Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (40 milliseconds)
English
Persian
maintain
حمایت کردن از مدعی بودن
maintained
حمایت کردن از مدعی بودن
maintains
حمایت کردن از مدعی بودن
Other Matches
defense
دفاع مدعی علیه در مقابل ادعای مدعی
protective duty
حقوق و عوارض حمایتی حقوق گمرکی حمایت کننده حقوقی که جهت حمایت ازکالاهای داخلی وضع میگردد
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
claimed
مدعی به مطالبات ادعا کردن
claiming
مدعی به مطالبات ادعا کردن
claim
مدعی به مطالبات ادعا کردن
claims
مدعی به مطالبات ادعا کردن
vindicated
حمایت کردن از
defending
حمایت کردن
sustains
حمایت کردن از
protecting
حمایت کردن
sustained
حمایت کردن از
sustain
حمایت کردن از
vindicate
حمایت کردن از
maintrain
حمایت کردن از
aiding
حمایت کردن
aided
حمایت کردن
aid
حمایت کردن
support
حمایت کردن
to defend
[from]
حمایت کردن
[از]
to take under one's wing
حمایت کردن
defend
حمایت کردن
to agitate
[for]
حمایت کردن
defends
حمایت کردن
propugn
حمایت کردن از
defended
حمایت کردن
vindicating
حمایت کردن از
upholds
حمایت کردن از
uphold
حمایت کردن از
protects
حمایت کردن
vindicates
حمایت کردن از
protect
حمایت کردن
assisted
پیوستن به حمایت کردن از
assist
پیوستن به حمایت کردن از
espouse
شوهردادن حمایت کردن از
stead
گذاشتن حمایت کردن
espoused
شوهردادن حمایت کردن از
espouses
شوهردادن حمایت کردن از
espousing
شوهردادن حمایت کردن از
assists
پیوستن به حمایت کردن از
assisting
پیوستن به حمایت کردن از
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
levy a sum on a person's property
به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
stick one's neck out
<idiom>
مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
to stand by a person
از کسی پشتی یا حمایت یانگهداری کردن
to stand up for
پشتی یا حمایت کردن از طرفداری کردن از
to give a knee to
حمایت کردن تایید کردن
asserted
حمایت کردن ازاد کردن
asserting
حمایت کردن ازاد کردن
assert
حمایت کردن ازاد کردن
stick up for
<idiom>
کمک کردن ،حمایت کردن
asserts
حمایت کردن ازاد کردن
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
asserter
مدعی
claimant
مدعی
pretendant
مدعی
attorneys
مدعی
accuser
مدعی
remedy sought by plaintiff
مدعی به
attorney
مدعی
object of claim
مدعی به
accusers
مدعی
plaintiff
مدعی
pursuers
مدعی
assertive
مدعی
actor
مدعی
actors
مدعی
letter of attorney
مدعی
pursuer
مدعی
plaintiffs
مدعی
maintainer
مدعی
complainant
عارض مدعی
respondent
مدعی علیه
relator
مدعی خصوصی
plaintiff
مدعی
[قانون]
respondents
مدعی علیه
lord a
مدعی العموم
complainant
[British E]
مدعی
[قانون]
complainants
عارض مدعی
he claims to
او مدعی است که
Attorney General
مدعی العموم
defendant
مدعی علیه
pretender
مدعی من غیر حق
Attorneys General
مدعی العموم
professed
مدعی مقر به
professed
متعهد مدعی
prosecuting attorney
مدعی العموم
defendants
مدعی علیه
adversary
مدعی متخاصم
adversaries
مدعی متخاصم
pretenders
مدعی من غیر حق
pursuer
[Scottish English]
مدعی
[قانون]
public prosecutors
مدعی العموم
petitioner
[divorce proceedings]
مدعی
[قانون]
rightful claimant
مدعی محق
the a party
مدعی خصم
public prosector
مدعی العموم
attorneygeneral
مدعی العموم
attorneygeneralship
مدعی العمومی
claimant
[arbitration proceedings]
مدعی
[قانون]
encumbrancer
مدعی ملک
dirctor of public prosecutions
مدعی العموم
