع مسابقه ورزشی
[در آمریکا]
Other Matches
set up
مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
skull practice
کلاس تعلیم فنون مسابقه جلسه مشورت درباره مسابقه
hooligans
مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
hooligan
مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
sack race
مسابقه دو درحالیکه پای مسابقه دهنده در کیسه پیچیده
tug of war
مسابقه طناب کشی مسابقه برای برتری یافتن
opener
مسابقه نخست ازدو مسابقه متوالی
selling plater
اسب مسابقه قابل خرید پس از مسابقه
start off
شروع کردن شروع شدن
seniors
مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
senior
مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
match play
مسابقه گلف بین دو نفر یا دوتیم مسابقه بولینگ بین دونفر
launching area
منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
initiation
شروع کار شروع
stable
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stables
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
dragstrip
مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
dragway
مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
quadrangular meet
مسابقه شنای دورهای بین 4تیم مسابقه دورهای بین 4تیم با محاسبه مجموع امتیازهای فردی
slalom
مسابقه مارپیچ قایقرانی مارپیچ کوچک اسکی مسابقه اسکی روی اب مارپیچ
slaloms
مسابقه مارپیچ قایقرانی مارپیچ کوچک اسکی مسابقه اسکی روی اب مارپیچ
ice racing
مسابقه سرعت روی یخ مسابقه روی یخ
dragger
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
kick-off
<idiom>
شروع
onset
شروع
right of begin
حق شروع
incipience or ency
شروع
inchoation
شروع
beginnings
شروع
beginning
شروع
get-go
<idiom>
شروع
Redo it. Do it over again.
از سر شروع کن
open fire
شروع
kick off
شروع
inception
شروع
openings
شروع
opening
شروع
lis mota
شروع دعوی
put in hand
شروع کردن
come to
<idiom>
شروع کاری
to strike into
شروع کردن
proceed with deliberations
شروع مذاکرات
starters
شروع کننده
warm start
شروع گرم
starter
شروع کننده
terminus a que
نقطه شروع
set in
شروع کردن
set out
شروع بکارکردن
start of taxt
شروع متن
start of heading
شروع عنوان
start key
کلید شروع
start element
عنصر شروع
zeros
محل شروع
zeroes
محل شروع
zero
محل شروع
start signal
علامت شروع
starting block
سکوی شروع
tee off
شروع کردن
streek
شروع کردن
starting platform
سکوی شروع
restart
شروع دوباره
starting gate
دروازه شروع
restart
شروع مجدد
splash line
خط شروع غواصی
rise and shine
شروع بیداری
start bit
بیت شروع
outbreak
شروع حادثه
germinates
شروع به رشدکردن
germinate
شروع به رشدکردن
burgeons
شروع برشدکردن
burgeoning
شروع برشدکردن
burgeoned
شروع برشدکردن
burgeon
شروع برشدکردن
commencing
شروع کردن
commences
شروع کردن
commenced
شروع کردن
commence
شروع کردن
sortie
شروع حرکت
germinating
شروع به رشدکردن
resumption
تجدید شروع
alphas
اغاز شروع
outbreaks
شروع حادثه
began
شروع کرده
initials
نقط ه شروع
initialling
نقط ه شروع
initialled
نقط ه شروع
initialing
نقط ه شروع
initialed
نقط ه شروع
initial
نقط ه شروع
origin
نقطه شروع
origins
نقطه شروع
alpha
اغاز شروع
sorties
شروع حرکت
value
نقط ه شروع
values
نقط ه شروع
commencer
شروع کننده
germinated
شروع به رشدکردن
firing line
خط شروع تیراندازی
headstart
امتیاز در شروع
