English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
His greed knows no limits. حرص وطمع اش اندازه ندارد
Other Matches
there is no limit to it اندازه ندارد
extends فایل که قابل افزودن است یا هیچ اندازه ماکزیمم ندارد
extend فایل که قابل افزودن است یا هیچ اندازه ماکزیمم ندارد
extending فایل که قابل افزودن است یا هیچ اندازه ماکزیمم ندارد
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless. معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb> کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
rug names اسامی فرش [بدلیل پراکندگی زیاد بافت ها و اختلاف سلیقه بافندگان، طراحان و کارشناسان یک سیستم نامگذاری تعریف شده برای فرش وجود ندارد.بدین جهت از مکان، قبیله، قوم، اندازه، طرح و انگیزه استفاده می شود.]
he is second to none دومی ندارد بالادست ندارد
angles اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
angle اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
If the cap fit,wear it. <proverb> اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
zahn cup محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
typeface اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
typefaces اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
analogue نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
orifice meter روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
analog نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر متغیر ممتد فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogues نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
processor ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
gage اندازه وسیله اندازه گیری
gage اندازه گیر اندازه گرفتن
size 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
sizes 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
measure 1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
gauge اندازه اندازه گیر
gauged اندازه اندازه گیر
gauges اندازه اندازه گیر
angular momentum اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
measuring converter مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
stream gaging اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
moment of momentum اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
there is no limit to it حد ندارد
flicker free ی ندارد
he is not of that stamp را ندارد
there is no style about her ندارد
it does not weigh with me ندارد
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
he has an a. to grind غرضی ندارد
he has nothing of his own چیزی ندارد
it does not matter اهمیت ندارد
no object اهمیت ندارد
no matter اهمیت ندارد
dont mention it اهمیت ندارد
he has no excuse what عذری ندارد
his hat cover his fanily هیچکس را ندارد
he is out of huomor دماغ ندارد
he has no temperature to day امروز تب ندارد
he has no manners اداب ندارد
it is well enough عیبی ندارد
it lacks soul روح ندارد
he has nostomach for the fight سر دعوا ندارد
it is nothing out of the way غرابتی ندارد
it is nothing new تازگی ندارد
he hasno notion of going سر رفتن ندارد
it is of no weight قدرواهمیتی ندارد
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter . عیب ندارد
hadn't ندارد نبایستی
No problem at all. It is quite all right . مانعی ندارد
She has no axe to grind . She doesnt mean anything . مقصودی ندارد
Nothing is quite impossible. کارنشد ندارد
It is no trouble at all. زحمتی ندارد
Don’t mention it. قابلی ندارد.
it is a soft snap کاری ندارد
he is at a loose end کار معینی ندارد
it is of little worth چندان ارزشی ندارد
There is nothing to be afraid of in driving. رانندگی که ترس ندارد.
he hasno notion of going میل رفتن ندارد
Cheating( fraud) does not pay ( prosper). تقلب عاقبت ندارد
infinite حلقهای که خروج ندارد.
and that is flat(final)!No arguments! چون وچراهم ندارد !
He cant stand the sight of us. چشم ندارد ما را ببیند
h does not w.much چندان وزنی ندارد
she cannot bear heat طاقت گرما را ندارد
There is nothing to be ashamed lf . ( اینکار ) خجالت ندارد
it is of no importance هیچ اهمیت ندارد
it is not protected by sanctions ضمانت اجرایی ندارد
he is indisposed to go میل برفتن ندارد
many hands make light work <proverb> یک دست صدا ندارد
That is quitw O. K. That is fine. هیج اشکالی ندارد
it differs nothing from هیچ فرقی با .....ندارد
his intentions are good خیال بدی ندارد
domain برنامهای که حق کپی ندارد
domains برنامهای که حق کپی ندارد
his hand lack one finger دستش یک انگشت ندارد
his hand want's two fingers دستش دو انگشت ندارد
it is beyond recall احتمال لغوشدن ندارد
That's not so! این حقیقت ندارد!
he means well قصد بدی ندارد
he is short of hands کارگر کافی ندارد
it is indifferent to me برای من چه اهمیتی ندارد
he is nothing to me بتمن خویشی ندارد
it is allup with him دیگر امیدی ندارد
it takes two to tango <idiom> [یک دست صدا ندارد]
there is no reason هیچ دلیل ندارد
it matters little چندان اهمیت ندارد
that in nothing to me برای من اهمیتی ندارد
de facto standard سسهای اعتبار به آن ندارد
Death keeps no calendar. <proverb> مرگ تاریخ ندارد.
She never gets any gratitude . دستش نمک ندارد
There is no market for it in Iran . درایران مصرفی ندارد
crying is useless گریه سودی ندارد
Nothing is impossible . کار نشد ندارد
there is nothing for it but to چارهای ندارد جز اینکه
he hasno notion of going خیال رفتن ندارد
it is of no moment هیچ اهمیت ندارد
This does not apply to . . . در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
It doesnt look nice . It is useemly. صورت خوشی ندارد
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) . ربطی به موضوع ندارد
irons in the fire <idiom> وقت سرخاراندن ندارد
there is no exception to that rule ان قانون استثناء ندارد
A logical remark has no answer. <proverb> یرف یساب جواب ندارد .