public prosecutor
مدعی العموم
elegit
حکم تامین مدعی به
know-it-all
مدعی علم الیقین
know-it-alls
مدعی علم الیقین
suitor
عرضحال دهنده مدعی
claimant
طلب کننده مدعی
know it all
مدعی علم الیقین
suitors
عرضحال دهنده مدعی
contender
مدعی دربرابر قهرمان
object of claim
مدعی به متنازع فیه
pretender
مدعی تاج وتخت
pretenders
مدعی تاج وتخت
contenders
مدعی دربرابر قهرمان
right of begin
حق مدعی در اغازبیان ادعا در محکمه
put in a claim for something
مدعی مالکیت چیزی شدن
demurs
در CL حالتی است که مدعی علیه
demurred
در CL حالتی است که مدعی علیه
demurring
در CL حالتی است که مدعی علیه
demur
در CL حالتی است که مدعی علیه
patronage
حمایت
aid
حمایت
sponsorship
حمایت
protectorship
حمایت
protection
حمایت
support
حمایت
in suppotrtof
به حمایت
vindication
حمایت
aided
حمایت
auspices
حمایت
lee
حمایت
aiding
حمایت
abetment
حمایت
belay
حمایت
advocation
حمایت
egis
حمایت
libelee
مدعی علیه شخص مورد افترا
libellee
مدعی علیه شخص مورد افترا
replication
جواب خواهان به دادخواست مدعی در دعوی
the burden of proof rests with
اثبات ادعا بر عهده مدعی است
price support
حمایت قیمت
sheltered
محافظت حمایت
sheltering
محافظت حمایت
shelter
محافظت حمایت
price support
حمایت قیمتی
vindicative
حمایت امیز
self support
حمایت از خود
covering a man
حمایت فوروارد
emotional support
حمایت عاطفی
maintenance of membership
حمایت از عضویت
overprotection
حمایت مفرط
partisanship
هواخواهی حمایت
maintenance
حمایت خرجی
belayer
حمایت کننده
vindicable
حمایت کردنی
dynamic balay
حمایت متحرک
protection
حراست حمایت
shelters
محافظت حمایت
nemo potest esse simul actor et judex
هیچ کس نمیتواند در ان واحد قاضی و مدعی باشد
protectionism
مکتب طرفدار حمایت
protege
حمایت شده شاگرد
consumerism
حمایت از مصرف کننده
auspice
سایه حمایت توجهات
bring up
صعود با حمایت از بالا
consumer protection
حمایت از مصرف کننده
statolatry
حمایت ازقدرت مرکزی
environmetal protection
حمایت محیط زیستی
belay on
علامت با طناب در حمایت
vindicatory
مربوط به دفاع و حمایت
agricultural support policy
سیاست حمایت از کشاورزی
stand one's ground
<idiom>
حمایت از جایگاه شخص
state attorney
نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
state's attorney
نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
protectionist
طرفدار حمایت از مصنوعات داخلی
Thank you for your support
با تشکر برای حمایت شما.
consumer organization
سازمان حمایت از مصرف کنندگان
supportable
حمایت کردنی تاب اوردنی
protectionism
سیستم حمایت از تولیدات داخلی
protectionists
طرفدار حمایت از مصنوعات داخلی
price support system
نظام قیمتهای حمایت شده
protectionists
طرفدار حمایت از صنایع داخلی
farm price supports
حمایت از قیمت کالاهای کشاورزی
protectionist
طرفدار حمایت از صنایع داخلی
in law
کسی که تحت حمایت قانون است
price support
قیمت حمایت شده از طرف دولت
live up to
<idiom>
طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
venire facias tot matrons
دستور تشکیل هیات منصفهای از زنان برای زنی که مدعی ابستنی است
paralleling
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelling
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallel
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleled
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallels
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com