English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
drive to maturity حرکت بسوی بلوغ
Other Matches
continuation حرکت مداوم بسوی سبد
transhumant حرکت کننده بسوی کوهستان برای چرا
tomorow morning . I wI'll leavew for london. فردا صبح بسوی لندن حرکت خواهم کرد
pubetry بلوغ
pubescence بلوغ
maturity بلوغ
pubescence سن بلوغ
adult age سن بلوغ
maturation بلوغ
puberty بلوغ
adultness بلوغ
adolescence بلوغ
of age <idiom> بلوغ
growths بلوغ
growth بلوغ
nubility بلوغ
age سن بلوغ
ages سن بلوغ
puberty سن بلوغ
impuberty عدم بلوغ
lack of sufficient age عدم بلوغ
nonage عدم بلوغ
mental maturity بلوغ ذهنی
social maturity بلوغ اجتماعی
pubertas praecox بلوغ زودرس
pubertal وابسته به بلوغ
puberty بلوغ جنسی
puberal وابسته به بلوغ
minorities عدم بلوغ
sexual maturity بلوغ جنسی
grow up به سن بلوغ رسیدن
emotional maturity بلوغ هیجانی
economic maturity بلوغ اقتصادی
minority عدم بلوغ
differential ailerons ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
immaturity عدم بلوغ و رشد
prepuberty دوره قبل از بلوغ
To attain puberty. بسن بلوغ رسیدن
over a گذشته ازسن بلوغ یا12سال
prepuberal وابسته بدوره قبل از بلوغ
vineland social maturity scale مقیاس بلوغ اجتماعی واینلند
preadolescence دوره قبل از بلوغ انسان
preadolescent شخصیکه هنوز به بلوغ نرسیده
prebubertal وابسته بدوره قبل از بلوغ
columbia mental maturity scale مقیاس کلمبیا برای بلوغ ذهنی
california tests of mental maturity ازمونهای کالیفرنیا برای بلوغ ذهنی
gonogenesis کمال و بلوغ سلول نطفه یاجرثومه
imfancy عدم بلوغ نخستین دوره رشد
into بسوی
toward بسوی
to بسوی
off بسوی
at بسوی
against بسوی
towards بسوی
over- بسوی دیگر
soiuth ward بسوی جنوب
south wards بسوی جنوب
eastbound بسوی شرق
aport بسوی بندر
selenotropic بسوی ماه
landward بسوی خشکی
east بسوی خاوررفتن
spaceward بسوی فضا
seaward بسوی دریا
over بسوی دیگر
onward بسوی جلو
landward بسوی زمین
skyward بسوی اسمان
earthward بسوی زمین
off عازم بسوی
easterly بسوی شرق
to put a bout بسوی دیگرگرداندن
inpouring بسوی درون
sentimentalism گرایش بسوی احساسات
orientates توجه بسوی خاور
orientating توجه بسوی خاور
goal kick شوت بسوی دروازه
shootings شوت بسوی دروازه
base running دویدن بسوی پایگاه
orientate توجه بسوی خاور
introvert بسوی درون کشیدن
introversion برگشت بسوی درون
introrse رو کننده بسوی درون
introrsal رو کننده بسوی درون
infalling ریزش بسوی درون
sentimentality گرایش بسوی احساسات
shooting شوت بسوی دروازه
wester بسوی باختر رفتن
northward بسوی شمال شمالا
aslant بسوی سراشیب اریبی
northwards بسوی شمال شمالا
propulsion فشار بسوی جلو
southwestward بسوی جنوب غربی
introverts بسوی درون کشیدن
make for پیش رفتن بسوی
uptrend تمایل بسوی بالا
southwestwards بسوی جنوب غربی
earthbound متوجه بسوی زمین
indraght ریزش چیزی بسوی درون
indraft ریزش چیزی بسوی درون
upsurge بسوی بالا موج زدن
She is the center of attraction . آن زن همه را بسوی خودش می کشد
westward بسوی باختر بطرف مغرب
plinking تیراندازی تفریحی بسوی اشیاء
adductive استشهادی بسوی محور کشنده
south بسوی جنوب نیم روز
westwards بسوی باختر بطرف مغرب
We made a long step toward success. قدم بزرگه بسوی موفقیت برداشتیم
the odds are in our favour احتمالات بسوی ما متمایل است یا می چربد
postward بسوی محل شروع اسب دوانی
To go cap in hand to someone. دست گدایی بسوی کسی دراز کردن
sniping از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
snipes از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
snipe از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
sniped از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
send down پرتاب کردن توپ بسوی میله توپزن
pronucleus هسته سلول قابل لقاح پس ازتکمیل دوره بلوغ وورودنطفه به درون تخم جانور
delayed steal دزدانه گریختن بسوی پایگاه هنگام پرتاب توپگیر
drive to maturity جهش بسوی کمال چهارمین مرحله رشد در نظریه روستو
stagnation thesis فرضیه رکود .فرضیهای که بر اساس ان بعلت بلوغ کامل اقتصادی یک کشور و امکان عدم جذب پس اندازها
waving حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feinting فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