The full man does not understand a hungry one . <proverb> سیر از گرسنه خبر ندارد .
there is no occasion for fear ترس هیچ مورد ندارد
He hasnt a mind of his own. ازخودش رأیی ندارد (بی اراده)
you are welcome کاری نکردم اهمیت ندارد
It is pointless for her to come here . موضوع ندارد اینجا بیاید
out of one's element <idiom> جایی که به شخص تعلق ندارد
there is no p of his going رفتن وی هیچ امکان ندارد
he does nothing but talk کاری جزحرف زدن ندارد
He is on edge. He is restive. آرام ندارد (ناراحت است )
It isn't anything like her. او [زن] اصلا همچنین رفتاری ندارد.
He has not a single star in all the seven skies. <proverb> یک ستاره در هفت آسمان ندارد.
they are of no historical هیچ اهمیت تاریخی ندارد
My French is not up to much. فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed. اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد
he has no friends او هیچ دوست و اشنایی ندارد
It doesnt matter. it is nothing. چیزی نیست ( عیب ندارد )
He is unpredicateble. He acts haphazardly. کارش حساب وکتابی ندارد
from immemorial times اززمانی که کسی بیاد ندارد
The very idea ! معنی ندارد ! ( قبیح است )
confession and avoidance باط ندارد و اثرش به سوداوست
that is nothing like it هیچ شباهتی بدان ندارد
e. wear پارچه ایی که مرگ ندارد
time out of minds زمانی که کسی یاد ندارد
His knowledge has no limits. دانش اوحد واندازه ای ندارد
there is no precedent for this این چیز سابقه ندارد
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink . قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
null رشتهای که هیچ حرفی ندارد
His remarks are unfounded. حرفهایش پایه واساسی ندارد
It is in the bag . It is a dead cert. ردخورد ندارد (حتمی است )
it does not matter عیب ندارد چیزی نیست
it boots not to complain گله گذاری سودی ندارد
netblock ابشاری که نیاز به دفاع ندارد
There is nothing wrong with it. این هیچ ایرادی ندارد.
it is not worth my while نمیارزد برای من ارزش ندارد
it is of no use talking سخن گفتن سودی ندارد
it is immaterial ناچیز است اهمیت ندارد
the interest of it is gone دیگر خوش مزگی یا تازگی ندارد
... if you don't mind my asking ... اگر پرسش من [برای تو] ایرادی ندارد
no branch شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
The poor fellow ( guy ) is restless. بیچاره قرار نمی گیرد ( ندارد )
It doesnt make any difference to me . برای من فرقی نمی کند (ندارد)
coram non judice درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
it is not true that he is dead اینکه میگویند مرده است حق ندارد
completed آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
sole tenant مستاجر انحصاری مستاجری که شریک ندارد
he has no enterprise دل ندارد که به کارهای مهم دست بزند
neither fish nor fowl <idiom> چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد
complete آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
He hasn't had much of an appetite lately. به تازگی او [مرد] هیچ اشتها ندارد.
There is no such number. همچنین شماره تلفنی وجود ندارد.
The dilemma has no simple answers. این مخمصه راه حل ساده ای ندارد.
they call him mister یک اقایی است که عنوان یا لقب ندارد
singleton ورقی که در دست بازیکن نظیری ندارد
linear برنامه کامپیوتری که حلقه یا جهشی ندارد
Such a thing does not exist at all . چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
He is only half a man . مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
it is not pervious to reasonov بدان دسترسی ندارد خردانرانمیتواند دریابد
He makes a hundred jugs of which not one has a han. <proverb> صد کوزه بسازد یکى دسته ندارد .
unconditional آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
There's no reason for concern. دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
Your passport is no longer valid. گذرنامه شما دیگر اعتبار ندارد.
monogamist مرد یا زنی که در ان واحدبیش یک همسر ندارد
There is nothing to worry about. دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
He has not enough experience for the position. برای اینکار تجربه کافی ندارد
There is no harm in trying. امتحانش مجانی است (ضرر ندارد )
There is no disagreement among us. اختلاف نظری بین ماوجود ندارد
blind letter نامهای که نام ونشان روشن ندارد
completes آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
There are no vacancies at the hotel. هتل اتاق ( جای ) خالی ندارد
He is in a bad way (poor circumstances). وضع وحالش چندان تعریفی ندارد
completing آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
no address operation دستویر که نیازی به آدرس در خود ندارد
It is a case of tit for tat . چیزی که عوض داد گله ندارد
Your proposal has little practical value . پیشنهادتان ارزش عملی چندانی ندارد
irreligionist کسیکه بمسائل دینی اعتنائی ندارد
This is treason, pure and simple. خیانت که دیگه شاخ ودم ندارد
He has a poor service record in this company. دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
He has not a penny to bless himself with . <proverb> یتى یک پنى ندارد که خرج خود کند.
gentleman at large کسیکه وابسته بدرباراست و کار ویژهای ندارد
It is no use crying over spilt milk . <proverb> بعد از ریختن شیر ,گریه فایده ندارد.
There's no danger of that happening again. خطری وجود ندارد که آن دوباره اتفاق بیافته.
There is no reason to do something دلیلی وجود ندارد که کاری انجام شود.
it is of no use to us بکار ما یا بدرد ما نمیخورد سودی برای ما ندارد
outpensioner کسیکه از بنگاهی وفیفه میگیدرولی در انجابودباش ندارد
camera-shy کسی که دوست ندارد از او عکس یا فیلم بگیرند
The bus stop is no distance at all . ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد
there is nothing in it چیز مهمی دران نیست پروپایی ندارد
bohemians که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
bohemian که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com