incipit
شروع و اغاز
initial point
نقطه شروع
jump off
شروع بحمله
jump off
شروع حمله
kick off
شروع حمله
launch an attack
شروع حمله
cold start
شروع سرد
attempt
شروع به جرم
attempted
شروع به جرم
valuing
نقط ه شروع
embarks
شروع کردن
embarking
شروع کردن
embarked
شروع کردن
embark
شروع کردن
dozier
شروع به فسادکرده
doziest
شروع به فسادکرده
dozy
شروع به فسادکرده
attempted theft
شروع به سرقت
attempts
شروع به جرم
attempting
شروع به جرم
line of departure
خط شروع حمله
kick off
<idiom>
شروع کردن
take up
<idiom>
شروع کردن
take up
<idiom>
شروع یک سرگرمی
get off on the wrong foot
<idiom>
بد شروع کردن
beginning of message
شروع پیام
take on
<idiom>
شروع به همکاری
beginning of negotiations
شروع مذاکره
start in
<idiom>
شروع کار
get one's feet wet
<idiom>
شروع کردن
shove off
<idiom>
شروع ،ترک
embark upon
شروع کردن
set about
<idiom>
شروع کردن
touch off
<idiom>
شروع کاری
here goes nothing
<idiom>
آماده شروع
get the ball rolling
<idiom>
شروع چیزی
beginning of message
شروع پیغام
launching area
منطقه شروع حمله
preflight
قبل از شروع پرواز
set to
با اشتیاق شروع کردن
set-to
با اشتیاق شروع کردن
launch an attack
اجرای حمله شروع تک
to start from the beginning
[to start afresh]
از آغاز شروع کردن
postponemnet of inception
تعویق شروع کار
to break into a run
شروع کردن به دویدن
line haul
کشیدن نخ در شروع ماهیگیری
start
آغاز
[ابتدا]
[شروع]
open fire
شروع به تیراندازی کردن
pipe up
شروع به نی زدن کردن
pitch in
شروع به خوردن غذاکردن
post position
محل اسب در شروع
gambit
شروع بازی شطرنج
post time
زمان شروع اسبدوانی
gambits
شروع بازی شطرنج
playtime
موقع شروع نمایش
blast-off
شروع بپرواز کردن
blast off
شروع بپرواز کردن
to go
[fall]
together by the ears
[outdated]
<idiom>
شروع به دعوی کردن
launched
شروع یا اجرای یک برنامه
launches
شروع کردن حمله
attempted murder
شروع به قتل عمد
atemmpting the imposible
شروع به جرم محال
launches
شروع یا اجرای یک برنامه
attempting to inflict injury
شروع به ایراد جرح
begun
شروع کرده یا شده
dday
روز شروع بکاری
attempter
شروع کننده به جرم
launch
شروع کردن حمله
commencement of employment
زمان شروع اشتغال
bomb out
شروع شیرجه از هواپیما
launch
شروع یا اجرای یک برنامه
burst advertising
شروع تبلیغات شدید
launched
شروع کردن حمله
d day
روز شروع عملیات
to start
[for]
شروع کردن رفتن
[به]
launching
شروع کردن حمله
initial point
نقطه شروع عملیات
to start
شروع کردن به دویدن
forcing
شروع به عمل یا کار
forces
شروع به عمل یا کار
force
شروع به عمل یا کار
do up
شروع بکار کردن
gate
دروازه شروع اسکی
gather headway
شروع به جلو رفتن
gather sternway
شروع به عقب رفتن
h hour
ساعت شروع عملیات
launching
شروع یا اجرای یک برنامه
gates
دروازه شروع اسکی
attempting to steal
شروع کردن به سرقت
proem
مقدمه سخنرانی شروع
trailhead
نقطه شروع مسیر
tune up
شروع باواز کردن
point
محل شروع چیزی
redid
شروع مجدد از ابتدا
come to blows
<idiom>
شروع به جنگیدن کردن
get down to
<idiom>
رسیدن به نقطه شروع
dig in
<idiom>
شروع به خوردن کردن
redo
شروع مجدد از ابتدا
warm up
شروع کردن به کار
knuckle down
<idiom>
مشتاقانه شروع به کارکردن
get in on the ground floor
<idiom>
ازابتدا شروع کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com