Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
remotion
حرکت مجدد
Other Matches
charge
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charges
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
re endorsement
پشت نویسی مجدد فهرنویسی مجدد
regenerated
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerate
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerates
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
differential ailerons
ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
waving
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feint
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
mouse
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouses
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
trackball
وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
move off the ball
حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
stroke
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroked
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
strokes
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroking
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
cruise
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
fish tailing
حرکت نوسانی یا تاب
[تریلر در حال حرکت]
tape
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
taped
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
tapes
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
cruised
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruising
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruises
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
compound motion
حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
transfer
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transferring
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
counter clockwise
حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
transfers
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
aberration
جابجائی زاویه ای فاهری در جهت حرکت نافر که نتیجه ترکیب سرعت حرکت نافر و سیر نورمیباشد
drags
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouses
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
relative
که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
momentum
سرعت حرکت شتاب حرکت
angle of depression
میدان حرکت لوله توپ در زیرافق زاویه حرکت زیر افق لوله
skulls
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
moving havens
مناطق ازاد از نظر حرکت زیردریاییها مناطق امن حرکت دریایی
skull
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
travelling overwatch
راهپیمایی با پوشش حرکت راهپیمایی با استفاده ازمراقبت حرکت با اتش
nodes
ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
node
ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
bounding overwatch
حرکت خیز به خیز با پوشش حرکت با اتش و مانور
seconded
مجدد
further
مجدد
reflorescence
مجدد
seconding
مجدد
seconds
مجدد
furthering
مجدد
furthered
مجدد
renewed
مجدد
furthermore
مجدد
furthers
مجدد
second
مجدد
further on
مجدد
quadrature encoding
سیستمی که جهت حرکت mouse را مشخص میکند. در یک mouse مکانیکی , دو احساس WS و سیگنال حرکت عمودی و افقی آنرا تشخیص می دهند. با این روش این سیگنالها ارسال می شوند
reloading
پر کردن مجدد
reloaded
بارکردن مجدد
reloading
بارکردن مجدد
reloaded
پر کردن مجدد
reloads
پر کردن مجدد
recounts
شمارش مجدد
reload
بارکردن مجدد
repayments
پرداخت مجدد
repayment
پرداخت مجدد
retaking
گرفتن مجدد
revisits
ملاقات مجدد
reentrance
دخول مجدد
resurgence
طغیان مجدد
retakes
گرفتن مجدد
revisiting
ملاقات مجدد
revisited
ملاقات مجدد
revisit
ملاقات مجدد
reload
پر کردن مجدد
recounting
شمارش مجدد
resurvey
بررسی مجدد
readjustments
سازگاری مجدد
resupply
اماد مجدد
restart
شروع مجدد
resorption
مکیدن مجدد
recaption
توقیف مجدد
recompile
کامپایل مجدد
retrial
ازمایش مجدد
retrial
محاکمه مجدد
retrials
ازمایش مجدد
retrials
محاکمه مجدد
revaluation
بهاگذاری مجدد
reconversion
گرایش مجدد
readjustment
سازگاری مجدد
recounted
شمارش مجدد
recount
شمارش مجدد
reallocation
تخصیص مجدد
reloads
بارکردن مجدد
re attachment
توقیف مجدد
reorganize
سازماندهی مجدد
re establishment
تاسیس مجدد
reactivation
فعالیت مجدد
reapparition
فهور مجدد
retread process
تعمیر مجدد
retransmission
ارسال مجدد
replenish
پرکردن مجدد
retransmission
مخابره مجدد
reconditioning
تعمیر مجدد
redistribution
توزیع مجدد
regenerate
تولید مجدد
reorganizes
تشکیلات مجدد
remanded
بازداشت مجدد
regenerates
تولید مجدد
reorganizes
سازماندهی مجدد
remanding
بازداشت مجدد
reorganizing
تشکیلات مجدد
remands
بازداشت مجدد
reorganizing
سازماندهی مجدد
re examination
بازپرسی مجدد
re-examination
بازپرسی مجدد
regenerating
تولید مجدد
comeback
دستیابی مجدد
comebacks
دستیابی مجدد
remand
بازداشت مجدد
reorganized
سازماندهی مجدد
regenerated
تولید مجدد
rearrangements
ترتیب مجدد
rearrangement
ترتیب مجدد
reorganised
تشکیلات مجدد
reorganised
سازماندهی مجدد
reorganises
تشکیلات مجدد
reorganises
سازماندهی مجدد
reorganising
تشکیلات مجدد
reorganising
سازماندهی مجدد
reorganize
تشکیلات مجدد
reorganized
تشکیلات مجدد
reversion
ترجمه مجدد
rehearsal
تکرار مجدد
rehearsals
تکرار مجدد
replenished
تدارک مجدد
reissues
چاپ مجدد
replenishes
پرکردن مجدد
redraws
رسم مجدد
replenishes
تدارک مجدد
replenishing
پرکردن مجدد
redrew
رسم مجدد
replenishing
تدارک مجدد
redrawn
رسم مجدد
reissued
چاپ مجدد
reissue
چاپ مجدد
remarriage
ازدواج مجدد
remarriages
ازدواج مجدد
reissuing
چاپ مجدد
replenished
پرکردن مجدد
restoration
استقرار مجدد
redraw
رسم مجدد
subdivision
تقسیم مجدد
subdivisions
تقسیم مجدد
re-ran
نمایش مجدد
re-run
نمایش مجدد
re-running
نمایش مجدد
re-runs
نمایش مجدد
retake
گرفتن مجدد
redrawing
رسم مجدد
replenish
تدارک مجدد
retaken
گرفتن مجدد
revaluation
ارزیابی مجدد
repaint
رسم مجدد
renegotiation
مذاکره مجدد
reproduction
تولید مجدد
restatement
بیان مجدد
reorganization
تشکیلات مجدد
reorganization
سازماندهی مجدد
reconveyance
اعاده مجدد
rally
اجتماع مجدد
rallies
اجتماع مجدد
rallied
اجتماع مجدد
reporduce
تولید مجدد
reebtry
ورود مجدد
reinterpretation
تفسیر مجدد
reassurances
اطمینان مجدد
reassurance
اطمینان مجدد
crossecheck
مقابله مجدد
restatements
بیان مجدد
recurrence
رویدادن مجدد
resale
فروس مجدد
rerun
اجرای مجدد
rededication
اهدا مجدد
rededication
تقدیم مجدد
renascence
زندگی مجدد
resale
حراج مجدد
reebtry
تملک مجدد
redirection
راهنمایی مجدد
reoccur
فهور مجدد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com