mouses نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouse نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
trackball وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
fish tailing حرکت نوسانی یا تاب [تریلر در حال حرکت]
taped وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
stroked حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
cruises سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
strokes حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
cruised سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
stroking حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
cruise سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
tapes وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
move off the ball حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
cruising سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
stroke حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
tape وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
ferryboats قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود
ferryboat قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود
transfer حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transferring حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
counter clockwise حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
transfers حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
compound motion حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
aberration جابجائی زاویه ای فاهری در جهت حرکت نافر که نتیجه ترکیب سرعت حرکت نافر و سیر نورمیباشد
drags حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouses وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
relative که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
momentum سرعت حرکت شتاب حرکت
angle of depression میدان حرکت لوله توپ در زیرافق زاویه حرکت زیر افق لوله
gain ground ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
advancing پیشروی بسوی دروازه راهیابی به دور بعد پیشروی
advance پیشروی بسوی دروازه راهیابی به دور بعد پیشروی
advances پیشروی بسوی دروازه راهیابی به دور بعد پیشروی
moving havens مناطق ازاد از نظر حرکت زیردریاییها مناطق امن حرکت دریایی
skulls حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
skull حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
travelling overwatch راهپیمایی با پوشش حرکت راهپیمایی با استفاده ازمراقبت حرکت با اتش
drives راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
drive راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
nodes ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
node ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
bounding overwatch حرکت خیز به خیز با پوشش حرکت با اتش و مانور
quadrature encoding سیستمی که جهت حرکت mouse را مشخص میکند. در یک mouse مکانیکی , دو احساس WS و سیگنال حرکت عمودی و افقی آنرا تشخیص می دهند. با این روش این سیگنالها ارسال می شوند
stabile بدون حرکت بی حرکت
aerodynamics مبحث حرکت گازها و هوا علم مربوط به حرکت اجسام در گازها و هوا
angular momentum اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
moment of momentum اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
rate of march سرعت حرکت اهنگ حرکت اهنگ راهپیمایی
convoy schedule برنامه کلی حرکت ستون دریایی برنامه حرکت کاروان دریایی
raster سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
hamilton's equations of motion معادلات هامیلتونی حرکت معادلات حرکت هامیلتونی معادلات بندادی حرکت
move on ازجای خود حرکت دادن ازجای خود حرکت کردن
convoy route مسیر حرکت ستون دریایی مسیر حرکت کاروان دریایی
power traverse مکانیسم حرکت سمت برقی دستگاه برقی حرکت سمت
k day روز حرکت کاروان دریایی روز شروع حرکت کاروان
oi در حرکت
inert بی حرکت
otiose بی حرکت
motioned حرکت
motion حرکت
traversing حرکت
progresses حرکت
progressed حرکت
progress حرکت
departures حرکت
departure حرکت
haviour حرکت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com